فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: aborts, aborting, aborted
حالات: aborts, aborting, aborted
• (1) تعریف: to experience the end of a pregnancy before the fetus is able to survive.
• مترادف: miscarry
• مترادف: miscarry
- The car accident caused her to abort.
[ترجمه A.A] تصادف اتومبیل او را وادار به سقط جنین کرد|
[ترجمه فرهاد ذاکر] تصادف ماشین باعث سقط جنین وی شد .|
[ترجمه گوگل] تصادف رانندگی باعث سقط او شد[ترجمه ترگمان] تصادف ماشین باعث شد که اون ماموریت رو لغو کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to stop growing before achieving full development.
• مشابه: cease, halt, miscarry, stop
• مشابه: cease, halt, miscarry, stop
- Rubella caused the fetus to abort.
[ترجمه اسماعیل کریمی] بیماری سرخیجه سبب شد که جنین سقط بشود|
[ترجمه گوگل] سرخجه باعث سقط جنین شد[ترجمه ترگمان] Rubella باعث شد که جنین سقط بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: of a program or operation, to end prematurely, usu. in failure.
• مترادف: miscarry
• مشابه: cease, check, end, fail, halt, stop, terminate
• مترادف: miscarry
• مشابه: cease, check, end, fail, halt, stop, terminate
- The computer operation will abort.
[ترجمه گوگل] عملیات کامپیوتر متوقف خواهد شد
[ترجمه ترگمان] عملیات کامپیوتر متوقف خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] عملیات کامپیوتر متوقف خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to cause (a pregnancy) to end prematurely in stillbirth.
- The severe fall aborted her pregnancy.
[ترجمه گوگل] سقوط شدید حاملگی او را سقط کرد
[ترجمه ترگمان] سقوط شدید دوران بارداری را سقط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سقوط شدید دوران بارداری را سقط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The decision was made to abort the pregnancy.
[ترجمه گوگل] تصمیم به سقط بارداری گرفته شد
[ترجمه ترگمان] تصمیم برای توقف حاملگی اتخاذ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تصمیم برای توقف حاملگی اتخاذ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to cause (a fetus) to be expelled before it is able to survive outside the mother.
- The doctors aborted the fetus in order to save the mother's life.
[ترجمه گوگل] پزشکان برای نجات جان مادر جنین را سقط کردند
[ترجمه ترگمان] دکترها جنین را سقط کردند تا زندگی مادر را نجات دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دکترها جنین را سقط کردند تا زندگی مادر را نجات دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to cause to end before completion.
• مترادف: arrest
• مشابه: cease, check, fail, halt, scrub, stop, terminate
• مترادف: arrest
• مشابه: cease, check, fail, halt, scrub, stop, terminate
- The rocket launch had to be aborted.
[ترجمه گوگل] پرتاب موشک باید متوقف می شد
[ترجمه ترگمان] پرتاب راکت باید قطع شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پرتاب راکت باید قطع شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید