صفت ( adjective )
مشتقات: abnormally (adv.)
مشتقات: abnormally (adv.)
• : تعریف: different from the normal or usual; not typical. (Cf. irregular.)
• مترادف: aberrant, anomalous, atypical, deviant, eccentric, irregular
• متضاد: natural, normal, typical
• مشابه: bizarre, deviate, divergent, exceptional, heterodox, odd, singular, strange, uncommon, unconventional, unnatural, unusual, wayward, weird
• مترادف: aberrant, anomalous, atypical, deviant, eccentric, irregular
• متضاد: natural, normal, typical
• مشابه: bizarre, deviate, divergent, exceptional, heterodox, odd, singular, strange, uncommon, unconventional, unnatural, unusual, wayward, weird
- The patient had an abnormal growth on his neck.
[ترجمه گوگل] بیمار رشد غیرطبیعی روی گردن خود داشت
[ترجمه ترگمان] بیمار روی گردنش رشد غیر عادی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیمار روی گردنش رشد غیر عادی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Fear of changing to a new school is not abnormal for children.
[ترجمه گوگل] ترس از تغییر به مدرسه جدید برای کودکان غیر طبیعی نیست
[ترجمه ترگمان] ترس از تغییر به یک مدرسه جدید برای کودکان غیر عادی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ترس از تغییر به یک مدرسه جدید برای کودکان غیر عادی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Such a severe reaction is abnormal in patients taking this drug.
[ترجمه گوگل] چنین واکنش شدیدی در بیماران مصرف کننده این دارو غیر طبیعی است
[ترجمه ترگمان] چنین واکنش شدید در بیمارانی که این دارو را مصرف می کنند غیر عادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چنین واکنش شدید در بیمارانی که این دارو را مصرف می کنند غیر عادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید