پسوند ( suffix )
• (1) تعریف: capable or worthy of being the object of (such) an action.
- likable
[ترجمه حبیب] قابل لایک شدن|
[ترجمه گوگل] دوست داشتنی[ترجمه ترگمان] دوست داشتنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- returnable
[ترجمه حبیب] چیزی که قابل بازگشتن هست|
[ترجمه گوگل] قابل برگشت[ترجمه ترگمان] برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- incorrigible
• (2) تعریف: tending toward, capable of, or fit for (such) a state or action.
- peaceable
- marriageable
[ترجمه عبدالفرید] مناسب ازدواج|
[ترجمه گوگل] قابل ازدواج[ترجمه ترگمان] marriageable
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: having.
- reasonable
صفت ( adjective )
حالات: abler, ablest
حالات: abler, ablest
• (1) تعریف: having the skill, power, or opportunity that one must have to do a thing.
• مترادف: capable, competent, powerful, qualified, skillful
• متضاد: incapable, inept, unable
• مشابه: intelligent, potent, practiced, proficient, skilled, strong, versed
• مترادف: capable, competent, powerful, qualified, skillful
• متضاد: incapable, inept, unable
• مشابه: intelligent, potent, practiced, proficient, skilled, strong, versed
- Most birds are able to fly.
[ترجمه گوگل] بیشتر پرندگان قادر به پرواز هستند
[ترجمه ترگمان] بیشتر پرندگان قادر به پرواز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیشتر پرندگان قادر به پرواز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Since his accident, he has not been able to drive.
[ترجمه گوگل] از زمان تصادف، او قادر به رانندگی نیست
[ترجمه ترگمان] از وقتی که اون تصادف کرده نتونسته رانندگی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از وقتی که اون تصادف کرده نتونسته رانندگی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We won't be able to attend the reception because we have another engagement.
[ترجمه عبدالفرید] ما نمی توانیم در مهمانی حضور داشته باشیم چون قرار ملاقات دیگری داریم.|
[ترجمه گوگل] چون نامزدی دیگری داریم نمی توانیم در پذیرایی شرکت کنیم[ترجمه ترگمان] ما نمی توانیم در مراسم شرکت کنیم، چون ما یک قرار ملاقات دیگر داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: having a high degree of ability, talent, or skill.
• مترادف: adept, expert, gifted, masterful, proficient, talented
• متضاد: incompetent
• مشابه: adroit, deft, dextrous, strong
• مترادف: adept, expert, gifted, masterful, proficient, talented
• متضاد: incompetent
• مشابه: adroit, deft, dextrous, strong
- He is a very able student, but he needs to put in more effort.
[ترجمه عبدالفرید] او یک دانش آموز بسیار توانمندی است اما نیاز به تلاش بیشتری دارد|
[ترجمه گوگل] او دانش آموز بسیار توانمندی است، اما باید تلاش بیشتری کند[ترجمه ترگمان] او دانش آموز بسیار خوبی است، اما باید تلاش بیشتری انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: legally qualified, certified, or authorized.
- The soldier has recovered from his injuries and is now able for duty.
[ترجمه گوگل] این سرباز از شدت جراحات بهبود یافته و اکنون قادر به انجام وظیفه است
[ترجمه ترگمان] سرباز از جراحات او نجات پیدا کرده است و اکنون قادر به انجام وظیفه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سرباز از جراحات او نجات پیدا کرده است و اکنون قادر به انجام وظیفه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید