abhorrent

/æbˈhɔːrənt//əbˈhɒrənt/

معنی: شنیع، زشت، منزجر، مکروه، مغایر، نا سازگار، فرومایه، بیم ناک
معانی دیگر: تنفرآور، منزجر کننده، نفرت انگیز، فجیع، مشمئز کننده، مخالف، ضد، برخلاف، متنفر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: abhorrently (adv.), abhorrence (n.)
(1) تعریف: causing feelings of extreme loathing or horror; abominable.
متضاد: admirable, congenial, laudable
مشابه: abominable, gruesome, hateful, heinous, loathsome, odious, repugnant

- The idea of slavery was abhorrent to abolitionists.
[ترجمه گوگل] ایده برده داری برای طرفداران لغو منفور بود
[ترجمه ترگمان] حق برده داری برای برده داری نفرت انگیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The dictator was never brought to trial for his abhorrent acts of cruelty.
[ترجمه گوگل] دیکتاتور هرگز به دلیل اعمال ظالمانه نفرت انگیزش محاکمه نشد
[ترجمه ترگمان] دیکتاتور هرگز به خاطر اعمال خشونت آمیز او به محاکمه کشانده نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: feeling extreme loathing or horror (usu. fol. by "of").
مشابه: gruesome

- She was abhorrent of the way these animals were treated.
[ترجمه گوگل] او از نحوه رفتار با این حیوانات متنفر بود
[ترجمه ترگمان] او از نحوه رفتار این حیوانات abhorrent بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: completely opposed or remote (usu. fol. by "to").

- The idea is abhorrent to common sense.
[ترجمه گوگل] این ایده برای عقل سلیم نفرت انگیز است
[ترجمه ترگمان] این ایده به معنای عام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. torture is abhorrent to me
شکنجه برایم نفرت انگیز است.

2. his political extremism is abhorrent to me
افراط گرایی سیاسی او مورد تنفر من است.

3. I find the idea totally abhorrent.
[ترجمه گوگل]به نظر من این ایده کاملاً نفرت انگیز است
[ترجمه ترگمان] این ایده کاملا مغایر با منه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Such a savage punishment is abhorrent to a civilized society.
[ترجمه گوگل]چنین مجازات وحشیانه ای برای یک جامعه متمدن نفرت انگیز است
[ترجمه ترگمان]چنین مجازات وحشیانه برای جامعه متمدن شنیع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Racism of any kind is abhorrent to me.
[ترجمه گوگل]نژادپرستی از هر نوعی برای من نفرت انگیز است
[ترجمه ترگمان]هیچ نوع رابطه ای با من مغایر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The procedure is abhorrent from the principles of law.
[ترجمه گوگل]این رویه از اصول قانون منفور است
[ترجمه ترگمان]این روش از اصول قانون abhorrent است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He spoke of the abhorrent crimes that had been committed under the regime.
[ترجمه گوگل]او از جنایات نفرت انگیزی که در زمان رژیم مرتکب شده بود صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]او از جنایات شنیع مرتکب شده در رژیم سخن گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Discrimination of any sort is abhorrent to a civilized society.
[ترجمه گوگل]هر نوع تبعیض برای یک جامعه متمدن منفور است
[ترجمه ترگمان]تبعیض در هر نوع بشر برای جامعه متمدن شنیع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I am abhorrent of smoking.
[ترجمه گوگل]من از سیگار بیزارم
[ترجمه ترگمان] من از سیگار نفرت دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The practice of terrorism is abhorrent to the civilized world.
[ترجمه گوگل]اعمال تروریسم برای جهان متمدن منفور است
[ترجمه ترگمان]عمل تروریستی برای دنیای متمدن بسیار شنیع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This was one of the most abhorrent notions that the settlers brought with them in their wagons.
[ترجمه گوگل]این یکی از منفورترین تصوراتی بود که مهاجران با خود در واگن های خود آوردند
[ترجمه ترگمان]این یکی از the تصوری بود که مهاجران در wagons باخود آورده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was too unpalatable, too disloyal, altogether too abhorrent to countenance.
[ترجمه گوگل]بیش از حد ناخوشایند، بیش از حد بی وفا، در مجموع بیش از حد منفور برای چهره بود
[ترجمه ترگمان]از این گذشته، بیش از حد مجاز بود و از این وضع منزجر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To many of them it seemed abhorrent to suggest that the Mosaic law was other than final.
[ترجمه گوگل]به نظر بسیاری از آنها این امر نفرت انگیز به نظر می رسید که بگوییم شریعت موسی غیر از نهایی است
[ترجمه ترگمان]به نظر بسیاری از آن ها، چنین به نظر می رسید که قوانین موسی غیر از قوانین نهایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It would surely have been abhorrent to him.
[ترجمه گوگل]مطمئناً برای او منفور بود
[ترجمه ترگمان]مسلما با او مخالف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شنیع (صفت)
abhorrent, heinous, hideous, nefarious, foul, bawdy

زشت (صفت)
abhorrent, heinous, hideous, nefarious, bawdy, ugly, bad, obscene, abominable, execrable, gross, scurrilous, rude, offensive, awry, nasty, contumelious, awkward, black, unfavorable, flagrant, maladroit, backhand, ungainly, dirty, horrid, gash, unpleasant, fulsome, disgusting, invidious, ham-handed, heavy-handed, homely, ill-favored, ill-favoured, pocky, uncouth, ungraceful, unhandsome

منزجر (صفت)
abhorrent

مکروه (صفت)
abhorrent, abominable, detestable, execrable

مغایر (صفت)
abhorrent, contrary, opposed, contradictory, adverse, different, alien, disagreeable, other, anomalous

ناسازگار (صفت)
abhorrent, adverse, incompatible, discordant, alien, disagreeable, poor, ill-sorted, insalubrious, insociable, irreconcilable, maladjusted

فرومایه (صفت)
abject, abhorrent, detestable, ghoulish, base, ignoble, vile, poor, base-born, distressed, sordid, knavish

بیمناک (صفت)
abhorrent, anxious, apprehensive, careful, fearful, tremulous, umbrageous

انگلیسی به انگلیسی

• disgusting, abominable, hateful
if something is abhorrent to you, you hate it and find it unacceptable; a formal word.

پیشنهاد کاربران

نفرت انگیز
This term is used to describe something that is morally repulsive or detestable.
چیزی که از نظر اخلاقی نفرت انگیز یا حال به هم زن است.
مثال؛
His abhorrent behavior towards animals is unacceptable.
...
[مشاهده متن کامل]

In a discussion about a controversial topic, one might say, “I find that viewpoint abhorrent. ”
A person might express, “The way she treated her employees was abhorrent. ”
مترادف؛
disgusting
loathsome
nauseating
repellent
repugnant /formal
repulsive

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/abhorrent
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : abhor
اسم ( noun ) : abhorrence
صفت ( adjective ) : abhorrent
قید ( adverb ) : _
adjective
[more abhorrent; most abhorrent] formal : causing or deserving strong dislike or hatred
◀️She finds violence in films abhorrent.
◀️It was an abhorrent crime. [=a contemptible crime]
...
[مشاهده متن کامل]

— sometimes to
◀️
The thought of failing is abhorrent to him. [=he hates the thought of failing]
نفرت انگیز، مشمئز کننده، منزجرکننده
مغایر، غیر قابل قبول، هضم نشدنی
uhb

HO

ruhnt

غیر قابل قبول
غیر قابل پذیرش
racial discrimination was
abhorrent to us all
تنفر داشتن

بپرس