فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: abhors, abhorring, abhorred
حالات: abhors, abhorring, abhorred
• : تعریف: to regard with intense loathing or horror; detest.
• مترادف: abominate, despise, detest, execrate, hate, loathe
• متضاد: admire, love
• مشابه: deride, disdain, dislike, scorn, spurn
• مترادف: abominate, despise, detest, execrate, hate, loathe
• متضاد: admire, love
• مشابه: deride, disdain, dislike, scorn, spurn
- They abhor the practice of dog fighting and are trying to put a stop to it.
[ترجمه گوگل] آنها از تمرین سگ جنگی متنفرند و سعی دارند جلوی آن را بگیرند
[ترجمه ترگمان] آن ها از عمل جنگ سگ ها بدشان می آید و تلاش می کنند تا جلوی آن را بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها از عمل جنگ سگ ها بدشان می آید و تلاش می کنند تا جلوی آن را بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He abhorred the work he had to do at the slaughterhouse.
[ترجمه گوگل] او از کاری که باید در کشتارگاه انجام می داد متنفر بود
[ترجمه ترگمان] او از کاری که در کشتارگاه داشت نفرت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او از کاری که در کشتارگاه داشت نفرت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She abhorred visiting her old aunt in the nursing home, but she forced herself to do it.
[ترجمه گوگل] او از دیدن عمه پیرش در آسایشگاه متنفر بود، اما خودش را مجبور به انجام این کار کرد
[ترجمه ترگمان] از دیدن عمه پیرش در خانه سالمندان نفرت داشت، اما خودش را مجبور کرد این کار را بکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از دیدن عمه پیرش در خانه سالمندان نفرت داشت، اما خودش را مجبور کرد این کار را بکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید