aberration

/ˌæbəˈreɪʃn̩//ˌæbəˈreɪʃn̩/

معنی: انحراف، گمراهی، کجراهی، ضلالت، فریفتگی، غلط، عدم انطباق کانونی
معانی دیگر: ابیراهی، بیراهی، کج روی، نابهنجاری، غیر عادی یا غیر معمول بودن، نقص، اختلال، جنون، دیوانگی، طب عدم انطباق کانونی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: aberrational (adj.)
(1) تعریف: a deviation from what is considered normal or right; irregularity.
مترادف: abnormality, anomaly, deviation, irregularity
متضاد: conformity, normalcy
مشابه: departure, freak, nonconformity, oddity, peculiarity, singularity, vagary, variation

- The success of the treatment for these particular patients appears to have been an aberration as no other studies have shown such positive effects.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد موفقیت درمان برای این بیماران خاص یک انحراف بوده است زیرا هیچ مطالعه دیگری چنین اثرات مثبتی را نشان نداده است
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که موفقیت این درمان برای این بیماران خاص، محرک جبری بوده است، زیرا هیچ مطالعات دیگری چنین تاثیرات مثبتی را نشان نداده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They detected aberrations in the airplane's path of flight.
[ترجمه atrino] آنها در مسیر پرواز هواپیما ، انحراف هایی را کشف کردند.
|
[ترجمه گوگل] آنها انحرافاتی را در مسیر پرواز هواپیما تشخیص دادند
[ترجمه ترگمان] آن ها aberrations را در مسیر هواپیما تشخیص دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a slight deviation in normal mental functioning.
مترادف: eccentricity, quirk
مشابه: freak, idiosyncrasy, nonconformity, oddity, peculiarity, singularity, vagary, variation, warp

- As he entered his nineties, we began to notice aberrations of his personality.
[ترجمه گوگل] با ورود او به دهه نود، متوجه انحرافات شخصیتی او شدیم
[ترجمه ترگمان] همان طور که او وارد دهه نود شده بود، ما متوجه aberrations از شخصیت او شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an imperfection in an optical lens, or the blurring caused by such an imperfection.
مترادف: distortion
مشابه: imperfection, irregularity

جمله های نمونه

1. aberration rate
میزان انحراف

2. moral aberration
انحراف اخلاقی

3. statistical aberration
انحراف آماری

4. stellar aberration
ابیراهی ستاره ای

5. In a moment of aberration, she agreed to go with him.
[ترجمه گوگل]در یک لحظه انحراف، او موافقت کرد که با او برود
[ترجمه ترگمان]در یک لحظه of، او موافقت نمود که همراه او برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Owing to a strange mental aberration he forgot his own name.
[ترجمه گوگل]به دلیل یک انحراف ذهنی عجیب او نام خود را فراموش کرد
[ترجمه ترگمان]به واسطه یک نیروی روحی عجیب، نام خود را از یاد برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A childless woman was regarded as an aberration, almost a social outcast.
[ترجمه گوگل]یک زن بدون فرزند به عنوان یک انحراف و تقریباً یک طرد شده اجتماعی در نظر گرفته می شد
[ترجمه ترگمان]زنی بدون فرزند، به عنوان یک aberration، تقریبا یک مطرود اجتماعی تلقی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There is much here that is holy, an aberration in the heartland of the real.
[ترجمه گوگل]در اینجا چیزهای زیادی وجود دارد که مقدس است، یک انحراف در قلب واقعیت
[ترجمه ترگمان]اینجا چیزهای زیادی هست که مقدس است، یک aberration در قلب واقعیت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A popular aberration has a light yellow exterior with towelling striped innards.
[ترجمه گوگل]یک انحراف رایج دارای نمای بیرونی زرد روشن با قسمت داخلی راه راه حوله ای است
[ترجمه ترگمان]محرک رایج، ظاهری زرد روشن با اعضای داخلی راه راه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This is fashionably dismissed as a sentimental modern aberration, but it is how I read the figure.
[ترجمه گوگل]این به‌عنوان یک انحراف مدرن احساسی رد می‌شود، اما من این شکل را می‌خوانم
[ترجمه ترگمان]این مطابق مد روز، به عنوان یک محرک جبری امروزی است، اما این طور است که من آن را خواندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The views expressed by Rice were not an aberration; they were a reflection of the Bush camp's views.
[ترجمه گوگل]نظرات بیان شده توسط رایس یک انحراف نبود آنها بازتابی از دیدگاه های اردوگاه بوش بودند
[ترجمه ترگمان]نظراتی که توسط رایس بیان شد یک محرک جبری نبود؛ آن ها انعکاسی از دیدگاه های اردوگاه بوش بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Aberration, if it occurred, was not recorded, and the female line took second place.
[ترجمه گوگل]انحراف، اگر رخ می داد، ثبت نمی شد و خط زن رتبه دوم را به خود اختصاص داد
[ترجمه ترگمان]اگر این اتفاق می افتاد، aberration ثبت نمی شد و خط زنان جایگاه دوم را می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The losses this year are an aberration, and the company will continue to grow.
[ترجمه گوگل]زیان امسال یک انحراف است و شرکت به رشد خود ادامه خواهد داد
[ترجمه ترگمان]خسارت های سال جاری یک محرک جبری است و این شرکت همچنان به رشد خود ادامه خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Tories regard it as an aberration that would be catastrophic for Britain's system of government.
[ترجمه گوگل]محافظه‌کاران آن را انحرافی می‌دانند که برای سیستم حکومتی بریتانیا فاجعه‌بار خواهد بود
[ترجمه ترگمان]محافظه کاران آن را به عنوان یک محرک جبری تلقی می کنند که برای سیستم دولت بریتانیا فاجعه بار خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It became very clear that the incident was not just an aberration, it was not just a single incident.
[ترجمه گوگل]کاملاً مشخص شد که این حادثه فقط یک انحراف نبود، فقط یک حادثه نبود
[ترجمه ترگمان]بسیار روشن شد که این حادثه تنها یک محرک جبری نبود بلکه تنها یک حادثه نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I'm sorry I'm late - I had a mental aberration and forgot we had a meeting today.
[ترجمه Jason] ببخشید که دیر اومدم، ذهنم درگیر بود و یادم رفت که امروز جلسه داریم
|
[ترجمه گوگل]متاسفم که دیر آمدم - من یک انحراف ذهنی داشتم و فراموش کردم که امروز جلسه ای داشتیم
[ترجمه ترگمان]ببخشید که دیر کردم - من یک محرک روانی داشتم و یادم رفته بود که امروز جلسه داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انحراف (اسم)
aberrance, deviation, deflection, departure, aberration, perversion, deviance, inclination, leaning, trepan, perturbation, digression, skew, offset, slope, leeway, corruption, deflexion, refraction, fall-off, detour, deviancy, invert, perversity, yaw

گمراهی (اسم)
aberrance, aberration, misdirection, loss, amusement, slip, obliquity, errancy

کجراهی (اسم)
aberrance, aberration

ضلالت (اسم)
deviation, aberration, loss, straying, error, perdition, ruin, doom

فریفتگی (اسم)
aberration, bewitchment, fascination

غلط (اسم)
aberration, error, mistake, fallacy, illusion, errancy, delusion, inaccuracy, vagrancy, misbelief

عدم انطباق کانونی (اسم)
aberration

تخصصی

[علوم دامی] در ژنتیک، بی نظمی در توزیع کروموزومها در طی تقسیم سلولی، که در نتیجه انحراف از توزیع نرمال بوجود می آید.
[شیمی] کجراهی، انحراف
[سینما] خطاهای تصویری - انحراف - خطا
[برق و الکترونیک] کجراهی انحراف از حالت مورد انتظار میدان نوری
[زمین شناسی] کج نمایی، انحراف،عدم انطباق کانونی
[بهداشت] ابیراهی
[ریاضیات] انحراف، عدم انطباق کانونی، ابیراهی
[پلیمر] کجراهی، انحراف
[آب و خاک] انحراف، تمایل، کج نمائی

انگلیسی به انگلیسی

• deviation, irregularity, abnormality
an aberration is an action or way of behaving that is not normal.

پیشنهاد کاربران

۱. انحراف. نابهنجاری ۲. نقص. اختلال ۳. ( فیزیک ) کج نمایی
مثال:
I see these activities as some kind of mental aberration
من این سرگرمی ها را به عنوان یک نوع انحراف و نابهنجاری روانی می بینم.
رفتار غیرعادی
امر غیرمعمول
نابهنجاری؛ انحراف، گمراهی، لغزش
فراموشی، غفلت، حواس پرتی، بی حواسی؛ انحرافِ روانی ( روان شناسی )
نقص، عیب، اختلال
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : aberration
✅️ صفت ( adjective ) : aberrant
✅️ قید ( adverb ) : aberrantly
عدم انطباق کانونی
کجروی، عدم تمرکز
aberration ( فیزیک )
واژه مصوب: اَبیراهی
تعریف: ناتوانی سامانۀ اپتیکی در تشکیل تصویر کامل|||متـ . اَبیراهی اپتیکی optical aberration
۱ - اختلال disorder
۲ - غیر عادی و نامتعارف
Strange and different from the current norm
• The phenomenon dismissed as an aberration

ناهنجاری
اختلال
انحراف ، گمراهی
غیرمتعارف، غیر عادی
وضعیت غیر عادی
آشفتگی ، کجی ، کج شدگی ، بهم ریختگی ، درهم شدگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس