abdominal

/æbˈdɑːmɪnl̩//æbˈdɒmɪnl̩/

معنی: شکمی، بطنی، ماهیان بطنی
معانی دیگر: مربوط به شکم، وریدهای شکمی

جمله های نمونه

1. abdominal pain
درد شکم

2. abdominal pouch
(کانگورو و غیره) کیسه ی شکمی (marsupium هم می گویند)

3. abdominal region
(کالبدشناسی) ناحیه ی شکمی (هریک از نه بخشی که شکم به آن تقسیم می شود)

4. the abdominal region
ناحیه ی شکم

5. Through this incision, the abdominal cavity is distended with carbon dioxide gas.
[ترجمه گوگل]از طریق این برش، حفره شکمی با گاز دی اکسید کربن متسع می شود
[ترجمه ترگمان]از طریق این برش، حفره شکمی با گاز کربن دی اکسید تکه تکه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was advised to have an abdominal X-ray.
[ترجمه گوگل]به او توصیه شد که از شکم اشعه ایکس بگیرد
[ترجمه ترگمان]اون توصیه کرد که اشعه ایکس شکمی داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her symptoms included abdominal pain and vomiting.
[ترجمه گوگل]علائم او شامل درد شکم و استفراغ بود
[ترجمه ترگمان]علائم او شامل درد شکمی و استفراغ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Abdominal tissues sometimes adhere after an operation.
[ترجمه گوگل]بافت های شکمی گاهی اوقات بعد از عمل می چسبند
[ترجمه ترگمان]برخی اوقات پس از یک عملیات، بافت Abdominal به هم متصل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was taken to hospital suffering from severe abdominal pain.
[ترجمه گوگل]او به دلیل درد شدید شکم به بیمارستان منتقل شد
[ترجمه ترگمان]اون از درد شدید شکمی گرفته بیمارستان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He complained of increasing abdominal discomfort.
[ترجمه گوگل]او از افزایش ناراحتی شکم شکایت داشت
[ترجمه ترگمان]او از افزایش ناراحتی شکمی شکایت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Through a midline abdominal incision, a cholecystectomy was performed and the lesser pancreatic duct was ligated.
[ترجمه گوگل]از طریق یک برش شکمی خط وسط، کوله سیستکتومی انجام شد و مجرای پانکراس کوچکتر بسته شد
[ترجمه ترگمان]از طریق برش میانی قلب، یک cholecystectomy انجام شد و مجرای اصلی لوزالمعده از بین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The stomach was then returned to the abdominal cavity and the wound covered with a moistened cotton wool pad.
[ترجمه گوگل]سپس معده به حفره شکمی برگردانده شد و زخم با یک پد پشمی مرطوب پوشانده شد
[ترجمه ترگمان]سپس شکم به حفره شکمی بازگشت و زخم با یک پد مرطوب کننده پنبه پوشانده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Three days after the last lithotripsy, the plain abdominal x ray showed no calcifications in the right upper abdomen.
[ترجمه گوگل]سه روز پس از آخرین لیتوتریپسی، اشعه ایکس ساده شکم هیچ کلسیفیکاسیونی را در سمت راست بالای شکم نشان نداد
[ترجمه ترگمان]سه روز پس از آخرین lithotripsy، اشعه ایکس در قسمت راست شکم هیچ کلسیم نشان نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Later, bassist Mike Mills recovered from abdominal surgery and Michael Stipe recovered from a hernia operation.
[ترجمه گوگل]بعدها، مایک میلز، نوازنده باس پس از عمل جراحی شکم و مایکل استیپ پس از عمل فتق بهبود یافتند
[ترجمه ترگمان]بعدا مایک میلز از جراحی شکمی بهبود یافت و مایکل Stipe از یک جراحی فتق نجات یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Small bowel biopsy and abdominal computed tomography are essential but often unhelpful in early diagnosis.
[ترجمه گوگل]بیوپسی روده کوچک و توموگرافی کامپیوتری شکم ضروری هستند اما اغلب برای تشخیص زودهنگام مفید نیستند
[ترجمه ترگمان]بیوپسی روده کوچک و پرتونگاری محاسبه شده شکمی ضروری هستند اما در تشخیص زودهنگام بی فایده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شکمی (صفت)
abdominal, ventral, gastric, stomachic, uterine

بطنی (صفت)
abdominal, uterine, ventricular, umbilical

ماهیان بطنی (صفت)
abdominal

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to the abdomen, of the belly, of the stomach area
abdominal means relating to or affecting the abdomen; a medical term.

پیشنهاد کاربران

شکمی
مثال:
abdominal discomfort
درد شکمی
شکمی ، مربوط به شکم
شکمی ( کالبدشناسی )
abdominal /�b‍ˈ‍dɑːmɪnl/ ( or abs ) : 1. the muscles of the abdomen, 2. relating to or connected with the abdomen ماهیچه های شکم، شکمی
abdomen /ˈ‍�bdəmən/: the part of the body below the chest that contains the stomach, bowels, etc. شکم، دل
شکم
دل
شکم , معده , belly

بپرس