abdication

/ˌæbdɪˈkeɪʃn̩//ˌæbdɪˈkeɪt͡ʃn̩/

معنی: استعفا، کناره گیری
معانی دیگر: استعفا، کناره گیری

جمله های نمونه

1. The council denied that their decision represented any abdication of responsibility.
[ترجمه گوگل]این شورا رد کرد که تصمیم آنها نشان دهنده هرگونه سلب مسئولیت است
[ترجمه ترگمان]این شورا انکار کرد که این تصمیم نشان دهنده واگذاری مسئولیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There had been a complete abdication of responsibility.
[ترجمه گوگل]سلب مسئولیت کامل صورت گرفته بود
[ترجمه ترگمان]مسئولیت کامل این کار را به عهده گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The king signed the instrument of abdication.
[ترجمه گوگل]پادشاه سند کناره گیری را امضا کرد
[ترجمه ترگمان]پادشاه وسیله تاج گزاری رو امضا کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Abdication is precluded by the lack of a possible successor.
[ترجمه گوگل]عدم وجود جانشین احتمالی مانع از کناره گیری می شود
[ترجمه ترگمان]Abdication از عدم وجود یک جانشین احتمالی ممانعت به عمل می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The officers took over and forced his abdication in 194
[ترجمه گوگل]افسران زمام امور را به دست گرفتند و در سال 194 او را مجبور به کناره گیری کردند
[ترجمه ترگمان]افسران پیاده شدند و تاج گزاری او را در نظر گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In the midst of his Abdication preoccupations Baldwin made one major speech on another subject.
[ترجمه گوگل]بالدوین در بحبوحه مشغله های خود برای کناره گیری، یک سخنرانی مهم درباره موضوع دیگری انجام داد
[ترجمه ترگمان]در وسط این اشتغالات ذهنی، بالدوین یک سخنرانی بزرگ در مورد موضوع دیگری انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Failure was an abdication of personal responsibility, a cause of a guilty conscience.
[ترجمه گوگل]شکست، سلب مسئولیت شخصی، علت عذاب وجدان بود
[ترجمه ترگمان]شکست یک تاج گزاری شخصی بود که باعث عذاب وجدان شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. That is abdication, not negotiation.
[ترجمه گوگل]این کناره گیری است، نه مذاکره
[ترجمه ترگمان]این تاج گزاری است نه مذاکره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To do pioneering work, he or resolutely abdication, preparation is barehanded make the world.
[ترجمه گوگل]برای انجام کار پیشگام، او یا قاطعانه کناره گیری می کند، آماده سازی دست برهنه جهان را می سازد
[ترجمه ترگمان]او برای انجام کار پیشگام، یا با عزمی راسخ، آمادگی برای ساختن جهان را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was a shocking abdication of responsibility.
[ترجمه گوگل]این یک سلب مسئولیت تکان دهنده بود
[ترجمه ترگمان] این یه تاج گزاری شوکه کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This time, she promise the promise, can't again abdication second time.
[ترجمه گوگل]این بار، او قول می دهد، دوباره نمی تواند برای بار دوم استعفا دهد
[ترجمه ترگمان]این بار قول قول را می دهد که بار دیگر تاج گزاری را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Abdication of a lot of places cannot draw housing accumulation fund.
[ترجمه گوگل]کنار گذاشتن بسیاری از مکان ها نمی تواند صندوق انباشت مسکن را جذب کند
[ترجمه ترگمان]تعداد زیادی از مکان ها نمی توانند پول جمع آوری مسکن را جذب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Subsequently, the abdication of Napoleon in order to put an end to his political career.
[ترجمه گوگل]متعاقبا، کناره گیری ناپلئون به منظور پایان دادن به حرفه سیاسی او
[ترجمه ترگمان]متعاقبا استعفای ناپلئون به منظور پایان دادن به حرفه سیاسی خود استعفا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This almost formal abdication of fatherhood hurt him.
[ترجمه گوگل]این کناره گیری تقریباً رسمی از پدر شدن به او آسیب رساند
[ترجمه ترگمان]این تصمیم تقریبا رسمی بود که پدر از پدر شدن به او آسیب برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

استعفا (اسم)
abdication, resignation

کناره گیری (اسم)
abdication, resignation, isolation, detachment, renunciation, demission, avoidance, separatism, retreat

انگلیسی به انگلیسی

• act of relinquishing office or power, resignation

پیشنهاد کاربران

an act of abdicating or renouncing the throne
کناره گیری ، استعفا
فعل: abdicate
کناره گیری، استعفا، ترک؛ تفویض، سلب ( اختیار، مسئولیت و غیره )
استعفا، کناره گیری
شانه خالی کردن ، جا خالی دادن
سلب
Abdication is the formal act of stepping down from something, especially a king giving up the throne. An abdication is a type of resignation
کناره گیری از قدرت
The romance between King Edward VIII and Wallis Simpson resulted in Edward's abdication from the throne.
...
[مشاهده متن کامل]

His abdication speech was broadcast on the radio.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/abdication
واگذاری
تفویض
محول سازی
کناره گیری، استعفا

بپرس