• : تعریف: a monastery or convent, or the buildings that compose it. • مترادف: cloister, monastery, priory • مشابه: convent, friary, nunnery, seminary
جمله های نمونه
1. a white abbey
کلیسای سفید پوشان
2. she was buried in the abbey
او را در کلیسای صومعه دفن کردند.
3. We glimpsed the ruined abbey from the windows of the train.
[ترجمه حسین] ما از پینجره ی قطار به کلیسای ویران ده نگاه انداختیم
|
[ترجمه گوگل]از پنجره های قطار به صومعه ویران شده نگاه کردیم [ترجمه ترگمان]ما آن کلیسای ویران را از پنجره قطار در نظر گرفتیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. We were going to a concert in Bath Abbey.
[ترجمه گوگل]قرار بود به کنسرتی در بت ابی برویم [ترجمه ترگمان]می خواستیم به یک کنسرت در بث برویم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Then he came to a white abbey.
[ترجمه گوگل]سپس به یک صومعه سفید رسید [ترجمه ترگمان]بعد به یک صومعه سفید آمد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The great gates of the abbey were shut fast.
[ترجمه گوگل]دروازه های بزرگ صومعه به سرعت بسته شد [ترجمه ترگمان]دروازه های بزرگ کلیسا به سرعت بسته شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The abbey walls gleamed golden in the light of the setting sun.
[ترجمه گوگل]دیوارهای صومعه در نور غروب خورشید طلایی می درخشیدند [ترجمه ترگمان]دیواره ای صومعه در نور خورشید غروب طلایی می درخشیدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The Abbey bell tolled for those killed in the war.
[ترجمه پارسا خرمی] ناقوس کلیسا برای کشته شدگان در جنگ به صدا درآمد.
|
[ترجمه گوگل]زنگ ابی برای کشته شدگان جنگ به صدا درآمد [ترجمه ترگمان]ناقوس کلیسای ابی برای کسانی که در جنگ کشته شدند به صدا درآمد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. We tried to visit the Abbey but were put off by the queues.
[ترجمه Jamila nayel] Abbey در اصل معنی خان با آقا را میدهد
|
[ترجمه گوگل]ما سعی کردیم از ابی بازدید کنیم، اما به دلیل صف ها ما را به تعویق انداخت [ترجمه ترگمان]ما سعی کردیم از ابی بازدید کنیم، اما از صف بیرون رفتیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The queen was enthroned in an ancient abbey.
[ترجمه گوگل]ملکه در یک صومعه باستانی بر تخت نشست [ترجمه ترگمان]ملکه در یک صومعه قدیمی تاج بر تخت نشسته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The abbey had been plundered of its valuables.
[ترجمه گوگل]صومعه از اموال با ارزش آن غارت شده بود [ترجمه ترگمان]کلیسا اشیا گران بهای آن را غارت کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The abbey is now a ruin.
[ترجمه گوگل]صومعه اکنون به یک ویرانه تبدیل شده است [ترجمه ترگمان]صومعه اکنون ویرانه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The town's fame rests on its beautiful 14th-century abbey.
[ترجمه گوگل]شهرت این شهر در صومعه زیبای قرن چهاردهمی آن است [ترجمه ترگمان]شهرت این شهر در صومعه زیبای قرن چهاردهم آن است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The Westminster Abbey entombs many great men.
[ترجمه پارسا خرمی] کلیسای وست مینستر بسیاری از مردان بزرگ را ( در خود ) دفن می کند.
|
[ترجمه گوگل]کلیسای وست مینستر بسیاری از مردان بزرگ را مقبره می کند [ترجمه ترگمان]کلیسای وستمینستر بسیاری از مردان بزرگ را نابود کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The monks of Ettal keep the abbey in good repair.
[ترجمه گوگل]راهبان اتال صومعه را به خوبی تعمیر می کنند [ترجمه ترگمان]The of صومعه را به خوبی نگهداری می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• monastery administered by an abbot; church belonging to a monastery an abbey is a church with buildings attached to it in which monks or nuns live.
پیشنهاد کاربران
chapel : نمازخانه ( محل کوچکی برای عبادت مسیحیان ) church : کلیسا ( محل بزرگتری برای عبادت، ازدواج، مطالعه کتاب مقدس و بحث به صورت گروهی، کلاس برای کودکان تا انجیل را بشناسند و عقاید را یادبگیرند، برنامه هایی مثل خوراک مختصر گروهی، آواز های گروهی مذهبی و خیلی چیز های دیگر ) ... [مشاهده متن کامل]
cathedral : کلیسای جامع ( بسیار بزرگتر ) monastery, monasteries : حوزه علمیه ( آموزشگاه و خوابگاه راهبان دینی مسیحی یا بودایی و. . . ) abbey, abbeys : حوزه علمیه بزرگ ( یک monastery که بزرگ تر و جامع تر است بعضی از این آموزشگاه ها اکنون کلیسا شده. ) convent : حوزه علمیه خواهران abbot : رئیس حوزه علمیه برادران abbess : رئیس حوزه علمیه خواهران
صومعه
کلیسا ، صومعه Church
( الهیات ) دیر صومعه دیر نشینان
abbey ( باستانشناسی ) واژه مصوب: دیر تعریف: بنا یا مجموعۀ بناهایی که راهبگان یا راهبان در آن زندگی می کنند