• : تعریف: to cause to feel embarrassed, uneasy, or ashamed. • متضاد: embolden, encourage • مشابه: embarrass, put to shame, shame, wither
- He was abashed by his drunken behavior of the night before.
[ترجمه خدیجه] شب گذشته او از نوشیدن زیاد الگو و رویه غیر کنرول اش شرمنده شده
|
[ترجمه گوگل] از رفتار مستی شب قبلش شرمنده شد [ترجمه ترگمان] شب پیش از رفتار مستی او شرمنده شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- One disapproving glance from her father was enough to abash her.
[ترجمه گوگل] یک نگاه ناپسند از طرف پدرش کافی بود تا او را خجالت بکشد [ترجمه ترگمان] یک نگاه حاکی از ناراحتی پدرش برای abash کافی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. The girl was abashed by the laughter of her classmates.
[ترجمه گوگل]دختر از خنده همکلاسی هایش شرمنده شد [ترجمه ترگمان]دختر از خنده همکلاسی خود شرمنده شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He said nothing but looked abashed.
[ترجمه Sahar] او چیزی نگفت اما خجالت زده نگاه کرد
|
[ترجمه گوگل]او چیزی نگفت اما خجالتی به نظر می رسید [ترجمه ترگمان]او چیزی نگفت، اما شرمنده به نظر می رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. His boss's criticism left him feeling rather abashed.
[ترجمه گوگل]انتقاد رئیسش باعث شد که او احساس شرمندگی کند [ترجمه ترگمان]انتقاد رئیسش او را کمی شرمنده کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. If so, I am not abashed.
[ترجمه Sahar] اگه اینجوریه ، منم خجالت زده نیستم
|
[ترجمه گوگل]اگر چنین است، من شرمنده نیستم [ترجمه ترگمان]اگر این طور باشد، من خجالت نمی کشم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Amazed and abashed she stole back to her chamber.
[ترجمه گوگل]او با تعجب و شرمساری به اتاق خود دزدید [ترجمه ترگمان]مات و مبهوت به اتاق خود برگشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Let us not, however, stand abashed in wonderment at what the estate agents achieved.
[ترجمه گوگل]با این حال، اجازه دهید در تعجب آنچه که عاملان املاک به دست آوردند، شرمنده نباشیم [ترجمه ترگمان]با این حال، بگذارید تعجب کنیم که عوامل املاک چگونه به دست آورده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He looked abashed, uncomfortable.
[ترجمه گوگل]به نظر شرمنده و ناراحت به نظر می رسید [ترجمه ترگمان]ناراحت و ناراحت به نظر می رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. They sat around and listened with abashed smiles as Carlo Marx read them his apocalyptic, mad poetry.
[ترجمه گوگل]وقتی کارلو مارکس شعر دیوانه و آخرالزمانی خود را برایشان می خواند، دور هم نشستند و با لبخندهای شرم آلودی گوش دادند [ترجمه ترگمان]آن ها نشسته بودند و با لبخنده ای کم و apocalyptic گوش می دادند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Your kindness quite abashed me.
[ترجمه گوگل]مهربانی شما مرا بسیار شرمنده کرد [ترجمه ترگمان]مهربانی تو مرا خیلی ناراحت کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. She looked rather abashed.
[ترجمه گوگل]او نسبتاً شرمگین به نظر می رسید [ترجمه ترگمان]او کمی خجالت زده به نظر می رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Both girls fixed their eyes on the ground, abashed.
[ترجمه گوگل]هر دو دختر با شرمندگی چشمانشان را به زمین دوخته بودند [ترجمه ترگمان]هر دو دختر خود را به زمین دوخته بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Her kindness quite abashed me.
[ترجمه گوگل]مهربانی او مرا بسیار شرمنده کرد [ترجمه ترگمان]مهربانی او مرا شرمنده کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The young men were happy, but a little abashed by all the magnificence.
[ترجمه گوگل]مردان جوان خوشحال بودند، اما از این همه شکوه و عظمت کمی شرمنده بودند [ترجمه ترگمان]جوان ها شاد بودند، اما از همه شکوه و جلال بیشتر شرمنده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Nothing can abash him.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی تواند او را شرمنده کند [ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی تواند او را شرمنده کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. He mumbled unintelligibly and looked abashed.
[ترجمه گوگل]نامفهوم زمزمه کرد و شرمسار به نظر می رسید [ترجمه ترگمان]او زیر لب من من کرد و شرمنده به نظر می رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید