abash

/əˈbæʃ//əˈbæʃ/

معنی: دست پاچه کردن، شرمنده کردن، دست پاچه نمودن، خجالت دادن
معانی دیگر: شرمسار کردن، خجل کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: abashes, abashing, abashed
مشتقات: abashed (adj.), abashedly (adv.), abashedness (n.), abashment (n.)
• : تعریف: to cause to feel embarrassed, uneasy, or ashamed.
متضاد: embolden, encourage
مشابه: embarrass, put to shame, shame, wither

- He was abashed by his drunken behavior of the night before.
[ترجمه خدیجه] شب گذشته او از نوشیدن زیاد الگو و رویه غیر کنرول اش شرمنده شده
|
[ترجمه گوگل] از رفتار مستی شب قبلش شرمنده شد
[ترجمه ترگمان] شب پیش از رفتار مستی او شرمنده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- One disapproving glance from her father was enough to abash her.
[ترجمه گوگل] یک نگاه ناپسند از طرف پدرش کافی بود تا او را خجالت بکشد
[ترجمه ترگمان] یک نگاه حاکی از ناراحتی پدرش برای abash کافی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The girl was abashed by the laughter of her classmates.
[ترجمه گوگل]دختر از خنده همکلاسی هایش شرمنده شد
[ترجمه ترگمان]دختر از خنده همکلاسی خود شرمنده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He said nothing but looked abashed.
[ترجمه Sahar] او چیزی نگفت اما خجالت زده نگاه کرد
|
[ترجمه گوگل]او چیزی نگفت اما خجالتی به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او چیزی نگفت، اما شرمنده به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His boss's criticism left him feeling rather abashed.
[ترجمه گوگل]انتقاد رئیسش باعث شد که او احساس شرمندگی کند
[ترجمه ترگمان]انتقاد رئیسش او را کمی شرمنده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. If so, I am not abashed.
[ترجمه Sahar] اگه اینجوریه ، منم خجالت زده نیستم
|
[ترجمه گوگل]اگر چنین است، من شرمنده نیستم
[ترجمه ترگمان]اگر این طور باشد، من خجالت نمی کشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Amazed and abashed she stole back to her chamber.
[ترجمه گوگل]او با تعجب و شرمساری به اتاق خود دزدید
[ترجمه ترگمان]مات و مبهوت به اتاق خود برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Let us not, however, stand abashed in wonderment at what the estate agents achieved.
[ترجمه گوگل]با این حال، اجازه دهید در تعجب آنچه که عاملان املاک به دست آوردند، شرمنده نباشیم
[ترجمه ترگمان]با این حال، بگذارید تعجب کنیم که عوامل املاک چگونه به دست آورده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He looked abashed, uncomfortable.
[ترجمه گوگل]به نظر شرمنده و ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]ناراحت و ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They sat around and listened with abashed smiles as Carlo Marx read them his apocalyptic, mad poetry.
[ترجمه گوگل]وقتی کارلو مارکس شعر دیوانه و آخرالزمانی خود را برایشان می خواند، دور هم نشستند و با لبخندهای شرم آلودی گوش دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها نشسته بودند و با لبخنده ای کم و apocalyptic گوش می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Your kindness quite abashed me.
[ترجمه گوگل]مهربانی شما مرا بسیار شرمنده کرد
[ترجمه ترگمان]مهربانی تو مرا خیلی ناراحت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She looked rather abashed.
[ترجمه گوگل]او نسبتاً شرمگین به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او کمی خجالت زده به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Both girls fixed their eyes on the ground, abashed.
[ترجمه گوگل]هر دو دختر با شرمندگی چشمانشان را به زمین دوخته بودند
[ترجمه ترگمان]هر دو دختر خود را به زمین دوخته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her kindness quite abashed me.
[ترجمه گوگل]مهربانی او مرا بسیار شرمنده کرد
[ترجمه ترگمان]مهربانی او مرا شرمنده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The young men were happy, but a little abashed by all the magnificence.
[ترجمه گوگل]مردان جوان خوشحال بودند، اما از این همه شکوه و عظمت کمی شرمنده بودند
[ترجمه ترگمان]جوان ها شاد بودند، اما از همه شکوه و جلال بیشتر شرمنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Nothing can abash him.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی تواند او را شرمنده کند
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی تواند او را شرمنده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He mumbled unintelligibly and looked abashed.
[ترجمه گوگل]نامفهوم زمزمه کرد و شرمسار به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او زیر لب من من کرد و شرمنده به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دست پاچه کردن (فعل)
abash, overwhelm, baffle, fluster, confuse, incommode, embarrass, disconcert

شرمنده کردن (فعل)
abash, shame

دست پاچه نمودن (فعل)
abash, bash

خجالت دادن (فعل)
abash, shame, embarrass, put to shame

انگلیسی به انگلیسی

• disconcert, make someone feel ashamed, embarrass

پیشنهاد کاربران

شرمنده کردن، خجالت دادن
make ( someone ) feel embarrassed
خجالت زده کردن، دستپاچه کردن، شرمسار کردن
embarrass

بپرس