abandonment

/əˈbændənmənt//əˈbændənmənt/

معنی: واگذاری، رها سازی، ترک، متارکه
معانی دیگر: دل کندن

جمله های نمونه

1. The whole district had an air of abandonment and neglect.
[ترجمه نعنافروش] کل منطقه پر بود از هوای غفلت و ترک شدن
|
[ترجمه گوگل]کل ولسوالی هوای مهجوریت و غفلت داشت
[ترجمه ترگمان]کل منطقه به خاطر سپرده شدن و نادیده گرفتن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The abandonment of the island followed nuclear tests in the area.
[ترجمه گوگل]رها شدن این جزیره به دنبال آزمایش های هسته ای در این منطقه صورت گرفت
[ترجمه ترگمان]رها کردن این جزیره به دنبال آزمایش های هسته ای در این منطقه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Constant rain forced the abandonment of the next day's competitions.
[ترجمه گوگل]بارندگی مداوم باعث شد مسابقات روز بعد کنار گذاشته شود
[ترجمه ترگمان]باران مداوم، خود را مجبور به ترک رقابت های روز بعد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Lack of money led to the abandonment of this plan.
[ترجمه گوگل]بی پولی باعث شد این طرح کنار گذاشته شود
[ترجمه ترگمان]فقدان پول منجر به رها کردن این طرح شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The abandonment of grandiose planning intentions was the consequence of market conditions.
[ترجمه گوگل]کنار گذاشتن مقاصد برنامه ریزی بزرگ نتیجه شرایط بازار بود
[ترجمه ترگمان]رها کردن مقاصد برنامه ریزی grandiose نتیجه شرایط بازار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Sometimes through abandonment; more often through non-marriage or divorce.
[ترجمه گوگل]گاهی از طریق رها کردن؛ اغلب از طریق عدم ازدواج یا طلاق
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات از طریق رها کردن، بیشتر از طریق غیر ازدواج یا طلاق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Looks at evidence of abandonment including empty property, declining property values, and demolition.
[ترجمه گوگل]به شواهد رها شدن از جمله اموال خالی، کاهش ارزش اموال و تخریب نگاه می کند
[ترجمه ترگمان]به شواهد تسلیم از جمله اموال خالی، کاهش ارزش دارایی و تخریب اشاره دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If both parties committed abandonment, adultery, or extreme cruelty, the union was still held to be inviolate.
[ترجمه گوگل]اگر هر دو طرف مرتکب ترک، زنا، یا ظلم شدید می شدند، اتحادیه همچنان مصون از تعرض تلقی می شد
[ترجمه ترگمان]اگر هر دو طرف متعهد به رها کردن، زنا یا ظلم و ستم شدید باشند، این اتحاد هنوز به صورت غیرقابل نقض در نظر گرفته می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Fromm connects the fear of abandonment with the frustration arising from a necessary dependence upon others.
[ترجمه گوگل]فروم ترس از رها شدن را با ناامیدی ناشی از وابستگی ضروری به دیگران پیوند می دهد
[ترجمه ترگمان]فروم ها ترس از رها کردن را با سرخوردگی ناشی از وابستگی لازم به دیگران مرتبط می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This led to the partial abandonment of physical controls and a move towards financial disciplines for the nationalised industries.
[ترجمه گوگل]این امر منجر به کنار گذاشتن نسبی کنترل‌های فیزیکی و حرکت به سمت رشته‌های مالی برای صنایع ملی شد
[ترجمه ترگمان]این امر منجر به ترک جزئی کنترل های فیزیکی و حرکتی به سوی مقررات مالی برای صنایع ملی شده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A sense of abandonment overhung the. once proud station.
[ترجمه گوگل]حس رها شدگی در وجودش وجود داشت ایستگاه زمانی پرافتخار
[ترجمه ترگمان]احساس طرد شدن بر روی زمین را فرا گرفته بود یه بار به اداره سربلند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was simply overwhelmed with a feeling of abandonment.
[ترجمه گوگل]او به سادگی غرق در احساس رها شدگی بود
[ترجمه ترگمان]او به سادگی از احساس رهایی از پا در آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This was rightly interpreted as meaning the abandonment of invasion plans - at least for that year.
[ترجمه گوگل]این به درستی به معنای کنار گذاشتن برنامه های تهاجم - حداقل برای آن سال - تفسیر شد
[ترجمه ترگمان]این موضوع به درستی به معنای رها کردن برنامه های حمله - حداقل برای آن سال - تعبیر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This abandonment of a Tyneside base by ship owning interests would not necessarily reduce recruitment of merchant seamen from the Tyne.
[ترجمه گوگل]این رها کردن پایگاه تاین‌ساید توسط مالکان کشتی لزوماً استخدام دریانوردان تجاری از تاین را کاهش نمی‌دهد
[ترجمه ترگمان]این رها کردن یک پایگاه Tyneside توسط منافع کشتی لزوما باعث کاهش استخدام ملوانان بازرگان از رودخانه تین نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The abandonment of separate education, peculiarly enough, has occurred without any visible national debate.
[ترجمه گوگل]کنار گذاشتن آموزش مجزا، به طور خاص، بدون هیچ بحث ملی مشهودی رخ داده است
[ترجمه ترگمان]رها کردن آموزش جداگانه، به ویژه به حد کافی، بدون هیچ بحث ملی مشهود رخ داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

واگذاری (اسم)
abandon, surrender, assignment, transfer, cession, submission, abandonment, resignation, demission, condescension, assignation, devolution, bail, conveyance

رها سازی (اسم)
abandon, triggering, emancipation, abandonment, dereliction, quit

ترک (اسم)
abandonment, dereliction, quit, crack, stop, turk, fracture, renunciation, craze, refuse, chap, proscription, split, cleft, desuetude, interstice, pillion

متارکه (اسم)
abandonment, truce, armistice, cessation, suspension

انگلیسی به انگلیسی

• deserting, forsaking, giving up, letting go
the abandonment of a place, person, or thing is the act of leaving them permanently or for a long time.
the abandonment of a piece of work, plan, or activity is the act of stopping doing it, especially before it is finished.

پیشنهاد کاربران

توی مباحث حسابداری و مالی به معنی از کار افتادن دارایی ثابت . . . . تمام شدن ذخایر معدنی
روی گردانیدن/روگردانی/دوری جستن/دوری کردن/فاصله گرفتن/برگشتن ( از کسی ) ، پشت کردن ( به کسی )
رهایی، ترک واگذاری ، دل کندن
فعل : abandon
۱. رها کردن. ترک ۲. ول کردن. دست کشیدن. ناتمام گذاشتن
مثال:
This is the complaint of the Messenger of God ( pbuh ) to Almighty God about the people’s abandonment of the Quran.
این شکایت رسول خدا ( ص ) به خداوند متعال درباره ترک و رها کردن مردم {نسبت به} قرآن است.
رهاشدگی، طرد، انزوا
بی قیدی، بی خیالی
واگذاری
متارکه، واگذاری
در علم حقوق به معنی ترک دعوی است
اعراض
رهاشدگی
وانهادن، وانهادگی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : abandon
اسم ( noun ) : abandonment
صفت ( adjective ) : abandoned
قید ( adverb ) : _
کنارگذاشتن
رها کردن
طرد شدن - طرد شدگی
abandonment ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: وانهش 1
تعریف: بی اعتنایی کردن به یک فرد وابسته یا رها کردن او توسط افراد نزدیک به او، مانند پدر و مادر یا حامی و پرستار اصلی
ترک ؛ صرف نظر
# The abandonment of the island followed nuclear tests in the area
# The government's abandonment of its new economic policy
انصراف
رها کردن
ترک
نیمه کاره رها کردن
Travel abandonment
انصراف از سفر
رهایی
بی بندوباری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس