austere

/ɒˈstɪr//ɔːˈstɪə/

معنی: سخت، ریاضت کش، تند و تلخ، تیره رنگ
معانی دیگر: سختگیر، خشک، سخت رفتار، ترشرو، توام با صرفه جویی و سختگیری، شدید، شاق، زاهد منش، مرتاض منش، توام با ریاضت و سختی کشیدن، ساده، عاری از تزیین و تجمل، بی پیرایه، تند و تل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: austerely (adv.), austereness (n.)
(1) تعریف: having a stern or solemn appearance or personality.
مترادف: severe, solemn
متضاد: genial
مشابه: forbidding, grave, rigid, serious, sober, stern, unbending

- The austere clergyman was somewhat frightening to the children.
[ترجمه گوگل] روحانی سختگیر تا حدودی برای بچه ها ترسناک بود
[ترجمه ترگمان] این کشیش ناهنجار تا اندازه ای برای بچه ها ترسناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having nothing more than what is strictly necessary; very simple or plain.
مترادف: modest, plain
متضاد: aureate, lush, ornate
مشابه: humble, prosaic, severe, simple, stringent, unadorned

- The doctor put her on an austere diet.
[ترجمه ریحانه] دکتر به او یک رژیم غذایی سخت گیرانه داد
|
[ترجمه گوگل] دکتر او را تحت یک رژیم غذایی سخت قرار داد
[ترجمه ترگمان] دکتر رژیم غذایی او را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her room in the hospital was austere, and this made her appreciate the flowers even more.
[ترجمه احصان‌] اتاق اون توی بیمارستان ساده و بی تجمل بود، و این سادگی باعث شد از وجود گل ها توی اتاقش بیشتر خرسند باشد.
|
[ترجمه گوگل] اتاق او در بیمارستان ریاضت بود و این باعث شد که او بیشتر از گلها قدردانی کند
[ترجمه ترگمان] اتاق او در بیمارستان ناهنجار بود، و این باعث می شد که او بیشتر از این گل ها خوشش بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: strict or ascetic in manner of living.
مترادف: abstinent, ascetic, severe, strict
متضاد: luxurious
مشابه: abstemious, monastic, puritanical, rigorous

- He was suited to the austere life of a monk.
[ترجمه گوگل] او برای زندگی سخت یک راهب مناسب بود
[ترجمه ترگمان] او برای زندگی ناهنجار یک راهب، مناسب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an austere surrounding
محیط ساده و عاری از تجمل

2. a man of austere appearance
مردی با ظاهر سختگیر و مرتاض منش

3. The church was austere and simple.
[ترجمه گوگل]کلیسا سخت و ساده بود
[ترجمه ترگمان]کلیسا خشن و ساده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Grandfather was an austere man, very strict with his children.
[ترجمه گوگل]پدربزرگ مردی سختگیر و سختگیر با فرزندانش بود
[ترجمه ترگمان]پدربزرگ مرد خشنی بود، با بچه هایش خیلی سختگیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her father is a very austere man.
[ترجمه گوگل]پدرش مردی بسیار سختگیر است
[ترجمه ترگمان]پدرش مرد بسیار خشنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The courtroom was a large dark chamber, an austere place.
[ترجمه گوگل]اتاق دادگاه یک اتاق تاریک بزرگ بود، مکانی سخت
[ترجمه ترگمان]تالار دادگاه یک اتاق تاریک و تاریک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The room was furnished in austere style.
[ترجمه گوگل]اتاق به سبک شیک مبله شده بود
[ترجمه ترگمان]اتاق به سبک معماری مبله شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Cuthbert led an austere life of prayer and solitude.
[ترجمه گوگل]کاتبرت زندگی سختی از دعا و تنهایی داشت
[ترجمه ترگمان]Cuthbert زندگی ناهنجار و تنهایی را رهبری می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is austere and grave in deportment.
[ترجمه گوگل]او سختگیر و سختگیر است
[ترجمه ترگمان]او خیلی جدی و موقر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was a man of austere habits, in marked contrast to his more flamboyant wife.
[ترجمه گوگل]او مردی با عادات سختگیرانه بود، برخلاف همسر پر زرق و برق ترش
[ترجمه ترگمان]در مقایسه با زن پر زرق و برق، مردی بود از عادات خشن و austere
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I found her a rather austere, distant, somewhat cold person.
[ترجمه گوگل]من او را فردی نسبتاً سختگیر، دوردست و تا حدودی سرد یافتم
[ترجمه ترگمان]من او را نسبتا سرد و کمی سرد و کمی سرد پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. My father was a distant, austere man.
[ترجمه گوگل]پدرم مردی دوردست و سختگیر بود
[ترجمه ترگمان] پدرم یه مرد خیلی خشن و خشن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was a tall, austere, forbidding figure.
[ترجمه گوگل]او شخصیتی قد بلند، ریاضت کش و منع بود
[ترجمه ترگمان]او یک هیکل بلند قد بلند و خشن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The people are still leading an austere life in the mountains.
[ترجمه گوگل]مردم هنوز در کوهستان زندگی سختی دارند
[ترجمه ترگمان]مردم هنوز در کوهستان ها زندگی سختی را رهبری می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The speaker advocated a less austere observance of the sabbath.
[ترجمه گوگل]سخنران از رعایت سختگیرانه روز سبت حمایت کرد
[ترجمه ترگمان]سخنگو از مراقبت کم تر از روز سبت حمایت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

ریاضت کش (صفت)
ascetic, austere

تند و تلخ (صفت)
austere, poignant

تیره رنگ (صفت)
dark, austere, dingy, terne-plate

انگلیسی به انگلیسی

• strict; rigid; ascetic; modest
something that is austere is plain and not decorated.
an austere person is strict and serious.
an austere way of life is simple and has no luxuries.

پیشنهاد کاربران

۱_ سخت
hard : an auster life
۲ _ ساده
plain
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : austerity
صفت ( adjective ) : austere
قید ( adverb ) : austerely
ریاضت
سخت گیر
austere: ساده ( شیئ بدون تزئین، زندگی ساده )
the church’s austere simplicity.
Cuthbert led an austere life of prayer and solitude.
عصا قورت داده ( جدی و سخت گیر )
Her father is a very austere man.
سفت و سخت، تند و تیز
خشک و خالی
زندگی ساده. ریاضت

بپرس