ambiguity

/ˌæmbɪˈɡjuːəti//ˌæmbɪˈɡjuːəti/

معنی: ابهام، سخن مشکوک، گنگی معنی، نا معلومی
معانی دیگر: دوپهلویی، گنگی، (جمع) واژه یا سخن مبهم، چیزهای مبهم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: ambiguities
(1) تعریف: uncertainty or vagueness in meaning, intention, or the like.
مترادف: indefiniteness, obscurity, uncertainty, vagueness
متضاد: clarity, explicitness, lucidity

- She can't write well, so the letter was full of ambiguity.
[ترجمه Hamed] او مهارت کافی در نوشتن ندارد، از این رو، آن نامه گنگ و نامفهوم بود.
|
[ترجمه گوگل] او نمی تواند خوب بنویسد، بنابراین نامه پر از ابهام بود
[ترجمه ترگمان] او نمی تواند خوب بنویسد، بنابراین نامه پر از ابهام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the condition of having or admitting more than one meaning.
مترادف: equivocalness, indefiniteness, vagueness

(3) تعریف: an ambiguous statement, word, expression, or the like.
مترادف: equivocation
مشابه: circumlocution, double entendre, double-talk, doublespeak, newspeak, weasel words

جمله های نمونه

1. sometimes, ambiguity adds to the beauty of poetry
گاهی اوقات ابهام زیبایی شعر را بیشتر می کند.

2. a style clear of ambiguity
سبکی عاری از ابهام

3. There is a degree of ambiguity in this statement.
[ترجمه گوگل]در این گفته تا حدی ابهام وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در این بیانیه نوعی ابهام وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. When keeping the ambiguity with you ,I fear I will fall in love with you, and I fear I will cry after your leaving.
[ترجمه کوروش] دودلی در رابطه ام با تو، هراس از افتادن در دام عشق است. هراس از گریستن در آن روزی، که دیگر نیستی.
|
[ترجمه گوگل]وقتی ابهام را با تو نگه می دارم، می ترسم عاشقت شوم و می ترسم بعد از رفتنت گریه کنم
[ترجمه ترگمان]وقتی که موضوع را با تو در میان بگذارم، می ترسم که عاشقت بشوم، و می ترسم که بعد از رفتن تو گریه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Incorrect choice of words leads to ambiguity for the reader.
[ترجمه گوگل]انتخاب نادرست کلمات باعث ابهام خواننده می شود
[ترجمه ترگمان]انتخاب نادرست کلمات منجر به ابهام برای خواننده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Much British humour depends on ambiguity.
[ترجمه گوگل]بسیاری از طنز بریتانیایی به ابهام بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]طنز انگلیسی بیشتر به ابهام بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Don't touch ambiguity when you are in love.
[ترجمه گوگل]وقتی عاشق هستید به ابهام دست نزنید
[ترجمه ترگمان]زمانی که عاشق هستید، ابهام را لمس نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There was an element of ambiguity in the president's reply.
[ترجمه گوگل]یک عنصر ابهام در پاسخ رئیس جمهور وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در پاسخ رئیس جمهور یک عنصر ابهام وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The course teaches students to avoid ambiguity and obscurity of expression.
[ترجمه گوگل]این دوره به دانشجویان آموزش می دهد که از ابهام و ابهام در بیان خودداری کنند
[ترجمه ترگمان]این دوره به دانش آموزان آموزش می دهد تا از ابهام و ابهام بیان اجتناب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's a work full of paradox and ambiguity.
[ترجمه گوگل]اثری پر از پارادوکس و ابهام
[ترجمه ترگمان]این کار پر از تناقض و ابهام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To remove any ambiguity we have to acquire more accurate information.
[ترجمه گوگل]برای رفع هرگونه ابهام باید اطلاعات دقیق تری به دست آوریم
[ترجمه ترگمان]برای رفع هرگونه ابهام باید اطلاعات دقیق تری بدست آوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Ambiguity arises when students' spoken English is very limited.
[ترجمه گوگل]ابهام زمانی ایجاد می شود که زبان انگلیسی گفتاری دانش آموزان بسیار محدود باشد
[ترجمه ترگمان]Ambiguity زمانی بروز می کند که دانش آموزانی که به زبان انگلیسی صحبت می کنند، بسیار محدود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There was some ambiguity in what he said.
[ترجمه گوگل]در صحبت های او ابهامی وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در گفته های او نوعی ابهام وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There will always be some ambiguity about what actually happened.
[ترجمه گوگل]همیشه ابهامی در مورد آنچه واقعاً اتفاق افتاده وجود خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]همیشه یک ابهام در مورد آنچه واقعا اتفاق می افتد وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There is considerable ambiguity about what this part of the agreement actually means.
[ترجمه گوگل]ابهام قابل توجهی در مورد معنای واقعی این بخش از توافق وجود دارد
[ترجمه ترگمان]ابهام قابل توجهی در مورد این که این بخش از قرارداد واقعا به چه معنی است وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ابهام (اسم)
ambiguity, obscurity, equivocation, haze, fog, mist, amphibology, moss

سخن مشکوک (اسم)
ambiguity

گنگی معنی (اسم)
ambiguity

نا معلومی (اسم)
doubt, ambiguity, indeterminacy, incertitude, indefiniteness, uncertainty

تخصصی

[ریاضیات] ابهام
[روانپزشکی] ابهام. داشتن دو یا چند معنی و یا تعبیر. یکی از ویژگی های محرک، نظر یا موقعیتی که امکان بیش از یک تعبیر را فراهم می کند.

انگلیسی به انگلیسی

• vagueness; lack of clarity
you say that there is ambiguity when something can be understood in more than one way.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : ambiguity
صفت ( adjective ) : ambiguous
قید ( adverb ) : ambiguously
ambiguity ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: ابهام
تعریف: [زبان‏شناسی] وضعیت ناظر بر واژه یا جمله ای که بیش از یک معنی دارد|||[مهندسی نقشه‏برداری] عدد صحیح طولِ موج در فاصلۀ بین فرستنده و گیرنده|||متـ . عدد صحیح ابهام integer ambiguity
ابهام
# Ambiguity in the meaning of a phrase
# There was some ambiguity in what he said
# There are some ambiguities in the legislation
# The document has been carefully written to avoid ambiguity
ابهام
نا روشنی
ابهام ، [فلسفه معرفت شناسی و تفکر نقادانه، تفکر انتقادی ] واژه یا عبارت یا جمله، زمانی دارای ابهام است که در یک زبان خاص یک معنا داشته باشد اما حد معنای آن مشخص نیست مثل واژه کچل. همه ما معنی کچل را در
...
[مشاهده متن کامل]
زبان فارسی میدانیم اما کسی که تعداد تارهای موهایش از چقدر کمتر باشد کچل محسوب میشود ؟ چنین جایی ابهام وجود دارد .

Not enough explanation
Syn:indeteminated
ابهام، دوپهلویی، عدم شفافیت
در زبانشناسی و ترجمه : قابلیت معنایی بیش از یک مورد رو میگن ؛
The ability to mean more than one thing is called ambiguity

بپرس