actuator

/ˈæktjuːˌetər//ˈækt͡ʃueɪtə/

معنی: فعال کننده، بکار اندازنده
معانی دیگر: محرک

جمله های نمونه

1. The development of better miniature actuators and smart materials will make such robots affordable for all.
[ترجمه ساشا آقابابایی] توسعه موتورهای کوچک بهتر و مصالح هوشمند، چنین روباتهایی را برای همه مقرون به صرفه خواهد ساخت.
|
[ترجمه گوگل]توسعه محرک های مینیاتوری بهتر و مواد هوشمند، چنین روبات هایی را برای همه مقرون به صرفه خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]توسعه عملگرهای هوشمند بهتر و مواد هوشمند، این روبات ها را برای همگان مقرون به صرفه خواهد ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. To Bowman, every actuator in the ship had its own distinctive voice, and he recognized this one instantly.
[ترجمه گوگل]از نظر بومن، هر محرکی در کشتی صدای متمایز خود را داشت و او فوراً آن را تشخیص داد
[ترجمه ترگمان]در مورد بومن، هر actuator که در کشتی بود صدای خاص خودش را داشت و فورا آن را شناخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Case Study – Diesel engine, Engine brake, Actuator pin and Screw body.
[ترجمه گوگل]مطالعه موردی – موتور دیزل، ترمز موتور، پین محرک و بدنه پیچ
[ترجمه ترگمان]مطالعه موردی - موتور دیزل، ترمز موتور، پین Actuator و بدنه پیچ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Actuator of system-balance head work principium is analyzed.
[ترجمه گوگل]محرک اصل کار سر تعادل سیستم تجزیه و تحلیل می شود
[ترجمه ترگمان] of of system - work principium principium analyzed analyzed is is is is is is is is is is is is is is is is is is is is is is is is is is
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The actuator is mounted onto the collective cross bar.
[ترجمه گوگل]محرک بر روی میله متقابل جمعی نصب شده است
[ترجمه ترگمان]محرک بر روی نوار صلیب جمعی نصب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Council is the actuator of member congress arise by member congress election, every lieutenancy 3 years.
[ترجمه گوگل]شورا محرک کنگره عضو است که با انتخاب کنگره اعضا، هر ستوانی 3 سال به وجود می آید
[ترجمه ترگمان]شورا محرک کنگره عضوی است که در انتخابات مجلس اعضا، هر ۳ سال یکبار مطرح می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The actuator of manipulator can be befittingly made of this original joint for its better cushion and agility .
[ترجمه گوگل]محرک منیپلاتور را می توان به نحو شایسته ای از این مفصل اصلی برای بالشتک و چابکی بهتر آن ساخت
[ترجمه ترگمان]محرک مهارت می تواند از این مفصل اصلی برای کو سن بهتر و چابکی بهتر استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The actuator thus extends the specific SAP interface, and translates the event object to the SAP object format.
[ترجمه گوگل]بنابراین محرک رابط SAP خاص را گسترش می دهد و شی رویداد را به قالب شی SAP ترجمه می کند
[ترجمه ترگمان]بنابراین محرک، رابط خاص SAP را گسترش می دهد، و شی رویداد را به فرمت شی SAP تبدیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Thin film piezoelectric element, its manufacturing method, and actuator using the same.
[ترجمه گوگل]عنصر پیزوالکتریک لایه نازک، روش ساخت آن و محرک با استفاده از همان
[ترجمه ترگمان]عنصر پیزوالکتریک فیلم نازک، روش تولید آن، و محرک با استفاده از همان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. AW series of large diameter valves using pneumatic actuator fork-type transmission, reasonable structure, output torque, a double-acting and single acting.
[ترجمه گوگل]سری AW از شیرهای با قطر بزرگ با استفاده از انتقال چنگال از نوع محرک پنوماتیک، ساختار معقول، گشتاور خروجی، دو اثر و تک عمل
[ترجمه ترگمان]مجموعه ای از شیره ای قطری با قطر بزرگ با استفاده از انتقال نوع چنگال، ساختار منطقی، گشتاور خروجی، یک عملکرد دوگانه و تک کاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A new type of rotary actuator for driving the wing control surface has been studied.
[ترجمه گوگل]نوع جدیدی از محرک چرخشی برای هدایت سطح کنترل بال مورد مطالعه قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]نوع جدیدی از محرک گردان برای هدایت سطح کنترل بال مورد مطالعه قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In this paper, piezo actuator as an oscillating source, the author conducted experiments by the ordinary vertical NC fraise in- stalled with additional spindle.
[ترجمه گوگل]در این مقاله، محرک پیزو به عنوان یک منبع نوسانی، نویسنده آزمایش‌هایی را با فریز NC عمودی معمولی نصب شده با دوک اضافی انجام داد
[ترجمه ترگمان]در این مقاله، محرک piezo به عنوان یک منبع دارای نوسان، مولف آزمایش ها را با the معمولی vertical NC در - stalled با spindle اضافی انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The device uses an actuator made of a stack of lead zirconate titanate layers to generate high-frequency vibration.
[ترجمه گوگل]این دستگاه از یک محرک ساخته شده از پشته ای از لایه های تیتانات زیرکونات سرب برای ایجاد ارتعاش با فرکانس بالا استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]این وسیله از یک محرک متشکل از یک دسته از لایه های lead titanate برای ایجاد ارتعاش فرکانس بالا استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. According to the calibration principle of electrostatic actuator and the mechanics of piezoelectric ceramic, this thesis developed auto-calibration method of hydrophone.
[ترجمه گوگل]با توجه به اصل کالیبراسیون محرک الکترواستاتیک و مکانیک سرامیک پیزوالکتریک، این پایان نامه روش کالیبراسیون خودکار هیدروفون را توسعه داد
[ترجمه ترگمان]با توجه به اصل کالیبراسیون یک محرک الکترواستاتیک و مکانیک پیزوالکتریک، این پایان نامه روش کالیبراسیون خودکار of را توسعه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فعال کننده (اسم)
actuator

بکار اندازنده (اسم)
actuator

تخصصی

[کامپیوتر] محرک، کاراندازنده .
[برق و الکترونیک] راه انداز، متحرک یک موتور ،سیملوله، یا وسیله با مدار فعال دیگری که انرژی هیدرولیک، یا بادی را به شکلی تبدیل می کندکه منجر به حرکت یاشروع پاسخ مطلوب می شود . کنترل راه دور تلویزیون نمونه ای از راه انداز است. - عمل کننده، محرک
[مهندسی گاز] محرک
[زمین شناسی] عملگر
[صنعت] سیستم محرک، بکار اندازنده
[نساجی] فعال کننده - محرک
[ریاضیات] کارانداز، راه انداز، به کار اندازنده، محرک

انگلیسی به انگلیسی

• person or thing which actuates, activator

پیشنهاد کاربران

[کنترل خودکار/مهندسی مکانیک] کارانداز؛ محرک؛ انتهایی ترین قسمت سازوکار کنترل خودکار که معمولاً وسیله ای مانند شیر، پمپ، جک ئیدرولیک، یا بازوی مکانیکی است که فرمان برقی، پنوماتیکی، یا ئیدرولیکی را می گیرد و به حرکت خطی، دورانی، یا ترکیبی از آنها تبدیل می کند.
رانشگر ، رانه
actuator ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: فعالگر 1
تعریف: سازوکاری که باعث روشن یا خاموش یا تنظیم شدن یا به حرکت درآمدن یک دستگاه می شود
حسگر ، محرک
actuator به معنای activator است . کسی یا چیزی که active میکند . اکتیو کردن به معنای {کار} انداختن که یک صفت است . در فارسی بن ( کن ) برابر فارسی act است . و ( کنا ) همان active یعنی چیزی که {کنش} دارد.
...
[مشاهده متن کامل]
پس برایند انها این میشود: actuator = ( کناگر ، کنشگر ) کسی یا چیزی که active میکند. . . امیدوارم روزی زبان مادری از این همه پلشتی نجات یابد. سپاس

اهرم

عملگر
فرمان بَر ، فرمان پذیر ، فرمان گیر
موتور، عامل

بپرس