accumulated

/əˈkjuːmjəˌlet//əˈkjuːmjəleɪt/

معنی: جمع شده، متراکم، فراهم
معانی دیگر: انباشتن انباشتن، جمع شونده، اندوختن، روی هم انباشتن

جمله های نمونه

1. they accumulated a large debt
آنها قرض زیاد بالا آوردند.

2. snow has accumulated
برف انباشته شده است.

3. the matter which had accumulated around the wound
چرکی که دور زخم جمع شده بود.

4. Books are the ever-burning lamps of accumulated wisdom.
[ترجمه گوگل]کتاب ها چراغ های همیشه فروزان خرد انباشته اند
[ترجمه ترگمان]کتاب ها چراغ های روشن خرد شده خرد شده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I seem to have accumulated a lot of books.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که من کتاب های زیادی جمع کرده ام
[ترجمه ترگمان]به نظرم کلی کتاب جمع کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. By investing wisely she accumulated a fortune.
[ترجمه گوگل]با سرمایه گذاری عاقلانه، او ثروتی را جمع کرد
[ترجمه ترگمان]با سرمایه گذاری هوشمندانه اون ثروت جمع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We have accumulated a great amount of evidence.
[ترجمه گوگل]ما شواهد زیادی جمع آوری کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما مقدار زیادی مدرک جمع آوری کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Snow accumulated to a depth of five feet.
[ترجمه گوگل]برف تا عمق پنج فوتی انباشته شده است
[ترجمه ترگمان]برف به عمق پنج پا می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The company said the debt was accumulated during its acquisition of nine individual businesses.
[ترجمه گوگل]این شرکت گفت که این بدهی در طی خرید 9 کسب و کار فردی انباشته شده است
[ترجمه ترگمان]این شرکت گفته است که این بدهی در طی کسب نه شرکت مجزا جمع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was amazing how much gunge had accumulated in the pipe.
[ترجمه گوگل]شگفت انگیز بود که چقدر گانگ در لوله جمع شده بود
[ترجمه ترگمان]شگفت انگیز بود که چقدر gunge در لوله جمع شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. All his accumulated nervous agitation was discharged on Maud like a thunderbolt.
[ترجمه گوگل]تمام تحریکات عصبی انباشته او مانند صاعقه بر روی ماد تخلیه شد
[ترجمه ترگمان]چون صاعقه ای بر سر او فرود آمد مثل صاعقه ای بر سرش فرود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We've accumulated so much rubbish over the years.
[ترجمه گوگل]ما در این سال ها زباله های زیادی جمع کرده ایم
[ترجمه ترگمان]سال ها است که این همه آشغال جمع کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A thick layer of dust had accumulated in the room.
[ترجمه گوگل]لایه ضخیمی از غبار در اتاق جمع شده بود
[ترجمه ترگمان]لایه ضخیمی از گرد و خاک در اتاق جمع شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Dirt had accumulated in the corners of the windows.
[ترجمه گوگل]خاک در گوشه پنجره ها جمع شده بود
[ترجمه ترگمان]در گوشه های پنجره گرد و خاک ریخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Principles and rules have petrified with the accumulated weight of precedent.
[ترجمه گوگل]اصول و قواعد با وزن انباشته سابقه متحجر شده اند
[ترجمه ترگمان]اصول و قواعد، با وزن انباشته از سوابق، متحجر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جمع شده (صفت)
accumulated, aggregate, knotted

متراکم (صفت)
heaped, accumulated, aggregate, dense, compact, compressed, condensed, stagnant

فراهم (صفت)
prepared, ready, accumulated, gathered, collected

تخصصی

[ریاضیات] مجتمع
[آب و خاک] انبارش شده، تجمع یافته،انبوه شده

انگلیسی به انگلیسی

• amassed, gathered; collected

پیشنهاد کاربران

اکتساب شده
کسب شده
تحصیل شده
به دست آمده
روی هم انباشته
فراهم شده/بدست آمده
اندوخته شده - جمع آوری شده - تجربه شده - آموخته شده طی سالها بر اثر تجربه و آزمون و خطا
جمع شده
متراکم شده
انباشته شده
اندوخته شده
صفت: تلنبار شده، تجمیع شده، انباشته ( شده )
تجمعی

بپرس