abstainer


پرهیزکننده، پرهیزگار، کسیکه ازاستعمال مسکرات پرهیزدارد

جمله های نمونه

1. Abstainer: a weak person who yields to the temptation of denying himself a pleasure.
[ترجمه گوگل]پرهیز کننده: فرد ضعیفی که تسلیم وسوسه سلب لذت از خود می شود
[ترجمه ترگمان]یک آدم ضعیف که تسلیم وسوسه می شود تا خودش را ارضا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Abstainer: a weak person who yield to the temptation of deny himself a pleasure.
[ترجمه گوگل]پرهیز کننده: فرد ضعیفی که تسلیم وسوسه انکار لذت خود می شود
[ترجمه ترگمان]abstainer: یک آدم ضعیف که تسلیم وسوسه می شود تا خودش را ارضا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Airport - Steve abstainer Have you ever lost their luggage at the airport?
[ترجمه گوگل]فرودگاه - استیو ممتنع آیا تا به حال چمدان خود را در فرودگاه گم کرده اید؟
[ترجمه ترگمان]- آیا تا به حال چمدان ها را در فرودگاه گم کرده اید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He is practically a total abstainer and I can affirm that he sleeps on a straw litter and eats the most Spartan food, cold dried grocer's peas.
[ترجمه گوگل]او عملاً کاملاً پرهیز می کند و می توانم تأیید کنم که روی یک بستر کاه می خوابد و بیشترین غذاهای اسپارتی را می خورد، نخود فرنگی خشک شده سرد
[ترجمه ترگمان]در واقع او یک abstainer کامل است و من می توانم تایید کنم که بر روی یک آشغال کاه می خوابد و the غذایی Spartan، نخود خشک و نخود فرنگی را می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Quiz: Are You a Moderator or an Abstainer?
[ترجمه گوگل]آزمون: آیا شما مجری هستید یا ممتنع؟
[ترجمه ترگمان]مسابقه: آیا شما مجری یا مجری برنامه هستید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Longer-range follow-ups at 3-8 years reflected increasing proportions of clients becoming total abstainers, and a consistent 10-outcomes.
[ترجمه گوگل]پیگیری‌های طولانی‌تر در 3 تا 8 سال منعکس‌کننده نسبت‌های فزاینده‌ای از مشتریان بود که به طور کامل پرهیز می‌کردند و 10 نتیجه ثابت بود
[ترجمه ترگمان]پی گیری گستره طولانی در ۸ - ۸ سال منعکس کننده افزایش نسبت مشتری ها به کل abstainers و ۱۰ نتیجه سازگار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Within 12 months the Moderation movement had collapsed and in 1835 the abstainers re-grouped under the banner of Total Abstinence.
[ترجمه گوگل]در عرض 12 ماه جنبش اعتدال فروپاشید و در سال 1835 ممتنع‌کنندگان دوباره زیر پرچم پرهیز کامل جمع شدند
[ترجمه ترگمان]در عرض ۱۲ ماه، جنبش میانه روی از بین رفت و در سال ۱۸۳۵ مردم abstainers زیر پرچم of جمع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. How does Socrates answer these charges of, in a way being not just an abstainer but he kept putting his own private moral conscience or integrity over and above the law?
[ترجمه گوگل]سقراط چگونه به این اتهامات پاسخ می دهد، به نحوی که او نه تنها یک ممتنع بود، بلکه وجدان اخلاقی یا صداقت خصوصی خود را بیش از قانون قرار می داد؟
[ترجمه ترگمان]سقراط چگونه به این اتهامات پاسخ می دهد، به نحوی که تنها یک abstainer نیست، بلکه حفظ وجدان اخلاقی یا تمامیت خود را بیش از حد و بالاتر از قانون حفظ می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Perhaps this is the flip side of being an abstainer, but I've found that if I'm trying to make myself do something, I do better if I do that thing every day.
[ترجمه گوگل]شاید این جنبه دیگر پرهیز بودن باشد، اما دریافته‌ام که اگر سعی می‌کنم خودم را مجبور به انجام کاری کنم، اگر آن کار را هر روز انجام دهم، بهتر عمل می‌کنم
[ترجمه ترگمان]شاید این جنبه شوخی کردن باشد، اما من متوجه شده ام که اگر سعی کنم کاری بکنم، بهتر است هر روز این کار را بکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Mental intervention has good effect to cultivate self-esteem of abstainer .
[ترجمه گوگل]مداخله ذهنی تأثیر خوبی در پرورش عزت نفس پرهیزکاران دارد
[ترجمه ترگمان]مداخله ذهنی تاثیر بسزایی در پرورش اعتماد به نفس دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Objective:To investigate the effect of mental intervention to elevate self-esteem of abstainer .
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی تأثیر مداخله ذهنی در افزایش عزت نفس پرهیز کننده
[ترجمه ترگمان]هدف: بررسی اثر مداخله ذهنی برای بالا بردن اعتماد به نفس of
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• one who refrains from, one who denies oneself something (especially something pleasurable)

پیشنهاد کاربران

1. پرهیزگار، اهلِ پرهیز، خویشتن دار، متّقی ( شخص )
2. رأیِ ممتنع دهنده ( سیاسی )
خوددار، گارددار
My teacher is an abstainer

بپرس