abduct

/æbˈdəkt//æbˈdʌkt/

معنی: ربودن، دزدیدن، دور کردن، ادم دزدیدن، سرقت کردن، از مرکز بدن دور کردن
معانی دیگر: آدم ربایی کردن، آدم دزدیدن، (زیست شناسی) از محور بدن دور کردن، ورا بردن، جدا کردن، دزدیدن شخص، ازمرکز بدن دور کردن طب

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: abducts, abducting, abducted
(1) تعریف: to carry off or lead away, esp. by force; kidnap.
مترادف: capture, take
مشابه: commandeer, hijack, kidnap, ravish, seize, snatch

- The heiress was abducted and held for ransom.
[ترجمه گوگل] وارث ربوده شد و برای باج گیری بازداشت شد
[ترجمه ترگمان] وارث ربوده شده و برای گرفتن باج نگه داشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to draw or cause to move away from the main axis of the body. (Cf. adduct.)

- The gluteal muscles abduct the hip joint.
[ترجمه گوگل] عضلات گلوتئال مفصل ران را می ربایند
[ترجمه ترگمان] ماهیچه های gluteal مفصل ران را ربودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to abduct adjoining fingers
انگشت های مجاور را از هم دور کردن

2. The teenager may have been abducted by a religious cult.
[ترجمه گوگل]ممکن است این نوجوان توسط یک فرقه مذهبی ربوده شده باشد
[ترجمه ترگمان]این نوجوان ممکن است توسط یک فرقه مذهبی ربوده شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His car was held up and he was abducted by four gunmen.
[ترجمه گوگل]ماشین او را نگه داشتند و چهار مرد مسلح او را ربودند
[ترجمه ترگمان]خودروی او بالا گرفته شد و توسط چهار مرد مسلح ربوده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The company director was abducted from his car by terrorists.
[ترجمه گوگل]مدیر شرکت توسط تروریست ها از ماشینش ربوده شد
[ترجمه ترگمان]مدیر این شرکت توسط تروریست ها ربوده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The police think the boy has been abducted.
[ترجمه گوگل]پلیس فکر می کند پسر ربوده شده است
[ترجمه ترگمان]پلیس فکر می کند که این پسر ربوده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The police caught the terrorist who tried to abduct the girl for ransom.
[ترجمه گوگل]پلیس تروریستی را که قصد ربودن دختر را برای باج خواهی داشت دستگیر کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس تروریست ها رو دستگیر کرد که سعی کرد اون دختر رو به خاطر پول بدزده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was abducted late last night.
[ترجمه گوگل]او اواخر شب گذشته ربوده شد
[ترجمه ترگمان]دیشب دزدیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was abducted by a dangerous psychopath.
[ترجمه گوگل]او توسط یک روانشناس خطرناک ربوده شد
[ترجمه ترگمان]اون توسط یه روانی خطرناک دزدیده شده بو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was abducted by four men wearing hoods.
[ترجمه گوگل]او توسط چهار مرد که مقنعه به سر داشتند ربوده شد
[ترجمه ترگمان] اون به وسیله چهار مرد روپوش دار دزدیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The violent citizens sought to kill or abduct the Pope when Barbarossa refused to pay them an immense bribe.
[ترجمه گوگل]شهروندان خشن به دنبال کشتن یا ربودن پاپ بودند که بارباروسا از دادن رشوه هنگفتی به آنها امتناع کرد
[ترجمه ترگمان]شهروندان خشن، هنگام امتناع از پرداخت رشوه کلانی، به دنبال کشتن و یا ربوده شدن پاپ بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He could not abduct Ruth, even assuming he had instructions to do so, which seemed unlikely.
[ترجمه گوگل]او نمی‌توانست روت را ربود، حتی با فرض اینکه دستوراتی برای این کار داشت، که بعید به نظر می‌رسید
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست روت را بدزدد، حتی با فرض اینکه دستور داده بود این کار را انجام دهد، که بعید به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They will not be the men who abduct children or who are on drugs or drink.
[ترجمه گوگل]آنها مردانی نخواهند بود که کودکان را می ربایند یا کسانی که مواد مخدر مصرف می کنند یا مشروب می خورند
[ترجمه ترگمان]آن ها مردانی نیستند که کودکان را ربوده یا معتاد به مواد مخدر یا نوشیدنی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A bogus policeman attempts to abduct two children.
[ترجمه گوگل]تلاش یک پلیس جعلی برای ربودن دو کودک
[ترجمه ترگمان]یک پلیس جعلی برای ربودن دو کودک تلاش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Passed front after that bridge, again right abduct.
[ترجمه Edris nozari] بعد از انکه از جلو آن پل عبور کرد دوباره به سمت راست دور شد.
|
[ترجمه گوگل]از جلو بعد از آن پل گذشت، دوباره به سمت راست ربوده شد
[ترجمه ترگمان]بعد از اون پل دوباره حرفش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You know, brigandage don't abduct women who were worthless.
[ترجمه Edris nozari] میدونی، دزد زنایی رو که ارزش ندارند را نمی دزدند.
|
[ترجمه گوگل]می دانی، دزدی زنان بی ارزش را ربود
[ترجمه ترگمان]میدونی، دزدی زن ها رو نمی شناسی که بی ارزش بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ربودن (فعل)
abduct, hijack, snatch, rob, steal, grab, abstract, get, usurp, bag, ravish, hook, subduct, purloin, reave, shanghai, suck in

دزدیدن (فعل)
abduct, rob, steal, embezzle, despoil, filch, snaffle, peak, pick, prig, poach, picaroon, spoliate, rifle, thieve, purloin

دور کردن (فعل)
banish, abduct, remove, distance, dispossess, estrange, oust, parry

ادم دزدیدن (فعل)
abduct

سرقت کردن (فعل)
abduct, rob, steal, snaffle, commit larceny, commit theft, housebreak, lift, nobble, thieve

از مرکز بدن دور کردن (فعل)
abduct

انگلیسی به انگلیسی

• kidnap, carry off by force (especially of a person); pull away from the main axis of the body (anatomy)
if someone abducts another person, they take them away illegally, usually by force.

پیشنهاد کاربران

ربودن، دزدیدن ( زن، کودک و غیره )
ربودن، آدم ربایی کردن
✔️ توضیح و تفسیر مثال انگلیسی: to conduct away from midline
✅ توضیح و تفسیر انگلیسی: to conduct away from midline
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : ab/duct ✅ تلفظ واژه: ab - DUKT ✅ معادل فارسی و توضیح واژه: دور شدن از خط وسط ( خط میانی ) بدن ✅ اجزاء و عناصر واژه در پزشکی: -
[پزشکی] دور شدن از خط وسط ( خط میانی ) بدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : abduct
✅️ اسم ( noun ) : abduction / abductee / abductor
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
abduct ( علوم پایۀ پزشکی )
واژه مصوب: دور کردن
تعریف: ایجاد فاصله بین یک اندام و صفحۀ مرکزی بدن یا بین انگشتان و خط محوری دست یا پا
آدم ربایی کردن
مثال :
The diplomat was abducted on his way to the airport
دیپلمات توی مسیرش به سمت فرودگاه دزدیده شد .
اگه دوست داشتید میتونید به کانال من توی اینستاگرام سر بزنید برای یادگیری لغات و اصطلاحات بیشتر همراه با مثال . ممنون
instagram. com/languageyar
دور کردن، دور کردن از خط میانی بدن، از جای خود بیرون کردن، حرکت به طرف خارج و دور، از مرکز بدن دور کردن
[پزشکی] :حرکت به طرف خارج و دور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس