abdomen

/æbˈdomən//ˈæbdəmən/

معنی: شکم، بطن
معانی دیگر: (مهره داران) بخش داخلی بدن از سینه تالگن خاصره

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: abdominal (adj.)
(1) تعریف: in vertebrates, the part of the body between the chest and the pelvis, where most of the digestive organs are located.
مترادف: gut, stomach
مشابه: belly, paunch, tummy, viscera

- Pain in the lower right part of the abdomen could be from inflammation of the appendix.
[ترجمه گوگل] درد در قسمت پایین سمت راست شکم می تواند ناشی از التهاب آپاندیس باشد
[ترجمه ترگمان] درد در قسمت پایین سمت راست شکم می تواند از التهاب ضمیمه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in insects, the major part of the body below the thorax and legs.

جمله های نمونه

1. to tap the abdomen
آب شکم را کشیدن

2. The nurse tapped the patient's abdomen.
[ترجمه قدر] پرستار به شکم بیمار ضربه زد
|
[ترجمه Alish] پرستار آب بدن بیمار را کشید
|
[ترجمه گوگل]پرستار ضربه ای به شکم بیمار زد
[ترجمه ترگمان]پرستار به شکم بیمار ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The patient is complaining of pain in the abdomen, doctor.
[ترجمه گوگل]بیمار از درد شکم شاکی است دکتر
[ترجمه ترگمان]بیمار از درد شکم شکایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was suffering from pains in his abdomen.
[ترجمه گوگل]او از درد در ناحیه شکم خود رنج می برد
[ترجمه ترگمان]از درد شکمش درد می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He also received wounds to the abdomen.
[ترجمه گوگل]او همچنین از ناحیه شکم زخمی شده است
[ترجمه ترگمان]او همچنین زخم هایی را برای شکم دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Meyers was stabbed once in the abdomen and once in the neck.
[ترجمه گوگل]میرز یک بار از ناحیه شکم و یک بار از ناحیه گردن مورد اصابت چاقو قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]یه بار تو شکمش چاقو خورده و یه بار تو گردنش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Then Loi pointed at his abdomen and grimaced with pain to make sure I understood.
[ترجمه گوگل]سپس لوی به شکمش اشاره کرد و با درد صورتش را در آورد تا مطمئن شود متوجه شده ام
[ترجمه ترگمان]بعد لوی به شکمش اشاره کرد و با درد شکلکی دراورد تا مطمئن شود که من فهمیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The abdomen was distended and the outline of the transverse colon clearly visible.
[ترجمه گوگل]شکم متسع بود و طرح کلی کولون عرضی به وضوح قابل مشاهده بود
[ترجمه ترگمان]شکم باد کرده بود و طرح کلی of عرضی کاملا مشهود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She sensed further movements in her abdomen.
[ترجمه گوگل]او حرکات بیشتری را در شکم خود احساس کرد
[ترجمه ترگمان]او حرکات بیشتری را در شکمش حس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Even now the recollection seized him in the abdomen, and a kind of sick longing made him tremble.
[ترجمه گوگل]حالا هم یادش توی شکمش گرفت و یک جور حسرت مریض به لرزه افتاد
[ترجمه ترگمان]حتی این خاطره او را در شکمش گرفته بود و یک نوع اشتیاق بیمارگونه او را به لرزه می انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They bayoneted 25 pregnant women in the abdomen and beheaded 52 children.
[ترجمه گوگل]آنها 25 زن باردار را از ناحیه شکم سرنیزه کردند و 52 کودک را سر بریدند
[ترجمه ترگمان]آن ها ۲۵ زن باردار را در شکم گرفتند و ۵۲ کودک را سر بریدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Their abdomen contains two chambers, one on each side.
[ترجمه گوگل]شکم آنها شامل دو حفره است، یکی در هر طرف
[ترجمه ترگمان]شکم آن ها شامل دو اتاقک است، یکی در هر طرف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. By curving up its abdomen it gives the false impression that it is about to strike with its tail.
[ترجمه گوگل]با انحنای شکم خود این تصور نادرست را ایجاد می کند که قرار است با دم خود ضربه بزند
[ترجمه ترگمان]با خم کردن شکم این احساس کاذب را ایجاد می کند که می خواهد با دمش ضربه بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her abdomen was generally tender and rectal examination showed watery stool stained with mucus and a small amount of blood.
[ترجمه گوگل]شکم او به طور کلی حساس بود و معاینه مقعدی مدفوع آبکی آغشته به مخاط و مقدار کمی خون را نشان داد
[ترجمه ترگمان]شکمش به طور کلی نرم و مقعدی بود و examination از مدفوع پر از خلط و مقدار کمی خون نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شکم (اسم)
abdomen, belly, tummy, womb, gut, bowel, gorge, bulge, breadbasket, paunch, maw

بطن (اسم)
abdomen, womb, ventricle, stomach, venter

تخصصی

[علوم دامی] در پستانداران، قسمتی از بدن که اندامای هضمی را دربر می گیرد، شکم
[بهداشت] شکم

انگلیسی به انگلیسی

• (in vertebrates) section of the body between the thorax and the pelvis in which most of the digestive organs are located, belly; section of the body behind the thorax (entomology)
your abdomen is the part of your body below your chest where your stomach and intestines are; a medical term.

پیشنهاد کاربران

شکم ( کالبدشناسی )
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : abdomen ✅ تلفظ واژه: ab - DŌ - men ✅ معادل فارسی و توضیح واژه: بطن، شکم: حفره ی زیر قفسه ی سینه که دربردارنده ی اعضاء گوارش است ✅ اجزاء و عناصر واژه در پزشکی: abdomin/o
[پزشکی] دیواره ی شکم
[پزشکی] بطن، شکم: حفره ی زیر قفسه ی سینه که دربردارنده ی اعضاء گوارش است
اعضای داخلی بدن انسان:
spinal cord ( سپاینِل کُرد ) : نخاع
uvula ( یوویِلا ) : زبان کوچک
pharynx ( فَرینکس ) : حلق
tonsil ( تانسل ) : لوزه
larynx ( لَرینکس ) : حنجره
...
[مشاهده متن کامل]

gullet/ oesophagus/ esophagus ( ایسافِگِس ) : مری
pancreas ( پَنکریِس ) : پانکراس
windpipe / trachea ( ویندپایپ/ترِیکیا ) : نای
bronchus ( برانکِس ) : نایچه /نایژه
bile duct ( بایل داکت ) : مجرای صفرا
gallbladder ( گال بلَدِر ) کیسه صفرا
bladder مثانه
duodenum ( دواِدینِم ) : اثنا عشر/دوازدهه
large intestine : روده بزرگ
small intestine : روده کوچک
abdomen ( اَبدِمِن ) : شکم
ventricle ( وِنتریکِل ) : بطن
parotid gland ( پِراتید گلَند ) : غده بناگوشی
spleen ( سپلین ) : طحال
liver ( لیوِر ) : کبد
stomach ( ستامِک ) : معده
appendix ( اِپِندیکس ) : آپاندیس

امعا واحشا abdomen
abdomen ( علوم تشریحی )
واژه مصوب: شکم 1
تعریف: بخشی از بدن که بین قفسۀ سینه و لگن قرار دارد و دیافراگم آن را از قفسۀ سینه جدا می کند
I did not have that much belly fat
It's easy for me
Flat stomach like Barbie
Touching my abdomen, you will see a completely fat - free abdomen
من انچنان چربی شکم نداشتم
برای من اسان هست
شکم تخت چون باربی داشتن
دست زدنی به شکم من ، یک شکم کاملا بدون چرب را مشاهده خواهی کرد

بپرس