94 1620 100 1 a bit of یک ذره از واژه a bit of در جمله های نمونه 1. I did a bit of fencing while I was at college. [ترجمه ترگمان]وقتی تو دانشگاه بودم یکم شمشیر بازی کردم [ترجمه گوگل]در حالی که من در کالج بودم کمی از شمشیر بازی میکردم [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 2. My mother's a bit of an eccentric. [ترجمه امیرعلی] مادر من یکم عصبی است0|1 [ترجمه ترگمان]مادرم کمی عجیب است [ترجمه گوگل]مادر من کمی عصبی است [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 3. I have a bit of a fever. [ترجمه ترگمان] یه مقدار تب دارم [ترجمه گوگل]من کمی از تب دارم [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 4. I always fry potatoes in hot fat with a bit of onion. [ترجمه ترگمان]من همیشه سیبزمینی سرخکرده رو با یه مقدار پیاز سرخ میکنم [ترجمه ... معنی عبارات مرتبط با a bit of به فارسی a bit of aعملا، در حقیقت خیلی، زیاده، بیش از حد، کمی، نه کم | a bit of a | a bit thick | a bitter pill to swallow | a blatant lie | a blessing in disguise | معنی کلمه a bit of به انگلیسی a bit of• a jot of, a little of, a few of a bit of skirt• (derogatory slang) male expression for females viewed sexually a bit of را به اشتراک بگذارید پیشنهاد کاربران a.r rather; a considerable amountIn conversation and in less formal writing, you can use a bit of in front of a and a noun. You do this to make a statement seem less extreme میلاد علی پور کمی، اندکی، تاحدودی، نسبتا، تا حدی، تا اندازه ای معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها Mosi > What appears آیلین > piping bag محمد مهدی شمسی > الکترورتینوگرافی موسی > fatally فاطمه > quarantined سهس > لحظه شماری کردن Melika > Pyramids Pouya > paged نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته محمد حاتمی نژادعلی باقریموسیDark Light علی حقی بستان آبادنادیاواژگان لری( بختیاری) سارافرجپور فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته یک غازی مهدیس لرکی لر غلتید آروین کیر نام کره ای