96 1538 100 1 Aligning واژه Aligning در جمله های نمونه 1. He neatly aligned the flower-pots on the window-sill. [ترجمه ترگمان]او با دقت گلدانهای گل را روی درگاه پنجره قرار داد [ترجمه گوگل]او گل های گلدان را روی آینه پنجره مرتب کرده است [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 2. The wheel must be aligned with the frame. [ترجمه ترگمان]گردونه باید با کادر تراز شود [ترجمه گوگل]چرخ باید با قاب باشد [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 3. The party is under pressure to align itself more closely with industry. [ترجمه ترگمان]حزب تحت فشار است تا خود را با صنعت بیشتری همسو کند [ترجمه گوگل]حزب تحت فشار است تا خود را با صنعت بیشتر هماهنگ کند [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 4. He argued that important historical sites were aligned along straight lines of mystic energy. [ترجمه ترگمان]او استدلال کرد که مکانهای تاریخی مهم در امتداد خطوط مستقیم انرژی عرفانی قرار گرفتهاند [ترجمه گوگل]او استدلال کرد که سایت های مهم تاریخی در راستای خطوط مستقیم انرژی عرفانی قرار گرفته اند [ترجمه شما] ... معنی Aligning در دیکشنری تخصصی aligning[عمران و معماری] همبادکردن aligning edge[کامپیوتر] لبه هم تراز. aligning plug[برق و الکترونیک] اتصال همترازی اتصالی در مرکز پایه ی لامپ الکترونی که دارای یک دنده ی بیرون زده است تا مانع از قرار گیری نادرست لامپ در جاپایه ی خود شود . | aligning edge | aligning plug | alignment | alignment chart | alignment clips | معنی کلمه Aligning به انگلیسی aligning• causing to fall into line or into position; adjustment, tuning aligning with• make straight with, put in line with Aligning را به اشتراک بگذارید پیشنهاد کاربران علی اصغر سلحشور همسو کردن علی نوراللهی هماهنگی مهدی اشرفی تراز بندی سرگل رضائی هماهنگ کردن حامد همسان سازیهمتراز کردنمطابقت دادنهم سطح سازیهمسو و هماهنگ سازی زحل برابرکردن یاهماهنگ شده محدثه فرومدی همسوسازی، همراستاسازی، هماهنگسازیهمسویی، همراستایی، هماهنگی معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها Dark Light > instruction Farhood > boom Somaye > be in two minds about something Ali S > coordinative conjunctions Shahrzad > بی توقع Ali S > correlative conjunctions یوسف > واقعا مرسده > مرسده نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته Farhoodپارسا حیدری محمدرضا ایوبی صانعرهگذرDark Light عاطفه موسویA.C.Eحمیدرضا دادگر_فریمان فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته قوی رایی تسخیر ناپذیر تحسین آمیز binoculars ناپذیر خودآموز حسرت آمیز پرفروغ