a weight on one’s mind

پیشنهاد کاربران

🔹 معادل فارسی: سنگینی بر ذهن / فشار فکری / چیزی که ذهن را مشغول کرده / بار روانی آزاردهنده
🔹 مثال ها:
I can’t sleep—there’s a weight on my mind I can’t shake off. نمی تونم بخوابم—یه بار ذهنی دارم که نمی تونم ازش خلاص شم.
...
[مشاهده متن کامل]

The decision to leave weighed heavily on his mind. تصمیم به ترک کردن ذهنش رو به شدت سنگین کرده بود.
Her mistake continued to be a weight on her mind. اشتباهش همچنان ذهنش رو آزار می داد.
🔹 مترادف ها:
weigh on one’s mind – preoccupy – trouble – nag – haunt – torment