a man of many talents

پیشنهاد کاربران

فراوان هنر ؛ هنرمند. بسیارهنر. پرهنر :
دگر گفت مرد فراوان هنر
بکوشد که چهره نپوشد به زر.
فردوسی.
چو رستم پدید آید و زال زر
همان موبدان فراوان هنر.
فردوسی.
کسی که از هر انگشتش یک هنر میباره ، مثال :
Your brother is a man of many talents
ترجمه : برادر تو از هر انگشتش یک هنر می باره

بپرس