a fish out of water

پیشنهاد کاربران

مثل گاو پیشانی سفید، وصلۀ ناجور، تابلو بودن ، تو چشم بودن، غریب بودن
Synonym: Not fit, Look out of place, stick out like a sore thumb
e. g : I felt like a fish out of water in the wedding ceremony
If you feel like a "fish out of water" everything seem unfamiliar to you
احساس غربت کردن
از یه دنیای دیگه بودن
احساس تعلق به جایی نداشتن

احساس غریبی کردن
وصله ناجور
به جایی تعلق نداشتن

بپرس