چو عنوان گاه عالم تاب را دید تو گفتی سگگزیده آب را دید ✏ «نظامی»
بخور کاین جام شیرین نوشبادت بجز شیرین همه فرموشبادت ✏ «نظامی»
به خوزستان درآمد خواجه سرمست طبرزد میربود و قند میخست ✏ «نظامی»
گشاد از درج گوهر قفل یاقوت رطب را قند داد و قند را قوت ✏ «نظامی»
دگر ره لعبت طاوسپیکر گشاد ز درج لؤلؤ تنگ شکر ✏ «نظامی»
ز دَه گویی به دَه سویی است ناورد ز یکگویی به یک گویی رسد مرد ✏ «نظامی»
چو روز آیینه خورشید دربست شب صد چشم هر صد چشم بربست ✏ «نظامی»
سپاه شب تیره بر دشت و راغ یکی فرش گسترده از پرّ زاغ فردوسی
از آن زاغ سبکپر مانده پُر داغ جهان تاریک بر وی چون پر زاغ ✏ «نظامی»
میترسم نفسم دور از نفست در سینه بپوسد دور از منظره ی خندیدن تو، آیینه بپوسد