پرسش خود را بپرسید
٢ رأی
تیک ١ پاسخ
١١٧ بازدید

می سرخ از بساط سبزه می‌خورد چنین تا پشت بنمود این گل زرد چو خورشید از حصار لاجوردی علم زد بر سر دیوار زردی چو سلطان در هزیمت عود می‌سوخت علم را می‌درید و چتر می‌دوخت عنان یک رکابی زیر می‌زد دو دستی با فلک شمشیر می‌زد چو عاجز گشت ازین خاک جگرتاب چو نیلوفر سپر افکند بر آب ✏ «نظامی»  

٤ روز پیش
٣ رأی
تیک ٤ پاسخ
١٣٤ بازدید

ز منجنیق فلک سنگ فتنه می بارد من ابلهانه گریزم به آبگینه حصار زمانه مرد مصاف است و من ز ساده دلی کنم به جوشن تدبیرِ وهم، دفع مَضار                   عُرفی

١ هفته پیش
١ رأی
تیک ٢ پاسخ
٧٣ بازدید
٢ رأی
٤ پاسخ
٦٥ بازدید

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۲۲ معشوقه چو آفتاب تابان گردد عاشق به مثال ذره گردان گردد چون باد بهار عشق جنبان گردد هر شاخ که خشک نیست رقصان گردد

٢ هفته پیش
٢ رأی
تیک ٢ پاسخ
١٤٦ بازدید

صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد ساقی بیا که شاهد رعنای صوفیان دیگر به جلوه آمد و آغاز ناز کرد

٢ هفته پیش
٢ رأی
تیک ٢ پاسخ
٨٨ بازدید

با توجّه به بیت زیر : عشق چون آید برد هوش دل فرزانه را        دزد دانا می کشد اوّل چراغ خانه را »  مفهوم کلّی بیت چیست؟  

٢ هفته پیش
٠ رأی
تیک ١ پاسخ
٩١ بازدید

گذشت عمر ازین خاکدان برآ  ای دل چه همچو سنگ نشان مانده ای به جا ای دل   شود به صبر دوا دردهای بی درمان چه درد خود کنی آلوده دوا ای دل   ز پوست غنچه برآمد ز سنگ لاله دمید تو نیز از ته دیوار تن برآ  ای دل   صائب تبریزی

٢ هفته پیش
٢ رأی
تیک ٣ پاسخ
١٧٣ بازدید

| از آتش سودایت، دارم من و دارد دل ‏داغی که نمی‌بینی، دردی که نمی‌دانی ‏- رهی معیری  

٣ هفته پیش
١ رأی
تیک ٢ پاسخ
٦٥ بازدید

 گر چه کاشانۀ دل، خاص غم مهر تو نیست پس، چرا مهر تو را بر در این خانه زدند؟ شاطرعباس صبوحی

٣ هفته پیش
٠ رأی
تیک ١ پاسخ
٥٣ بازدید

نبیند مدّعی جز خویشتن را که دارد پردهٔ پندار در پیش گرت چشمِ خدا بینی ببخشند نبینی هیچ‌کس عاجزتر از خویش سعدی

١ ماه پیش