« از بحر دفع غم به کسی گر بری پناه. هم غم به جای ماند و هم آبرو رود » الف) به دست من و توست نیک اختری. اگر بد نجویم نیک اختریم. ب) آدمی گرچه بر زمانه مهست. ز آدمی خام دیو پخته بهست. ج) دست طمع چو پیش دیگران دراز می کنی. پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش. د) به دشمن رسد آنچه باشد به گنج. بده تا روانت باشد به گنج.
« به خونبهای منت کس مطالبت نکند » الف) گرفتگان ارادت به جور نگریزند ب) روندگان مقیم از بالا نپرهیزند ج) حلال باشد خونی که دوستان ریزند د) رواست گر همه عالم به جنگ برخیزند
« مراد از نزول قرآن تحصیل سیرت خوب است نه ترتیل سورت مکتوب » الف) استفاده عملی ب) رعایت اعتدال ج) خوب به خاطر سپردن د) ترجیح تفسیر بر ترجمه
«یار بدان شریک معصیت است و مستوجوبت عقوبت » الف) پرهیز از کمک به انسان های ناشایست ب) بازدانستن بدان از ناشایست ج) دوری از شرک و گناه د) ترس از بدفرجامی
⛔ تو ادبیات فارسی کلمه ی " دمن " یه معنی خیلی عمیق و عاشقانه داره....⛔ کسی میتونه توضیح بده؟ اینم راهنمایی بود برای کسانی که می دونن ولی شک دارن.تو جمله ی اول یه کد دادم بین دوتا تابلو ⛔
« گفتم بگیرمش مگرم درد اشتیاق. ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم » الف) چهار ب) پنج ج) شش د) هفت
« فیض روح القدس ار بار مدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد » الف) تلاش عاشق ب) شفاعت جبرئیل ج) تعالی روح د) عنایت معشوق
الف) نیکم نظر افتاد بر آن منظر مطبوع .کاول نظرم هر چه وجود از نظر افتاد ب) در سوخته پنهان نتوان داشتن آتش . ما هیچ نگفتیم و حکایت به در افتاد ج) با هر که خبر گفتم از اوصاف جمالش . مشتاق چنان شد که چو من بی خبر افتاد د) صاحب نظران این نفس گرم چو آتش . دانند که در خرمن من بیشتر افتاد
دربیت زیر چه آرایه هایی وجود دارد ؟ جان بی جمال جانان ،میل جهان ندارد هرکس که این ندارد حقا که آن ندارد .
چه معادل فارسی برای of stage وجود داره؟ که معنی بهتری از خارج صحنه بده؟