پرسش خود را بپرسید
٢ رأی
تیک ١ پاسخ
٤٣٠ بازدید

اندرون تست آن طوطی نهان عکس او را دیده تو بر این و آن می برد شادیت را تو شاد ازو می‌پذیری ظلم را چون داد ازو ای که جان را بهر تن می‌سوختی سوختی جان را و تن افروختی سوختم من سوخته خواهد کسی تا زمن آتش زند اندر خسی سوخته چون قابل آتش بود سوخته بستان که آتش‌کش بود چون زنم دم کآتش دل تیز شد شیر هجر آشفته و خون‌ریز شد آنک او هشیار خود تندست و مست چون بود چون او قدح گیرد به دست ✏ «مولوی»  

١ سال پیش
٣ رأی
تیک ٢ پاسخ
٥٠١ بازدید

ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما افتاده در غرقابه‌ای تا خود که داند آشنا گر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود مرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هوا ما رخ ز شکر افروخته با موج و بحر آموخته زان سان که ماهی را بود دریا و طوفان جان فزا ای شیخ ما را فوطه ده وی آب ما را غوطه ده ای موسی عمران بیا بر آب دریا زن عصا ✏ «مولوی»  

١ سال پیش
٢ رأی
تیک ٢ پاسخ
٢١٠ بازدید

مدتی زن شد مراقب هر دو  را تاکشان فرصت نیفتد در خلا تا در آمد حکم و تقدیر اله عقل حارس خیره‌سر گشت و تباه حکم و تقدیرش چو آید بی‌وقوف عقل کی بود در قمر افتد خسوف

١ سال پیش
٣ رأی
تیک ٣ پاسخ
٥,٦٥٨ بازدید
٥ رأی
تیک ٤ پاسخ
٥٦٧ بازدید

آن ز عشق جان دوید و این ز بیم عشق کو و بیم کو فرقی عظیم سیر عارف هر دمی تا تخت شاه سیر زاهد هر مهی یک روزه راه وصف حق کو وصف مشتی خاک کو وصف حادث کو وصف پاک کو از قش خود وز دش خود باز ره که سوی شه یافت آن شهباز ره این قش و دش هست جبر و اختیار از ورای این دو آمد جذب یار ✏ «مولوی»

١ سال پیش
٣ رأی
تیک ١ پاسخ
٢٦٠ بازدید

شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست گفت جان هر دو در دست شماست جان من سهلست جان جانم اوست دردمند و خسته‌ام درمانم اوست هر که درمان کرد مر جان مرا برد گنج و در و مرجان مرا

١ سال پیش
٢ رأی
تیک ١ پاسخ
١٧٧ بازدید
٣ رأی
تیک ٢ پاسخ
٩,٦٣٨ بازدید
٣ رأی
تیک ٣ پاسخ
٤١٦ بازدید