مگر نشنیدی از فراش این راه که هر کاو چاه کند افتاد در چاه ✏ «نظامی»
به وقت مرگ با صد داغ حرمان ز گرگان رفت باید سوی کرمان ز گرگان تا به کرمان راه کم نیست ز ما تا مرگ مویی نیز هم نیست ✏ «نظامی»
خطی دید از سواد هیبتانگیز نوشته کز محمد سوی پرویز ✏ «نظامی»
خطی دید از سواد هیبتانگیز نوشته کز محمد سوی پرویز ✏ «نظامی»
چو عنوان گاه عالم تاب را دید تو گفتی سگگزیده آب را دید ✏ «نظامی»
تو نیکی، بد نباشد نیز فرزند بود تره به تخم خویش مانند ✏ «نظامی»
درختی کاول از پیوند کژ خاست نشاید جز به آتش کردنش راست ✏ «نظامی»
بخور کاین جام شیرین نوشبادت بجز شیرین همه فرموشبادت ✏ «نظامی»
به خوزستان درآمد خواجه سرمست طبرزد میربود و قند میخست ✏ «نظامی»
چو شخصی کاو به کوهی راز گوید بدو کوه آن سخن را باز گوید ✏ «نظامی»