پرسش خود را بپرسید
٥ پاسخ
مرتب سازی بر اساس:
واژه «پیجو» به معنای جستجوگر، کسی که در پی چیزی میگردد یا تحقیق و بررسی میکند است.
مثال:
- او پیجوی حقیقت بود و همیشه به دنبال کشف واقعیتها میرفت.
- دانشمندان پیجوی دانش و آگاهی هستند.
این واژه بیشتر در متون ادبی و رسمی به کار میرود.
٥٧٤
٠
١١
٥
١ ماه پیش
پی یعنی بدنبال چیزی بودن و جو یعنی جست و جو کردن و. . . در واقع معنی اصلی ان دنبال چیزی گشتن . ( تشنه ی جست و جو )
٢١٩
٠
١
١١
١ ماه پیش
پی جو :صفت فاعلی مرکب مرخم ، به معنای پی گیری کننده و جستجو کننده ، پی جوینده که (نده)از آخر آن حذف شده است و مرخم گشته.
٢,٣٨٠
٠
٨١
٣٥
١ سال پیش
پِی :دنبال -گشتن
جو:یافتن-جستن
یعنی گشتن و جستن
٤٠١
٠
٥
٨
١ سال پیش
واژهی "پِیجو" در بنیاد به چم(معنی) جستجوگر، ردیاب و...
این واژه بهتازگی بهجای واژهی بیگانه پِیجِر(دستگاه) نیز پیشنهاد شده است.
"پیجویی کردن" هم بهجای [پیج کردن]
٥١,٣٦٣
٨
٢٧٦
٥٥٩
١ سال پیش
پی جو =پی جوینده =کسی که دنبال کاری را گرفته و خبر داره ازان کار
صفت فاعلی مرکب مرخم
معنای آن =پی گیر ، جستجوکننده ،