"یک روز ز بند عالم آزاد نیم" کنایه از چیست ؟
٥ پاسخ
مصرع اول: عالم را به بند تشبیه کرده است که همواره در آن زندانی است (با کنایه)
مصرع دوم: به اندازه یک نفس کشیدن از هستیام شاد نیستم
مصرع سوم: از روزگار بسیار آموختم (با کنایه)
مصرع چهار: با این حال، نتوانستم از کار جهان سر در بیاورم (با کنایه)
چون دلبستگی به دنیا غم می آورد خود را به فردی تشبیه کرده که در بند زندان غم دنیاست
( در این دنیا که به زندانی شباهت دارد )غم بر زندگی من مستولی است و حتی یک روز و یک لحظه هم نیست که شاد باشم دائما غمگینم از زنده بودنم
احتمالا این رباعی از خیام نیست و به او نسبت داده شده زیرا در اکثر رباعیات خیام مردم را به شادی و بی خیالی دعوت می کند .
میگوید از اندیشه کردن درعلت به وجود امدن خویش و این جهان چون زندان فارغ نمیشوم
با این که درباره روزگار بسیار تحقیق کرده ام و آموخته ام،اما هنوز چیزی نمی دانم
با سلام، قسمتی که به عنوان سوال مطرح کریدی، مصرع اول، کنایه از وابستگی و تعلق به دنیاست
همچنین در مصرعهای بعد شاعر میگوید که به همین خاطر است که نمی توانم شاد باشم و هنوز نتوانستم بر روزگار چیره شوم و ان را کنترل کنم، پس زوزاگر در حال حکمرانی بر من است و من هنوز شاگرد (مغلوب) آن هستم