خواندن "خط میخی"
برای اولین بار چه کسی موفق به کشف
الفبای میخی
شد ؟
٢ پاسخ
شناخت خط میخی : به سال 1621م. سیاح ایطالیایی به نام «پیطرودلاواله » از کتیبه های تخت جمشید چند علامت میخی نقاشی کرد وباخود به اروپا برد و به حدس خود گفت که این خط باید از چپ به راست خوانده شود. شاردن سیاح فرانسوی در سال 1674م. یکی از کتیبه های ایرانی را در سیاحتنامه خود ترسیم کرد و «کنت کای لوس » در 1762 م. تصویر گلدانی از مرمر را که بر روی خود کتیبه هایی از سه خط میخی و یک خط مصری داشت انتشار داد و زمینه را برای تحقیق باز کرد. در سال 1765م. «کارس تنس نی بور» دانمارکی سواد کتیبه هایی از پازارگاد برداشت و معلوم کردکه خطوط این کتیبه ها از سه نوع است و ساده ترین آنهامرکب از چهل و دو علامت میباشد. عالم دانمارکی دیگر بنام «مون تر» نوع دوم خط میخی را بسال 1802م. خط سیلابی یا هجایی اعلام کرد و گفت هر علامت آن نماینده یک هجاست و خط سوم نیز ایدئوگرامی است یعنی هر علامت نماینده یک مفهوم یا کلمه است. بعدها عالم مزبور گفت در جاهایی که کتیبه به سه نوع خط نوشته شده هر سه از حیث مضمون راجع به یک مطلب اند و هرکدام از خطها متعلق به یک زبان است. به عقیده او خط اول باید متعلق بزبانی باشد که متن در ابتداء به آن زبان نوشته شده و بعد آنرا به دو زبان دیگر ترجمه کرده اند و چون زبان اهالی پارس ، که تخت جمشیددر آن واقع است ، زبان پارسی بوده پس جای اول را باید بزبان پارسی داد. پس از آن او بخواندن خط اول که ساده تر بود پرداخت و فرض خود را بر این قرار داد که حروف صدادار بیش از حروف بی صدا تکرار میشوند و بدین ترتیب چهل و دو علامت را بحروف صدادار و بی صدا تقسیم کرد. و چون زبان اوستایی را میدانست شروع بکاوش کرد تا تعیین کند که کدام حرف صدادار بیشتر استعمال میشده است. با این مجاهدتها او توانست دو حرف را که عبارت از «آ» و «ب » باشند معلوم کند و نیز متوجه شد که چند علامت همیشه باهم و بیک ترتیب تکرار میشوند ولی گاهگاه آخر این چند علامت تغییر میکند. او بحدس دریافت که این تغییر باید از صرف اسماء باشد. زحمات او در اینجا خاتمه یافت. «گروت فند» عالم دیگر به کمک او رفت و این عالم دو کتیبه کوچک از کتیبه های «کارس تنس نی بور» را مورد دقت قرار داد و دریافت که در هر دو کتیبه علاماتی بیک ترتیب اند و باهم تکرار میشوند وبعد عقیده «تیه سن » را که میگفت کتیبه های تخت جمشید حاکی از عناوین شاهان هخامنشی است رهبر خود کرد با مقایسه دو کتیبه گفت این چند علامت که به یک ترتیب و با هم تکرار می شوند باید کلمه شاه باشد و کلمه ای که قبل از آن آمده و در دو کتیبه مختلف است اسم شاه ، پس آن کتیبه ها را تجزیه کرده و کلمات را بدین ترتیب درآورد: کتیبه اول : فلان + شاه + مجهول اول + شاه + شاه ( آخر این کلمه بواسطه صرف تغییر کرده ) + فلان + مجهول دوم + مجهول سوم. 2- کتیبه دیگر: فلان + شاه +مجهول اول + شاه ( آخر این کلمه بواسطه صرف تغییر کرده ) + فلان + شاه ( آخر این کلمه تغییر کرده ) + مجهول دوم + مجهول سوم. پس از اینکار «گروت فند» گفت بایدعناوین شاهان هخامنشی مانند عناوین ساسانی باشد و بنابراین حدس زد که مجهول اول کلمه «بزرگ » است و نیزشاه بعلاوه تغییری که در آخر آن حاصل شده کلمه «شاهان » است و مجهول دوم «پسر» و مجهول سوم «هخامنشی » میباشد، پس از آن او خواند: فلان شاه بزرگ ، شاه شاهان ،فلان پسر «پسر فلان » هخامنشی. و در کتیبه دیگر: فلان شاه بزرگ ، شاه شاهان ، فلان شاه پسر ( یعنی پسر فلان شاه ) هخامنشی. بعد پرداخت به اینکه اسامی شاهان را معلوم کند و فکر کرد و دریافت که در دودمان هخامنشی موافق منابع یونانی دو شاه بوده که پدرانشان شاه نبودند،یکی کورش بزرگ که پدرش کامبیز بود و دیگری داریوش اول که پدرش «هیستاسپ » نام داشته است. بعد گفت در این کتیبه جد شاه را شاه ننوشته اند و این اسم باید هیستاسپ باشد، زیرا طول کلمه با طول علامت موافقت میکند واین شاه هم که نوه هیستاسپ بوده باید «کزرسس » باشدزیرا اسم او با همان حرف شروع میشود که کلمه شاه شروع شده ، برای فهم مطلب باید در نظر داشت که «گروت فند» زبان اوستائی را میدانست و تصور میکرد که زبان پارسی قدیم و اوستائی یکی است و در زبان اوستایی حرف اول کلمه «شاه » را در آن زمان با «ک » میخواندند. بعدها معلوم شد که عقیده این عالم اگرچه صحیح نبود ولی حدس او در این مورد اتفاقاً صائب آمده چه شاه را بزبان پارسی قدیم «خشایه ثیه » میگفتند و «کزرسس » هم یونانی شده «خشایارشا» است بنابراین هر دو کلمه با یک حرف مصمت یعنی «خ » شروع میشوند. باری تا اینجا «گروت فند» درست آمد و پس از آن در اشتباه افتاد زیرا پنداشت که زبان اوستائی و پارسی قدیم یک زبانند. با وجود این موفق شد که نه علامت را از روی اسم شاهان معلوم کند. در 1802 م. این عالم نتیجه زحمات خود را در مجمع علمی «گتنگن » در آلمان بیان کرد ولی بهره مندی نیافت اگرچه در فرانسه زحمات او را قدر دانستند. و «بورنف » اسلوب او را پیروی کرد و تمام علامات خط میخی پارسی را معلوم نمود. پس ازین دو عالم «راولین سن » زحمات زیاد در این راه کشید. این صاحب منصب انگلیسی که در خدمت دولت ایران بود، زمانی که در حدود غربی ایران توقف داشت - در 1835 م. نمیدانست که اروپا در خواندن خطوط قدیم تا چه اندازه ترقی کرده است. «راولین سن » بخواندن خط میخی پرداخت و با وجود اینکه از کتیبه های دیگر شروع کرد به نتایجی رسید که «گروت فند» رسیده بود، موفقیت «راولین سن » علاوه از خود او برای «گروت فند» نیز اهمیت داشت چه او ثابت کرد که زحمات «گروت فند» به نتیجه رسیده و حدسهای او صحیح است. از کشفیات بزرگ راولین سن کتیبه بیستون داریوش اول است که به سه زبان نوشته شده ( پارسی قدیم ، عیلامی و آسوری ) او با مخارج زیاد و مخاطره جانی موفق شد از این کتیبه که در بلندی صدپا از زمین است سوادی بردارد که بعداً بواسطه خواندن پنجاه اسم ، که در کتیبه ذکر شده ، توانستند تحقیق در چگونگی کارهای علماء قبل کنند. براثر این تحقیقات تردیدی نماند در اینکه الفبای زبان پارسی قدیم معلوم گشته و چهارصد کلمه از این زبان بدست آمده است. پس از آن موافق این کتیبه و لغات آن ، نحو و صرف زبان مزبور نوشته شد و فرهنگی نیز برای آن ترتیب دادند. راولین سن پس از خواندن خط میخی اول بخط میخی دوم پرداخت و معلوم کرد که این خط هجائی است ،یعنی هر علامت نماینده یک هجاست. علامات این خط هم با زحمات «راولین سن » و «نریس » انگلیسی بسال 1855 م. کاملاً معلوم گردید و محقق شد که زبان آن زبان عیلامی یا زبان شوش جدید است. بعد از این به خواندن خط سوم پرداختند در اینجا کار با اشکالات بسیار همراه بود زیرا این خط کمتر از دو خط دیگر جا گرفته بود. در ابتداء پنداشتند که «ایدئو گرامی » است یعنی هر علامت نماینده کلمه ای است ولی بعد که دقیق شدند یافتند که این قسمت ترجمه قسمت پارسی است و اسامی شاهان بواسطه چند علامت نوشته شده پس معلوم شد که اگر این خط الفبائی نباشد لااقل هجائی است. «مون تر» در 1802 م. گفت که بعض علامات خط سوم شبیه علاماتی است که بر آجرهای بابل نوشته شده و از خرابه های این شهر قدیم بدست آمده است. بر اثر اکتشافات «لیارد» و «بت تا» در نینوا ثابت گردید که خط سوم کتیبه های هخامنشی همان خط آسوری و بابلی است و دیگر شکی نماند که شاهان هخامنشی بعد از زبان پارسی قدیم و زبان عیلامی بخط و زبان آسور و بابل ، که زبان و خط نخستین مردم متمدن آسیای پیشین بود توجه داشته و آنرا بکار میبرده اند. در این زمان مباحثات زیاد راجع به این خط و زبان شروع شد و سرانجام محقق گردید که این زبان زبان سامی است و خط از حیث مرحله بین خط مفهوم نویسی و هجائی قرار دارد. یعنی بعض علامات آن نماینده مفهومی و برخی نماینده هجایا سیلابی است. پس از آن «اپ پر» عالم فرانسوی و «هینکس » بخواندن خطوط بابلی شروع کردند. در این رشته هم «راولین سن » مستقلاً بخواندن نسخه آسوری کتیبه بیستون پرداخت و به نتایجی رسید که دو عالم قبل رسیده بودند. او در 1851 م. نتیجه زحمات خود را با فهرست 246 علامت خط بابلی و قرائت صحیح علامات مزبور طبع و منتشر کرد. در 1857م. آسورشناسی میبایست نخستین امتحان خود را بدهد زیرا بنا بتقاضای انجمن آسیایی پادشاهی لندن چهارنفر عالم آسورشناس دعوت شدند که هریک جداگانه یکی از کتیبه های آسوری را بخوانند. آن چهار نفر عبارت بودند از: «راولین سن » و «تال بت » و «اپ پر»و «هینکس ». هرکدام مستقلاً کار کردند و نتیجه زحمات آنها در آخر خیلی شبیه و نزدیک بیکدیگر بود. و معلوم شد که کارشان بر خطا نبوده است. باری این بود آن رنج دایری که خاورشناسان برای خواندن خط میخی کشیدند و بر اثر کوشش صدوپنجاه ساله آنها ما امروز از هر جهت بزبان رایج زمان هخامنشیان آگاهیم.
افسر انگلیسی سر هنری راولینسون