آیا قلب و فطرت و روح و نفس و خود واقعی ما یک حقیقت واحد با درجات مختلف هستند؟آیا ما اینها را در هر مرحله ای به یک شیوه درک می کنیم؟
آیا قلب و فطرت و روح و نفس درجات متفاوتی از یک حقیقت هستند ؟آیا روح یک حقیقت تشکیک شده است؟
٤ پاسخ
در حدی که اطلاعات دارم میگم
نفس همون من یا خود واقعیه ولی با روح فرق داره
قلب یا بخشی از نفسه یا بخشی از جسم یا بخشی از هر دو
فطرت رو نمیدونم
در کل ما یک جسم داریم ،یک روح و بیشمار نفس( قران هم جسم و روح رو مفرد اورده ولی نفس رو بعضی جاها جمع ) و خود نفس دارای چشم و گوش و قلبی جدا از چشم وگوش وقلب جسمه
چشم نفس رو بصر
گوش نفس رو سمع
و قلب نفس رو فواد میگن
و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده قلیلا ماتشکرون
اثبات: دلیل اول: اینها رو بعد از افرینش کامل جسم میگه که براش ایجاد کردیم بنابراین نمیتونه چشم و گوش جسم باشه
دلیل دو: کسایی که تجربه خروج از جسم(و ازادکردن نفسشونو دارن) میگن ما با چشم و گوش و ذهنی غیر از چشم و گوش و ذهن جسممون میدیددیم و ادراک میکردیم
دلیل سه: ادراک های با چشم و گوش و قلب جسمانی و مادی کاملا با ادراک های سمع و بصر و فواد متفاوته(توضیح تفاوت هاشون بسیار مفصله و اینجا جاش نیس)
در یونان یک ψυχή بود یه معنی نفس یا روان که شامل قوههایی مثل νους عقل و μνήμ حافظه و φαντασία تخیل و غیره میشد. فلاسفه مسلمان به تبع ارسطو نفس را تعریف واحدی میدانستند که شامل این قوهها میشد از جمله عقل فعال νους ποετικος و البته روح را بعضی همان عقل فعال میدانستند. ولی اگر صحبت از سلسله مراتب قوای نفس باشد شاید افلاطون تنها کسی است که اینها را به تفصیل درجه بندی کرد در رساله پولیتیا ۵۰۹ د. وقتی میگوییم زیرمجموعه نفسند با نفس یکی نیستند بلکه رابطه و جزء و کل با آن دارند.
نفس یا من آیا حاوی روح و جسم و فطرت و قلب است؟
روح در مقابل جسم است یا بخشی از نفس ناشناس من؟
فطرت چیست؟
قلب چیست؟
منظورم اینست که آیااین موارد زیر مجموعه نفس هستند و در مراتبی به نام های مختلف شناسا می شوند؟یا چیزی غیر نفس نیست و در مراتبی به خاطر نقشش نامش فرق می کند؟یا هر کدام هویتی جداگانه دارند و منشایی مختلف و.......در مورد مباحث اینچنینی چون بینش مذهبی با فلسفه و انسان شناسی قاطی می شود هرگز این مفاهیم را نتوانستم بشناسم.لطفا راهنمایی کنید.ممنون می شم
در هر نظام اندیشهای که پای بگذاریم هر کدام ازین مفاهیم جایگاهی دارند. مثلا نزد اهل تصوف مراد از نفس عمدتا اماره به بدی است و در مقابل روح است. یا مثلا در قرآن روح در بالاترین درجه هست، ونفس خود چهار مرتبه هست: مطمئنه، لوامه، اماره، مسوله
تا بحال ندیدهام که همه این مفاهیم از جمله قلب و فطرت را در یک نظام سلسله مراتبی ارائه کنند و آن را جلوههای مدرج حقیقت بنامند.
طبق اسلام: فطرت ریشه پاک انسان است، نفس شاخه های تمایلات که درست تربیت شوند میوه می دهند، قلب تنه و مسیر ارتباط ریشه و شاخه ها، روح نور هدایت کننده، و خود واقعی کل درخت است. وقتی نفس کنترل، قلب روشن و روح حس شود، انسان خود واقعی اش را می شناسد.