انسان شناسی و روانشناسی
سوال این بود که منطق و اراده ، دو نقطه و یا بهتره بگیم دو جزیره و لنگر گاه هستند برای روح انسانی که در این اقیانوس ابدیت به این لنگرگاه ها تکیه میزنه و این جزایر اگر نباشند انسانی وجود نخواهد داشت و کلا این عالم برپا نمیشد ، این جزایر چه نام دارند ؟ در وجود خودتون دنبالش باشید
١ پاسخ
نخست ببینیم روح چی هست !!
هفت مرحله نفس :
- ۱: نفس امّاره ...
- ۲: نفس لوّامه ...
- ۳: نفس ناطقه يا متفکّره ...
- ۴: نفس عاقله يا ملهمه ...
- ۵: نفس مطمئنّه ...
- ۶: نفس راضيه ...
- ۷: نفس مرضيّه
یعنی این نفس آدمی که در اول یک نفس حیوانی است ،تعلیم و تربیت می بیند و به نفس ۷ می رسد . در مرحله آخر ، خدا می فرماید :
سوره فجر آیه ۲۸:
ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً
به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد.
پروردگار ، یعنی پرورش دهنده این حیوان .
الله یعنی نور خالق هستی .
پس نفس ، همان روح هست .
اما نفس چیست ؟ در اول ، آدمی نفس حیوانی دارد . میتوان گفت که یک حیوان ناطق . حالا تحت تعلیم و تربیت قرار می گیرد تا به مقام انسانیت برسد .
پس نفس ، مانند برنامه یک حافظه هست . اگر برنامه آن ،زندگی حیوانی باشد ، میشود نفس حیوانی . اگر اطلاعات آن ، تعلیم و تربیت باشد میشود نفس انسانی. پس نفس یا 'من ' یا ego یک برنامه است که قابل تغییر است . قابل پرورش و تعلیم و تغییر هست . . محل نفس کجاست ؟
دل یا قسمت روشن ذهن . پس 'خود' میشود ذهن و'من ' یا نفس میشود برنامه ای که بر روی ذهن بارگذاری می شود .
یعنی 'من ' یا نفس دائما در حال تغییر هست . به نسبت احساس و عاملهای روان و افکار و تعقل که وارد دل می شوند و برنامه نفس را تغییر می دهند .
اما خود ذهن چیست؟ ذهن دارای ۴ بخش هست :۵۲ عامل روان ، احساسات ، ادراک یا حافظه و آگاهی .
سه بخش نخست در بدن و مغز ، ریشه دوانده و در تاریکی هست . یعنی بالقوه هست . اما آگاهی در قسمت روشن ذهن یا دل هست . یعنی قسمتهای تاریک می بایست در قسمت روشن ذهن بیایند تا به حیات بیایند ، بالفعل شوند .
چگونه ذهن ، روشن می شود ؟
توسط نورِ جان یا اگاه بودن .
الله نور السماوات و الارض .
از تابش نور جان بر روی موضوعات حس و احساس و عامل روان و فکر و تعقل ، چه پدیدار می شود ؟
آگاهی یا دانستگی .
مجموع این آگاهی ها و دانستگی های پدیدار شده در دل جمع می شوند و نفس را تشکیل می دهند . کارما .
اما دل ، بعنوان پردازشگر ، یک حافظه ۸ دقیقه ای دارد . بخاطر همین ، بخاطر سپردن در حافظه مغز هست .
بخاطر همین هست که یک پدر ، یکدفعه فرزندش را می کشد . یعنی درگاه دل از سمت حافظه مغز مسدود می شود و نفس یا 'من ' ، با حافظه همان ۸ دقیقه که دچار تنش و خشم شده ، عمل می کند .احساس خشم غلبه می کند و درگاه ورودی مغز را می بندد یعنی آدم ، تبدیل به حیوان شد .
بعد از این عمل ، پشیمان می شود . چون خشم فروکش می کند و یادش می آید که او ، فرزندش بود . قوانین را به یاد می آورد.پس دل یا ذهن روشن ، محل یادآوری و پردازش آن خاطرات هست .
پس این ذهن بود که از گل سیاه آفریده شد و نور جان در آن وارد شد و آنرا به حیات آورد . این ذهن یا دل هست که توانائی نگهداری نور خدا را دارد و نه بدن و نه مغز .
حالا اگر ذهن یک برنامه / نفس سالم و پروردگار پسند درونش بارگذاری بشود ، لیاقت برگشت به سوی پروردگار را دارد .
مثل یک USB . پروردگار یک ذهن سالم با برنامه سالم را باز می گرداند . وگرنه نفس حیوانی مثل یک ویروس هست .
شیطان ، یعنی ۱۴ عامل روانِ حیوانی .که از بارگاه پروردگار بیرون شد .
پس روح ، همان نفس هست . و خدا ، نور جان هست . اگر می فرماید : از روح خود بر کالبد او دمیدم . یعنی ۲۵ عامل روان سالم یا انسانی را ، در او گذاشتم .
اما خدا یک جزء هست . دو جزء نیست که بگوید از روح خودم ؟؟!!
پس پروردگار، عوامل زیبا را در ذهن قرار داد . از چه طریقی وارد ذهن حیوانی کرد؟
از طریق نور جان یا نور خدا یا الله .
اولین بخش که در نطفه تشکیل می شود ، مغز هست یا قلب یا دل؟
دل هست . قسمت روشن ذهن .
حالا در عرفان میگویند : ما دنبال نور می رویم . چون ذهن با نفسی سالم ، به ابعاد بهشت گونه می رود و نه پیش خدا .
👈 حالا شاید این جواب سوال شما باشد . یک نفس یا روح ، با این راه کمال هشت گانه بوداها ، از حالت حیوانی به انسانی تبدیل میشود :
بینش : ۱ . دیدگاه درست . ۲ . نیت درست .
اخلاق مداری : ۳. گفتار درست . ۴ . کردار درست . ۵. امرار معاش درست .
تمرکز روانی : ۶. کوشش درست . ۷ . توجه و حضور درست . ۸ . تمرکز درست .
فیلسوف در بخشِ بینش گیر افتاده .
زاهد و عابد ، در بخش اخلاق مداری گیر افتاده .
صوفی ، دو مرحله بینش و اخلاقیات را گذرانده ، به تمرکز روانی رسیده .
یعنی کاری به نفس یا روح دیگر ندارد ، بلکه ذهن را خالی می کند . اگر نفسی در ذهن نباشد تنها نور خدا می ماند .
از ابعاد بهشت گونه پروردگار می گذرد و به شمس می رسد . پیغمبر ص ، از جبرئیل رفت بالاتر ، یعنی همین .
نفس ، قربانی / قرب آنی در پیشگاه نور می شود تا جذب اتفاق بیفتد .
چون نور الله ، تنها و یگانه چیزی در هستی هست که یک جزء دارد . یکی است .
نه می زاید و نه زائیده می شود .