برابرپارسی "Universal" و "Particular" چیست؟
برابرپارسی "Universal" و "Particular" چیست؟
Universal: کلی، آنچه کلی است؛
Particular: جزئی، آنچه جزئی است.
پیشاپیش بگویم که من به خوبی می دانم که "جزء، جزئی" به معنای "پاره،بخش" برآمده از واژگانِ پارسی " جود،جُد،جُدا" می باشند ؛ ولی بکارگیریِ آنها را بدین ریخت در زبانِ پارسی درست نمی دانم. اینکه می خواهید از " جُد،جُدا" به عنوان پیشوند بهره بگیرید یا نَه، به رویکردِ واژه سازیِ شما بستگی دارد.
سپاسگزارم خواهم شد، با پیشنهادهایِ خود من را در این باره یاری بفرمایید.
درود بر کاربر کشاورز گرامی. از دیدِ بنده، کاربر سایبری است. دردَش هم برآمده از شکستی است که تازی پرستان خورده اند. مردم ایران امروز آگاهتر از همیشه هستند. چنانچه توانستم، در زمینه نکوهشِ بیگانه پرستی در زیرواژه "بیگانه پرستی" دیدگاهم را خواهم گذاشت. سپاس بیکران بر شما. دغدغه شما شایسته ستایش است.
٧ پاسخ
درود و سپاس از کاربر کشاورز گرامی
برادر، شما در تکواژشناسیِ واژگانِ " نهادن، نهشتن" دچار لغزش شدید. در هر دویِ اینها "نِ" پیشوند است و یکمی "هادن" از ریشه "هَد"(اوستایی) است که با نشانه مصدری"-ادن" درهمروی داشته است یعنی بُن کُنونیِ "هادن" در پارسیِ نو "ه" است و "هشتن" نیز از ریشه "هرز" (اوستایی) است که برپایه دگرگونیِ آوایی "رز/ل" به "هل" دگرشده است بمانند "مرز/مال" و "برزیدن/بالیدن" و...". از اینرو، به گمانم، از انگاره های نادرست،برداشتِ نادرستی درباره واژه "همستن یا همشتن" داشته اید؛ چراکه اگر "هم" پیشوند است، پس بُنِ یا ریشه این واژه کجاست؟ ازاینرو،بکارگیریِ واژگانی که درآن ریشه ای نباشد، آنچنان سزنده نیست مگر در واژگانی که در پارسیِ میانه داشته ایم: بمانند "اَباگینیتن = اَب/اَپ.آگ.ین.یتن". در این نمونه واژه از زبانِ پارسیِ میانه نیز شما ریشه یا بُنی نمی توانید پیدا کنید ولی من با اندرآیشِ این دست واژگانِ پارسیِ میانه به پارسیِ نو همسویی دارم، نَه با افزودنِ پیشوند به یک پسوند (مانندِ پسوند فعلی :-یدن یا-ستن یا...). ولی نکته ای که درباره " بنشتن" فرمودید درخورنگرش است و نیازمند بررسی.
سپاس فراوان
درود . من با خواندن این متن شما و جناب کشاورز ، حس خردمندی و اصالت و شرافت از خواندن بهم القاء شد . سوال : در چه زمانی و تا چه زمانی مردم ایران به این روش صحبت می کردن ؟ آیا اینگونه گفتگو ، در میان عوام بوده یا مربوط به طبقه خاصی بوده ؟ در کدام بخشها از ایران ، اینگونه سخن می گفتند ؟
با سپاس
و لطفا بفرمائید یک مرجع که بتونم این طریق سخن گفتن رو بخونم و ذهنم رو تربیت کنم که به این روش جمله سازی کنه برای یک مبتدی چی هست؟ منظورم مطالعه ریشه یابی و تاریخ نیست . بلکه متونی که بخونم و بفهمم و بتونم آرام آرام در محاوره روزانه بکار ببرم . ممنون
درود و سپاس از کاربر کشاورز گرامی
برادر، شما در تکواژشناسیِ واژگانِ " نهادن، نهشتن" دچار لغزش شدید. در هر دویِ اینها "نِ" پیشوند است و یکمی "هادن" از ریشه "هَد"(اوستایی) است که با نشانه مصدری"-ادن" درهمروی داشته است یعنی بُن کُنونیِ "هادن" در پارسیِ نو "ه" است و "هشتن" نیز از ریشه "هرز" (اوستایی) است که برپایه دگرگونیِ آوایی "رز/ل" به "هل" دگرشده است بمانند "مرز/مال" و "برزیدن/بالیدن" و...". از اینرو، به گمانم، از انگاره های نادرست،برداشتِ نادرستی درباره واژه "همستن یا همشتن" داشته اید؛ چراکه اگر "هم" پیشوند است، پس بُنِ یا ریشه این واژه کجاست؟ ازاینرو،بکارگیریِ واژگانی که درآن ریشه ای نباشد، آنچنان سزنده نیست مگر در واژگانی که در پارسیِ میانه داشته ایم: بمانند "اَباگینیتن = اَب/اَپ.آگ.ین.یتن". در این نمونه واژه از زبانِ پارسیِ میانه نیز شما ریشه یا بُنی نمی توانید پیدا کنید ولی من با اندرآیشِ این دست واژگانِ پارسیِ میانه به پارسیِ نو همسویی دارم، نَه با افزودنِ پیشوند به یک پسوند (مانندِ پسوند فعلی :-یدن یا-ستن یا...). ولی نکته ای که درباره " بنشتن" فرمودید درخورنگرش است و نیازمند بررسی.
سپاس فراوان
درود
بجای واژه particular در جایی که نام باشد (به چم بند، بخش و یا گزارهی جزئی)، پار، پارَک یا پارگ را پیشنهاد میکنم؛
پار، پارگ= فقره، جزء، گزارهی جزئی [نام]
پاریک= جزئی [زاب یا صفت]
پارگی و یا پاریکی با جزئیت هماَرز یکدیگرند و نیز ریزبینانه چم جزئیت و particularity را دارند، معین نیز یکی از چمهای پارگی را جزئیت دانسته.
پارگی،پاریکی[بنواژآور یا حاصلمصدر]
هماَرز با
جزئیت [بنواژ یا مصدر]
.
پارنده(=پار و جزء کننده)[زاب]
پارندگی(=پار کنندگی= پارنده بودن)[بنواژآور]
جزئیت(=پار و جزء بودن)
پار بودن با پارنده بودن همچم نیست.
---
درباره هماد؛
پسوند ادن در برخی بنواژهها پسوند بنواژساز است مانند
نهادن: نه ادن،
بنواژههای دادن و زادن را نیز میپندارم دهادن و زهادن بودهاند (با بن کنونی ده و زه) که به ریخت دادن و زادن کوتاه شدهاند .(همچنین زهیدن که به زاییدن دگر شده)
اینک همادن= همه بودن، کل بودن، کلیت
با بن کنونی "هم"
من همِشت و همشتن را در سنجش با نهشت و نهشتن بدست آوردم،
نهشتن ریخت دیگری از نهستن است و هردو دیسهی دیگری از نهادن هستند.
نه - پسوند بنواژساز ستن یا شتن
مانند دانستن،توانستن.
پس همشتن به ریخت همستن نیز میتواند باشد با بن کنونی "هم" و بن گذشته همشت یا همست.
بنابراین همانگونه که نهشت یا نهست=نهاد
پس همشت یا همست= هماد
همست=هماد= کل
همستیک=همادیک= کلی= universal [زاب]
همستار یا همشتار= کلیت=universality [بنواژ]
پسوند ار پیوسته به بن گذشته بنواژنامساز(اسممصدرساز) است.
شاید بپرسید واژههای همست یا هماد (و نیز نهاد) که اینها همگی بن گذشته هستند چگونه همچم با کل قرار گرفتهاند باید گفت اینها درینجا بن گذشته نیستند، واژهی نهاد کوتاه شده نهاده است و بر همین سنجش هماد و همست نیز کوتاه شده هماده و همسته اند.
پس هماد و همادیک با همشتار در بنیاد دارای یک ریشهاند ولی اگر آنها را دور از هم مییابید میتوانید کانون اندیشه را روی نوواژههای همست(همسته)، همستیک و همستار بگذارید یا همشت(همشته)، همشتیک و همشتار.
همه= کل
همسته= کل، کلی شده
همنده= کلی کننده
همستیک= کلی
همستار= کلیت
همستن= کلی بودن، کلیت دادن
---
برپایه همین بازنماییها، واژهی بُنِشت به چم قاعده، قانون، اصل و.. باید کوتاه شدهی بنشته باشد،
بنشته یا بنسته= بن شده، به ریخت بن درآمده، اصل، قانون
بنشتن یا بنستن یا بنیدن= بن کردن، اصل کردن
بن کنونی: بن
بن گذشته: بنست یا بنشت
پئانو نگره حساب را بنست یا بنشت(بنسته یا بنشته کرد)
او نگره حساب را میبُنَد.
درود بر کاربر کشاورز گرامی
شوربختانه واژگانی که بی میانجی برساخته از پیشوند و پسوند هستند، یا به دیگر سخن، در آنها از ریشه ها بهره گرفته نشده است، "توانِ واژه سازیِ" بسیار اندکی دارند. من در گذشته گمان می کردم، میتوان از پیشوندها به همراهِ پسوندِ "-یدن" یک فعل ساخت و همیشه واژه "اوزیتَن" را در پارسیِ میانه نمونه می آوردم. ولی پس از دانستنِ تکواژهایِ "اوزیتن"(که آن را در همین تارنما آورده ام)، پی به نابخردانه و نسجیده بودنِ این دیدگاه بردم.
اکنون به دیدگاهِ شما می پردازم:
درباره یِ واژگانِ " particular" و " particularity" :
واژه یِ " پارَگ" (پ.م) و "پاره" (پ.ن) برابر با " تکه و..." بوده است که شما نیز برابرِ انگلیسیِ آن را فرمودید. "particular" در انگلیسی هم صفت و هم نام است و هنگامیکه "نامواژه" باشد، برابر با " اَمر جزئی،آنچه که جزئی است" می باشد. در این باره چه می توان گفت؟ درباره "particularity" ، چنانچه از " پاره" بهره بگیریم و از آن فعل بسازیم، برابرواژه " پارَندگی" بهتر نیست؟
با ارج نهی به دیدگاهِ شما، بکارگیریِ پیشوندِ " جُد(ا)" به همراهِ یک فعلِ درخور را نیز خوب می دانم.
درباره واژگانِ "universal" و " universality" :
من دیدگاهم را درباره واژگانی همچون " هماد=هم.اد" در آغازِ همین پیامم نوشته ام. جدای از توانِ واژه سازیِ اندکِ این دست واژگان، براستی در اینجا پسوندِ "-اد" چیست؟
برای نمونه، اگر من ترگوینده ای باشم و بخواهم نوشته ای را که در آن دو واژه یِ "universal" و " universality" بکار رفته اند، ترگویم، نمی توانم برای یکی " هماد(یک)" و برای دیگری "همشتار" را برگزینم،چراکه این دو از ریشه هایِ جداگانه ای هستند و از اینرو نمی توان به گفتارِ نویسنده پایبند ماند (و رشته ی سخن پاره خواهد شد). افزون بر آن،واژه یِ "همشت" همان گرفتاری هایی را دارد که واژه ی " بُنشت" ؛ چراکه اینجا باید پرسید بُنهای کُنونی این واژگان چیستند؟
.....
سپاس بیکران از شما
امید که با روشنگری های شما به دیدگاهی فراگیر رهنمون شویم.
درود
بجای کل و کلی، من واژههای یادآور شدهی دهخدا را پیشنهاد میکنم :
هماد= کل، همه
همادیک(همادی)= کلی، همگی، universal
و نیز بنواژهی همشت را از آن میگیرم [مانند نهشت از نهاد]
همشت یا همشتار= کلیت، universality
و همچنین
همشتن و همادن= کلی کردن، کلیت دادن
شاید هماد از پیشنهادهای آذرکیوان باشد که از این نظر من دشواریی در آن نمیبینم هرچه است بهتر از واژههای ساخته شده از [universe=کیهان]! است.
------
برای داشتن واژه بجای جزئی و جزئیت هم بهرهگیری از تکواژ [ پار] که بهگمانم همریشه با part باشد را پیشنهاد میکنم:
پار، پاره، پارَک= جزء، part
پاریک= جزئی، پارهای، particular
پارگی، پاریکی= جزئیت، particularity
پارگان= جزئیات،
پاریدن= جزئی شدن، پاره و خرد شدن
پارش= جزئی شدن
همهگستر، همگانی، فراگیر
تکنمون، ویژه، تکگانه
📚 منبع:
فرهنگستان زبان و ادب فارسی + تطبیق با کاربردهای فلسفی در آثار اسلامی (فارابی و ابنسینا) و معادلسازیهای واژهنامه فلسفی.
سپاس بیکران از پیشنهادهایِ شما و دوستان.
هرچند که بکارگیریِ پیشوند "تَک" را برای "Particular" درخور نمی دانم وافزون برآن، باید واژگانِ "Universality" و "Particularity" را هم پیشِ چشم داشت ولی پیشنهادهایِ تان زیبا و گیرا بود.
با آرزوی بهروزی و شادکامی برای شما و دوستداران زبانِ پارسی و مردم ایران.
درود جناب فرتاش
بنده به پرسش یکی از کاربران درباره ی چگونگی پاسداشت زبان پارسی پاسخهایی داده ام که می توانید آن را در رخنما یا پروفایل من بیابید
اگر روا می دانید شما هم با نگرش به پاسخهای دوستان بویژه کاربری بنام علی، پاسخ درخوری بگذارید، گرچه گمان فراوان بر وابست وی به یکی از خرده فرهنگهاست که اگر به این فتاد نگاه نشود بهتر است
سپاسمندم