تفاوت (طنز و هجو و هزل) کدام گزینه صحیح است؟
تفاوت (طنز و هجو و هزل) کدام گزینه صحیح است؟
۱- طنز و هجو، هر دو نوعی از مُطایبه یا همان شوخطبعی هستند، اما هجو به قصد مسخره کردن، ریشخند یا تخریب شخصیت کسی نگاشته میشود، و هزل همراه کلمات زشت و رکیک است.
۲- طنز اغلب قصد اصلاح دارد، اما هجو غالباً قصد اصلاح ندارد و هدف اصلی آن، کوبیدن و نابودی شخصیت طرف مقابل است، هزل نیز استفاده از الفاظ ناپسند است و سخنی است که در آن، مضامینی خلاف اخلاق و ادب بیاید.
۳- آثار هجو، گاهی با هزل همراه هستند، یعنی ادبیات رکیک، و گاهی با جِدّ، یعنی ادبیات رسمی برای تخریب رقیب یا دشمن استفاده میشود و لزوماً همیشه شوخطبعانه نیست، و ممکن است بسیار طعنهدار برای طنز در نظر گرفته شود، و معمولاً مقاصد اصلاحطلبانه و اجتماعی در آن مطرح است.
۴- طنز با بیان ظریف مشکلات و کاستیها، با زبانی غیرمستقیم، سعی در اصلاح آنها دارد. در سبک کمدی، که نوعی بیان مطایبهآمیز بصورت تصویری، مثل سینما و تئاتر است، میتوان از همۀ شاخههای شوخطبعی و مطایبه (طنز، هجو و هزل) استفاده کرد.
۵- تمام گزینه ها صحیح هستند.
۶- گزینه ۱ و ۲ و ۴ صحیح است.
۷- گزینه ۱ و ۲ و ۳ صحیح است.
۸- فقط گزینه ۱ و ۲ صحیح است.
١٠ پاسخ
اگه درست بگم
گزینه ۵ همه گزینه ها
درست هستند
آواز نخوان این همه، سرسام گرفتم
از دست تو هی قرص دیازپام گرفتم
لعنت به همان روز که تو کفتر خود را
پر دادی و من کفتری از بام گرفتم
عاشق شدم و پول هر آن چیز که داریم
با زور خودم از پدرم وام گرفتم !
با حافظ و میخانه پدر بود مخالف
فالی فقط از حضرت خیام گرفتم !
یک بار خبردار شدم کوی بهشتی
یک بار مچ ات را سر اعدام گرفتم
گفتی که نکن، حرف نزن، خنده حرام است
در خانه ی تو دیپلم احکام گرفتم !
از بس که تو هی گفتی و من کرده ام اجرا
الگوی بد نسل زنان، نام گرفتم
افسوس نشد طنز سیاسی بنویسم
زن بودم و از شوهرم الهام گرفتم
شب خسته از آواز تو خوابیدم و دیدم
در خواب تو مردی و من آرام گرفتم!
ناهید نوری
طنز حرفه ای یا نقادانه:
هر چند طنز و طنّازی یا بهتره بگم، طنز پردازی در عرصه ادبيات و مطبوعات امروزه ايران، از رونق قابل توجهی برخوردار نيست، لیکن باید منصفانه قبول کرد که در مجموع، طنز حرفه ای معاصر در ایران، از رشد و جلای مناسبی نسبت به قبل و پیش از انقلاب برخوردار شده. این ارتقاء هم در محتوا و مضمون، و هم در واژگان و ادبیات آن مشهود است. مخصوصاً از لحاظ اخلاقی و عفت کلام، نسبت به قبل در وضع بهتری قرار دارد. در اين عرصه اديبان طنزپردازی همچون مرحوم کيومرثی (گل آقا) و دكتر مجابی و ... جهت دهی مثبتی داشته اند.
احترام به زبان پارسی، حرمت قلم، ادیان و اقوام مختلف، از دستورات اخلاقی و دینی ماست، و در قرآن صریحاً تمسخر و اهانت نهی و مذمت شده است. طعنه و نقد انسانها و وقایع اجتماعی، هم به شكل ادبی و محترمانه امكانپذير است و هم بصورت پلشت، بی ادبانه و گستاخانه. در شكل اوّل، طنزپرداز با نظری مثبت و دلسوزانه در مقام اصلاح بر آمده است، و قصد تصحيح و رفع اشتباهات را دارد. اما در صورت نوع دوم، تمسخر کننده بانيتی تهاجمی، قصد تخريب يا اذيت و آزار فرد مقابل را دارد، و عکس العملی تخریبی و منفی به دنبال دارد. انتقاد چنین کسی، بجای اصلاح تخریب میکند.
یکی داشت فیلم خارجی نگاه میکرد ولی هیچی انگلیسی بلد نبود و هی زور میزد زیر نویس رو بخونه، بفهمه موضوع فیلم چیه. وقتی فیلم تموم شد این بیچاره که آدم بالغی هم بود، هی به در و دیوار گیر میداد و میگفت: شت، شت. آخه نوکرتم، مشکلت با خودت چیه؟ چرا احساس حقارت میکنی؟ فقر فرهنگی تا کجا؟ چرا خیال میکنی با گفتن چندتا شت، شت، با کلاس و لاکچری میشی؟ راحت باش مثل قبل بگو عح ، بگو پیف، نترس لایه اوزون پاره نمیشه. اگه خواستی چیزی از فرهنگ غرب یاد بگیری، صداقت و راستگویی شو یاد بگیر، احترام به کودکان رو یاد بگیر، نظم و برنامه داشتن رو یاد بگیر، چند تا نکته مثبت مثل تلاش و پیشرفت تکنولوژی رو یاد بگیر، نه پورن و هرزه گویی و جلف پوشی.
جناب وزیر نظام، حاکم تهران، بنّایی بیسواد و نوکیسه بوده. خب حضرت والا چطوری به این مقام بالا رسیده؟ هیچی.. فقط ایشون دختری زیبا داشته که همسر کامران میرزا (پسر ناصرالدین شاه) شده. آره دیگه، معلومه که با داشتن چنین دامادی، حتماً شغل پدرزن از بنّایی، یهو به وزیر نظامی ارتقا پیدا میکنه، پس به همین دلیل کاملاً منصفانه، ترقی کرد، و رفت جزو آقازاده ها و شاهزاده ها، و به قول معروف یهویی غیژژژ رفت اون بالا بالاها، و دنیا به کامش شد، و کیلویی، به وزارت رسید. این وزیر نظام بیسواد، که جدیداً عادت کرده بود قلمدانی را باز کرده جلوی خودش بذاره، میپرسی چرا؟ خب برای لاکچری بودن، و مثلاً کلاس گذاشتن، شیک بودن، برای ادعای سواد و فضل، آره.. که بگه ما از بزرگانیم، خلاصه این قلمدان در مجالس جلوش بوده، با فخر صحبت میکرده، و با این ادا و اصول، هر کس او را میدید، باسواد به چشم میومد، که از قضا، روزی اتفاقی افتاد، چی شد؟ هیچی، در مجلسی، مقابل مخاطب خود، در حالی که با فخر و مباهات، پر شور گفتگو میکرد، بر سر یک موضوع ساده عصبی و ناراحت شد، و ناگهان پرخاش کنان، قلمدان را برداشت و با عصبانیت گفت: مردتیکه، میخوای با این تیشه بکوبم تو سرت؟
طنز مثبت، تلاش میکند واقعیات و حکایات اجتماعی را بصورت طنزگونه نقد یا اعتراض خود را به شیوه شیرین بیان کند.
نقیضه گویی
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟
معشوق چون نقاب ز رخ بر نمیکشد
هر کس حکایتی به تصوّر چرا کنند؟
حافظ
کی پاپزان سحر که سر کلّه وا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟
چون از درون خربزه آگه نشد کسی
هر کس حکایتی به تصور چرا کنند؟
اسحاق اطعمه
نقیضه شعری است که به تقلید شعر دیگری گفته شده ولی با طنز و هزل است، و بیشتر در مورد خوردنی، نوشیدنی و لباس، که شاعر با شعری از شاعران با لحنی خاص به نظیرهگویی میپردازد. در میان شاعران فارسیزبان، فخرالدین احمد ابو اسحق حلاج شیرازی معروف به اسحاق اطعمه، در قرن هشتم، غزلهای عاشقانهی سعدی و شعرهای عارفانهی حافظ و دیگران را بهتر است بگوییم با نقیضه گویی انگولک کرده.
روح طنز، باید بيان حقيقت و اصلاح باشد. طنز پرداز واقعی يک منتقد است و اگر منتقدی قصد اصلاح نداشته باشد، صرفاً هزلگويی کرده و قصد مسخره کردن را داشته. با اين بيان، طنزپرداز کسی است كه از حماقتها، شرارتها، ناآگاهيها، توطئهها و... در جامعه آگاهی، از زبان طنز و كنايه سود ميبرد، تا افشا كند. در واقع طنزپرداز، همچون خطيب عمل كرده و با کلام و قلم خود، انسانها را هدايت كند؛ نه آنكه با زبانی تلخ و گزنده، در صدد تخريب و يا انتقامجويی باشد. به عبارت ساده، هدف اصلی، اصلاح و برطرف كردن ضعف و کاستی است.
به عنوان مثال، ابوالفضل بيهقی در کتابش تاريخ بیهقی، مطالب طعنه آميز زیادی در مورد روحانيون عصر غزنوی گفته، که سرشار از روح انتقاد و اصلاح است. همچنین طنزی که در اشعار حافظ و سعدی ديده ميشود، با روح اصلاح گری همراه است.
طنز یکی از شاخههای ادبیات انتقادی و اجتماعی است که در ادبیات کهن فارسی، به عنوان نوع ادبیمستقل شناخته نشده و مرزهای مشخصی با دیگر مضمونهای انتقادی و خندهآمیز چون هجو، هزل و مطایبه نداشته است. از واژهی طنز، اغلب معنی لغوی آن یعنی مسخره کردن و طعنه زدن مورد نظر شاعران و نویسندگان بوده است، ولی معنی امروزی آن، که جنبهی انتقاد غیرمستقیم اجتماعی با چاشنی خنده، که بُعد آموزشی و اصلاحطلبی آن مراد است، از واژهی satire اروپایی گرفته شده است. مبالغه منجر به دروغ گویی میشود، کنایه و استهزاء، کودن نمایی، تشبیهات توهین آمیز، تخریب شخصیت و سایر سازنده هایی که در طنز وجود دارد، مورد اشکال و انتقاد اخلاقی است. بیهودگی، خنده مذموم، غلطیدن به ورطه بی محتوایی و القاء عدم وجود آزادی های اجتماعی از اشکالات است و با پیراستن آن، زمینه استفاده موجه تر و موثرتر از آن در جامعه دینی فراهم میگردد.
گزینه 5 درست است
درود بر شما سرور گرامی🙏
روزی یک ایرانی با یک فرانسوی در خصوص برتریهای کشورشان بحث بالا گرفت. هر کس به مزیتهای کشور و ملت خود میبالید تا اینکه به تعداد تعطیلات و ایام به اصطلاح هالیدی رسید. ایرانی که از بحث خسته شده بود پیشنهاد کرد که اینبار هر یک تعطیلات رسمی کشور خود را بشمارد و در مقابل هر یک پسگردنی به دیگری بزند. فرانسوی پذیرفت و شروع کرد به شمارش.
- روز ملی فرانسه، یک ضربه/ ایام عید پاک، دو ضربه/ کریسمس، چهار ضربه، و ... بدین ترتیب ۱۲ یا ۱۳ پسگردنی به ایرانی زد... خب، حالا نوبت ایرانی شد، گفت: ایام دهه فجر، چهار، پنج، پس گردن فرانسوی پشت سرهم زد/ تولد پیامبر(ص) به روایت شیعیان، یک ضربه/ به روایت اهل سنت، یک ضربه/ رحلت پیامبر(ص) یک ضربه/ بعد تولدها و شهادتهای ائمه... یکی یکی بر شمارد و برای هر یک ضربه ای زد/ گفت عید نوروز، یک دفعه سیزده پس گردنی به او زد، فرانسوی تعادلش را از دست داد و پخش زمین شد. ایرانی گفت: آقا بلند شد هنوز سه ماه تعطیلی باقی است/ نمونه طنز انتقادی/ این طنز بصورت کنایه، به تعداد زیاد و گاه نامعقول تعطیلات و بیکاری های ملی در ایران اشاره میکند.
چهارم ریاضی بودیم. دو سه روز از آغاز سال تحصیلی بیشتر نگذشته بود. جو مدرسه هم خیلی بگیر ببند بود و آوردن نوار کاست به مدرسه یه چیزی بود تو مایه های قتل شبه عمد! یه ناظم داشتیم به اسم آقای شریفی که تازه از شهربابک اومده بود. آدمی بود سختگیر و در عین حال ساده دل. یه روز یکی از بچه ها نوار جدید شهرام شب پره رو آورده بود مدرسه که تو راهرو از جیبش افتاد. بلافاصله آقای شریفی عین عقاب پیداش شد ولی خوشبختانه تو شلوغی زنگ تفریح نفهمید از جیب کی افتاده. از سعید، که اتفاقا نوار هم مال اون بود، پرسید این مال کیه؟ اونهم گفت آقا مال هر کی هست اسمش روش نوشته! چون نوار دم کلاس ما پیدا شده بود حدس زد مال یکی از ماست. آقای شریفی گذاشت همه اومدن سر کلاس بعد اومد تو و بلند گفت مبصر کلاس؟ من بلند شدم گفتم بله آقا. گفت شهرام شب پره کدوم یکیه؟ گفتم آقا امروز نیومده! گفت هر وقت اومد راهش نمیدی تو کلاس، بیارش دفتر! گفتم چشم. این قضیه تو مدرسه پیچید و شده بود سوژه خنده. گذشت تا چند روز بعد که آقای شریفی منو احضار کرد دفتر. با یه لحن شماتت آمیزی گفت آقا رضا من از شما انتظار نداشتم به من دروغ بگی! من گفتم: چه دروغی گفتیم آقا؟ گفت سر قضیه شهرام شب پره. آه از نهادم بلند شد و تو دلم گفتم یکی منو لو داده. تته پته کنان پرسیدم: چی شده مگه آقا؟ گفت: من از بچه ها پرسیدم گفتند امسال اصلا اینجا ثبت نام نکرده، رفته دبیرستان واعظی! یه نفس راحتی کشیدم و گفتم: آقا من روز اول سال دیدمش، فکر کردم هنوز میاد اینجا. گفت همون بهتر که رفت، بچه های مردم رو منحرف میکرد.😀
سلام
بله آفرین محمد جان🌺
درست فرمودید، سپاسگذارم🙏