پرسش خود را بپرسید

از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا میروم آخر ننمایی وطنم

تاریخ
١ ماه پیش
بازدید
٦٣٢

یکی به این جواب بده خواهش.معنی نمیخواهم ،مفهوم میخواستم.

٢١
طلایی
٠
نقره‌ای
١
برنزی
٥

درود
شما خودت میخوای بفهمی یا قصد دارید جواب استادی یا دانشگاه رو بدید؟

-
٤ هفته پیش

٣ پاسخ

مرتب سازی بر اساس:

این شعر اشاره به حدیث پیامبر (ص) داره که: خدا رحمت کند کسی را که دنبال این باشد که از کجا آمده و به کجا می‌رود. منظور ش روز الست  و عالم ذر هست و همینطور معاد و محشر.

در شعر هم صریحا میگه: روزها فکر من این است و همه شب سخنم/ که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟

٢٥,٤٤٤
طلایی
٥
نقره‌ای
٢٩٥
برنزی
٤٦٨
تاریخ
٣ هفته پیش

پاسخ زیر توسط هوش مصنوعی گوگل داده شده است که بنظرم با توجه به تنوع منابع پشتیبان قابل اعتنا است. در ضمن در ویکیپیدیا نیز توضیحاتی ارائه شده است که لینک آن در زیر مطلب علاوه بر لینک پاسخ‌هایی که به این سؤال کاربران آبادیس در صفحه‌ی دیگری قبلا داده‌اند را قرار می‌دهم:

این بیت معروف منسوب به مولانا است و انسان را به اندیشیدن درباره منشأ، هدف و سرنوشت خود دعوت می‌کند: "از کجا آمده‌ام" به پرسش درباره منشأ وجود می‌پردازد، "آمدنم بهر چه بود" به نیاز شناخت هدف زندگی اشاره دارد، و "به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم" بیانگر سردرگمی نسبت به آینده و غیبت معرفت در مورد مقصد نهایی است. 

تفسیر هر بخش: 

  • "از کجا آمده‌ام؟":

    این قسمت به دنبال پاسخ به پرسش اساسی در مورد منشأ وجود انسان است؛ یعنی ریشه و خاستگاه اصلی انسان چیست.

  • "آمدنم بهر چه بود؟":

    این عبارت، نیاز به شناخت هدف و علت وجودی انسان را مطرح می‌کند. چرا به دنیا آمده‌ایم و چه هدفی را باید دنبال کنیم؟

  • "به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم":

    این بخش به ابهام و ناآگاهی انسان نسبت به آینده و سرنوشت نهایی‌اش اشاره دارد. "وطن" در اینجا می‌تواند به معنای سرزمین یا مقصد نهایی انسان در عالم پس از مرگ یا رسیدن به کمال باشد که آن را نشناخته‌ایم.

در مجموع، این بیت یک دعوت به تفکر فلسفی و وجودی است که انسان را با پرسش‌های بنیادین خود روبرو می‌کند و او را به تأمل در ماهیت هستی و معنای زندگی فرا می‌خواند.

* لینک ویکیپدیا: 

https://fa.wikipedia.org/wiki/از_کجا_آمده‌ام_آمدنم_بهر_چه_بود

لینک پاسخ کاربران آبادیس در صفحه دیگر:

https://abadis.ir/bepors/question/30311/
٤٨,٦٧٣
طلایی
٥٦
نقره‌ای
١,٠٦٩
برنزی
٣٤٣
تاریخ
٤ هفته پیش

واقعیت انکار ناپذیر:
«هیچ مولکول آبی واقعاً "غریبه" نیست. آنها در طول میلیاردها سال در بدن موجودات زنده و غیر زنده، ابرها، رودخونه‌ها، یخچال‌های قطبی، فاضلاب‌های باستانی، نفس ماموت‌های پشمالوی عصر یخبندان، مثانه تیرانوسوروس  رکس صد میلیون سال پیش، اعماق اقیانوسها و آتشفشانها و در دل گدازه‌های فوران کرده از اعماق زمین در عصر پیدایش خشکی‌ها، فنجان چای ناصرالدین شاه، حتی شاید در رگها یا اسپرم نهنگ‌های گوژپشت اقیانوسها آرام گشت زده‌اند. پس دفعه بعد که یه لیوان آب می‌خورید، یادتان باشد شاید دارید یک تکه از تاریخ کیهانی را قورت می‌دهید، از مثانه دایناسور تا وان حمام کلئوپاترا! 😄
جای مولکولهای آب را با عناصر یا مولکولهای دیگر عوض کرده و تجسم کنید. همانطور که مولکول آب حکم حیاتی برای وجود انسان و حتی مغز او دارند، تک‌تک عناصر تشکیل دهنده وجود او، به تنهایی یا در کنار هم با کارکرد بجا، حکم روح را برای سلول‌های بدن او دارند.
اگر بخواهید پاسخ متعارف دریافت کنید، برای این سوال فلسفی شناختی، انواع برداشت‌ها، فلسفه‌ها، نظریه‌ها، تفکرها به قدمت حضور انسان روی کره زمین در قالب سنگ‌نگاره‌های پیشا تاریخی، داستانها، استوره‌ها، باورها، ادیان و کتابها داده شده. و شما از پرسش‌تان چنین بر می‌آید که طالب آن نیستید و برای چنین پاسخی کافیست به کتابخانه‌ها و کتابهای موجود مراجعه کرد. ولی اجازه دهید کمی هم بر خلاف جریان آب شنا کنیم. پاسخ من بر وفق بُعد تازه از نگاه انسانها در عصر حاضر (روانشناسی تکاملی یا فرگشتی) به این سوالات کهن است. و حتماً ممکن است مورد تردید یا انکار نحله‌های فکری کهن واقع شود ولی به شنیدنش می‌ارزد.
پاسخ عامیانه اش اینست:

 «از همان‌جایی که قبل از تولد بودی، آمدی. بنا به خواست پدر و مادر، به نیت بقای نسل آنها  آمدی. ذره ذره وجودت از آنٕ هستی است و به همانجا برمی‌گردی  که قبل از تولدت بودی. در آخر هم، هستی وطن توست.»
انسان، بر وفق دانسته‌های فعلی‌مان، تنها موجودی هست که مغز او توان تجسم،  تصور و تفکر به مفاهیم انتزاعی که حتی ممکن است وجود خارجی هم نداشته باشند، را دارد.
پرسش‌های (از کجا آمده‌ام؟، آمدنم بهر چه بود؟، به کجا می‌روم آخر؟) محصول جانبی و تصادفیِ تکاملِ یک مغز بسیار پیشرفته در انسان است. این مغز برای حل مسائل بقا و تولیدمثل تکامل یافته، اما توانایی‌های شناختی آن مانند خودآگاهی، حافظه پیش‌بینی کننده، و تفکر انتزاعی، به صورت جانبی، از طبیعت فیزیکی پیشی گرفته که منجر به پدیدار شدن این پرسش‌های متافیزیکی شده‌اند.
«از کجا آمده‌ام؟» یک پرسش نامربوط است. شما از هیچ‌کجا «نیامده‌اید». شما محصول زنجیره‌ای پیوسته از موجودات زنده هستید که از اولین شکل‌های زندگی تا به امروز ادامه داشته است. نقطه شروع مشخصی برای «خود» شما وجود ندارد. احساس «آمدن» ناشی از بوجود آمدن خودآگاهی  است که از ایام کودکی شکل می‌گیرد و  سعی دارد یک روایت خطی برای وجود خود بسازد.
«آمدنم بهر چه بود؟»  این پرسش مبتنی بر یک مغرض‌انگاری نادرست است که برای وجودِ یک موجود زنده، «هدف» یا «دلیلی»  از پیش تعیین شده می‌پندارد. از نظر فرگشتی، هیچ موجود زنده‌ای «هدف» نیست. تنها «عملکرد» وجود دارد: «بقا و انتقال ژن‌ها به نسل بعد». هر احساس «معنا» یا «هدف» یک ساختار شناختی پیچیده است که به عنوان یک مکانیزم انگیزشی برای تعامل مؤثرتر با محیط و همکاری اجتماعی انسانها تکامل یافته است. این احساس به بقا کمک می‌کند، اما بازتاب یک حقیقت عینی خارجی نیست.
«به کجا می‌روم آخر؟» ، پاسخ روشن است: به «هیچ‌کجا» نمی‌روید. هوشیاری و خودآگاهی شما یک پدیده برآمده از فعالیت الکتروشیمیایی مغز شماست. با توقف عملکرد مغز، این پدیده نیز به طور دائم متوقف می‌شود. مثال عینی آن داروهای بیهوشی برای جراحی یا مواد روانگردان و الکلی است که کارکرد مغز را به واسطه تغییر یا تاثیر بر هورمونها یا سلولها، متوقف یا مختل می‌کنند. 
این ایده که «جایی می‌روید» نیز ناشی از همان مکانیزم شناختی است که سعی دارد روایتی برای ادامه وجود پس از مرگ که یک هراس ذاتی و عمیقاً ریشه‌دار در انسان است، بسازد تا اضطراب ناشی از آن را کاهش دهد. مغز انسان توانایی درک عدم را ندارد و از آن در هراس است.

این پرسش‌ها نشان‌دهنده یک تضاد شناختی هستند: مغزی که برای پاسخگویی به مسائل فوری و عینی برای زنده ماندن تکامل یافته است، سعی می‌کند به پرسش‌های انتزاعی و نامربوط به بقای فوری پاسخ دهد. این پرسش‌ها «خطاهای شناختی» یا «پرسش‌های بی‌معنا» از این منظر نیستند، بلکه پیامدهای اجتناب‌ناپذیر و تصادفیِ داشتن یک مغز بسیار پیشرفته هستند. این مغز قادر به مدل‌سازی آینده، بازاندیشی درباره گذشته و تصور «خود» است، اما هیچ‌کدام از این توانایی‌ها برای پاسخگویی به پرسش‌های متافیزیک تکامل نیافته‌اند. بنابراین، این پرسش‌ها پاسخ عینی و فرگشتی ندارند، زیرا اساساً مربوط به حوزه‌ای هستند که خارج از قلمرویی است که مغز برای عملکرد در آن بهینه شده است. و چون انسان هیچ تجربه‌ای عینی از آن قلمرو ندارد (به عنوان مثال، تجربه شکم مادر که در آن مغز جنین فقط زنده هست و کارایی کامل خود را بکار نگرفته) ، هیچ پاسخ ارضا کننده‌ای هم برای افکار و پرسش‌های انتزاعی خود برای آن مرحله و دوره، نمی‌تواند دهد. 

امیدوارم دوستانی که قائل به مفاهیم اعتقادی یا فلسفی یا ماورایی هستند، سعی در به چالش کشیدن این نظر فرگشتی برنخیزند، چون این پاسخ برای آن قلمرو داده نشده و برایش معنی شده نیست.

١,٨٨٥
طلایی
١
نقره‌ای
٤٩
برنزی
١١
تاریخ
٤ هفته پیش

پاسخ شما