انسان کامل حقیقی ، خودِ خداست
شهید مطهری :
" در این مکتب د ر آخر انسان کامل حقیقی عین خدا میشود ؛ اصلا انسان کامل حقیقی خود خداست"
چگونه این را بفهمیم؟
چگونه انسان کامل را بشناسیم وپیدا کنیم؟
چگونه انسان کامل را عبادت کنیم؟
پس مفهوم " خدا یکی است " ، چه می شود ؟
اگر در این زمان کنونی ، کسی بگوید " من انسان کامل هستم " ، آیا عوام و حکومتها او را می کشند یا به پایش سجده می کنند؟
ویکی تصوف
https://wikitasavvof.com
معنای انسان کامل در عرفان و تصوف
١ پاسخ
این بحثی که شهید مطهری نقل کرده، مربوط به یک شاخه خاص از عرفان نظری است، نه عقیده عمومی دین یا حتی همه عرفا.بخاطر همین ملاک کلی نیست.
۱. «انسان کامل» در نگاه عرفان نظری
در عرفان ابنعربی و برخی شاگردانش، «انسان کامل» یعنی موجودی که همه صفات و اسماء الهی را در خودش بهطور کامل آشکار کرده باشد.
این به معنی عین خدا شدن به معنای وحدت شخصی نیست، بلکه در نگاه آنها انسان کامل «آینه تمامنمای خدا» است.
مثال:
آینه، خورشید نیست، ولی وقتی کاملاً صاف باشد، نور خورشید را بیکموکاست نشان میدهد.
شهید مطهری وقتی میگوید:
انسان کامل حقیقی، خود خداست
منظورش این است که «اصل و سرچشمه کمال، خود خداست» و انسان کامل به آن سرچشمه متصل است، نه اینکه دو وجود جدا با هم یکی شوند.
۲. چگونه انسان کامل را بشناسیم؟
در عرفان نظری، انسان کامل ویژگیهایی دارد:
- علم کامل (درباره حقایق هستی)
- اخلاق کامل (رحمت، عدالت، صداقت، گذشت…)
- قدرت معنوی (هدایتگری، تربیت انسانها)
- فنای نفس (خودخواهی و «منِ» شخصی در او از بین رفته)
در سنت شیعی، پیامبر اسلام (ص) و ائمه (ع) نمونههای انسان کامل دانسته میشوند.
در زمان معاصر، تشخیص چنین فردی بسیار دشوار است و ادعاها اغلب قابل اعتماد نیست.
۳. آیا باید انسان کامل را عبادت کرد؟
نه.
در اسلام و حتی عرفان حقیقی، عبادت فقط مخصوص خداست:
«إیّاک نعبد و إیّاک نستعین»
انسان کامل، راهنماست نه معبود. حتی اگر کسی به نهایت قرب برسد، باز هم «عبد» خداست.
۴. پس «خدا یکی است» چه میشود؟
توحید تغییری نمیکند.
در عرفان، وقتی میگویند «انسان کامل عین خداست» منظورشان «عینیت در تجلی صفات» است، نه «اتحاد ذات».
خدا همان خداست، و هیچ مخلوقی ذاتش با ذات خدا یکی نمیشود.
این همان تمایز مهم بین خالق و مخلوق است که اسلام بر آن تأکید دارد.
5. اگر امروز کسی بگوید «من انسان کامل هستم» چه میشود؟
- در گذشته و امروز، اگر کسی چنین ادعایی را با زبان عرفانی دقیق بگوید، ممکن است خواصِ اهل عرفان بحث و نقد کنند.
- اما اگر به زبان عوام بگوید «من مظهر خدا هستم» یا «من خدا هستم»، احتمالاً با تکفیر یا حتی واکنش شدید حکومت یا مردم روبهرو میشود.
تاریخ پر است از نمونهها: حلاج را به جرم گفتن «أنا الحق» کشتند؛ در حالی که مرادش «حق در من متجلی است» بود، نه اینکه خودش خدا باشد.
اگر وحی ، همان عامل روان خرد باشد .
اگر جهان ، بازتاب درون ما باشد
اگر نور جان یا آگاه بودن در دل ، حیات بخش موضوعات باشد
اگر سیر نزولی و صعودی ، حرکت جان از مغز به انتهای نخاع و برگشت به مغز باشد
اگر نماد تک چشم ، نماد مشاهده گری محض در مراقبه عمیق باشد
خدا را کجا پیدا کنیم؟