متنی برایت میفرستم و آن را به عارسی جدید برگردان
و امروز تدبیر از تدارک آن قاصر است و رای در تلافی آن عاجز، و زنبور انگبین بر نیلوفر نشیند و برایحت معطر و نسیم معنبر آن مشغول و مشعوف گردد تا بوقت برنخیزد، و چون برگهای نیلوفر پیش آید در میان آن هلاک شود. و هرکه از دنیا بکفاف قانع نباشد و در طلب فضول ایستد چون مگس است که بمرغزارهای خویش پرریاحین و درختان سبز پرشکوفه راضی نگردد و برآبی نشیند که از گوش پیل مست دود تا بیک حرکت گوش پیل کشته شود. و هرکه نصیحت و خدمت کسی را کند که قدر آن نداند چنانست که بر اومید ریع در شوره ستان تخم پراگند و، با مرده مشاورت پیوندد و، در گوش کرمادرزاد غم و شادی گوید و، بر روی آب روان معما نویسد و، بر صورت گرمابه بهوس تناسل عشق بازد. دمنه گفت:از این سخن درگذر و تدبیر کار خود کن. شنزبه گفت: چه تدبیر دانم کرد؟و من اخلاق شیر را آزموده ام، در حق من جز خیر و خوبی نخواهد بود، لکن نزدیکان او در هلاک من میکوشند، و اگر چنین است بس آسان نباشد، چه ظالمان مکار چون هم پشت شوند و دست در دست دهند و یک رویه قصد کسی کنند زود ظفر یابند و او را از پای درارند، چنانکه گرگ و زاغ و شگال قصد اشتر کردند و پیروز آمدند. دمنه گفت:چگونه بود آن؟
١ پاسخ
امروز اندیشیدن برای تدارکات این کار ، ناتوان است و حکم دادن (مثل رای دادگاه) از عهده تلافی چنین کاری بر نمیاید. درست مثل زنبوری که روی گل نیلوفر مینشیند، از عطر مطبوعش لذت میبرد و مشغول جمعآوری شهد میشود به گونه ای که در زمان مناسب از جای خود بر نمیخیزد (مست بوی گل شده) و برگ های نیلوفر این زنبور را در میان میگیرند( مثل گل های گوشت خوار) و آن را میکشند.
هر که به حد کافی از داشتههای زندگیاش قانع نباشد و دنبال اضافات بیفایده میرود، شبیه مگسی است که از باغ پرگل خودش رضایت نمییابد و به دنبال آب دیگری میگردد؛ غافل از اینکه شاید این آب از گوش فیلی مست جاری است که یک حرکت جزیی آن گوش مکس را به کشتن میدهد. (اشاره به کوچکی مگس و بزرگی فیل که حرکت کوچک گوشش میتواند مگس را به کشتن دهد استعاره از کوچکی انسان طمع کار در بزرگی دنیا و مخاطرات آن است)
کسی که نصیحت یا خدمتی به دیگری میکند و آن کس قدرش را نمیداند، مانند کسی است که در زمین شور بذر میپاشد، یا با مرده مشورت میکند، یا در گوش یگ ناشنوای مادرزاد سخن از غم و شادی میگوید، یا روی آب روان معمایی مینویسد، یا با طرح روی دیوار گرمابه به قصد زاد و ولد عشق ورزی کند. همه اینها بیثمر است.
دمنه پرسید از این حرفها بگذر و برای خودت تدبیری بیندیش.
شنزبه پاسخ داد: چه تدبیری میتوانم بکنم؟ من اخلاق شیر را آزمودهام؛ مطمئنم که جز نیکی از او نصیبم نمیشود، اما نزدیکانش در تلاشاند که مرا هلاک کنند. اگر اینطور است، برای من کار آسانی نخواهد بود؛ چرا که وقتی ظالمان مکار وقتی همدست میشوند، زود به هدف میرسند و فرد مقابل را از پای در می آورند. مثل گرگ و زاغ و شغال که دست به دست هم دادند تا بر شتر غلبه کنند و در نهایت پیروز شدند
دمنه پرسید: آن ماجرا چگونه بود؟