در این شعر «تو» خطاب به کیست؟
در این شعر «تو» خطاب به کیست؟
«خجسته باد نام خداوند /که نیکوترین آفریدگاران است /و نام تو /که نیکوترین آفریدگانی»
٧ پاسخ
حضرت علی ع
ایشون نماد خرد و عشق هستند .
نماد یک انسان کامل .
انسان کامل ، در حالی که در او نفرت و بیزاری نیست ،عصبانیت نیست، اما هم در زبان و هم در دست ، تیغ دارد .
انسان کامل ، در خانقاه و معبد نیست .
اگر هم آنجا باشد ، شمشیرش ، زیر سرش هست .
هم در سخن و هم در زندگی ، آزادگی را آموزش می دهد .
وگرنه ، بالا منبر رفتن و سخنان زیبا وعقلانی گفتن ، مشکلی از نادانی و تاریکی نوع بشر را حل نمی کند .
انسان های کامل ، در طول دوران و اعصار ، همزمان یا متفاوت ، بوده اند و هستند و مقام تمامی ایشان ، یکی است . کمال یافتگان ، همگی در یک درگاه و بارگاه هستند . تنها در تقدم تاخر ، متفاوت هستند .
این شعر رو سید علی موسوی گرمارودی در مدح و منقبت مولا علی علیهالسلام سروده:
خجسته باد نام خداوند، نیکوترین آفریدگاران
که تو را آفرید.
از تو در شگفت هم نمی توانم بود
که دیدن بزرگیت را، چشم کوچک من بسنده نیست:
مور، چه می داند که بر دیواره ی اهرام می گذرد
یا بر خشتی خام.
تو، آن بلندترین هرمی که فرعونِ تخیّل می تواند ساخت
و من، آن کوچکترین مور، که بلندای تو را در چشم نمی تواند داشت
پایی را به فراغت بر مریّخ، هِشته ای
و زلالِ چشمان را با خون آفتاب، آغشته
ستارگان را با سرانگشتان، از سرِ طیبَت، می شکنی
و در جیب جبریل می نهی
و یا به فرشتگان دیگر می دهی
به همان آسودگی که نان توشه ی جوین افطار را به سحر می شکستی
یا، در آوردگاه،
به شکستن بندگان بت، کمر می بستی
چگونه این چنین که بلند بر زَبَرِ ما سوا ایستاده ای
در کنار تنور پیرزنی جای می گیری،
و زیر مهمیز کودکانه بچّگکان یتیم،
و در بازارِ تنگِ کوفه…؟
پیش از تو، هیچ اقیانوس را نمی شناختم
که عمود بر زمین بایستد…
پیش از تو، هیچ خدایی را ندیده بودم
که پای افزاری وصله دار به پا کند،
و مَشکی کهنه بر دوش کشد
و بردگان را برادر باشد.
آه ای خدای نیمه شبهای کوفه ی تنگ.
ای روشن ِ خدا
در شبهای پیوسته ی تاریخ
ای روح لیله القدر
حتّی اذا مَطلعِ الفجر
اگر تو نه از خدایی
چرا نسل خدایی حجاز «فیصله» یافته است…؟
نه، بذرِ تو، از تبار مغیلان نیست…
خدا را، اگر از شمشیرت هنوز خون منافق می چکد،
با گریه ی یتیمکان کوفه، همنوا مباش!
شگرفیِ تو، عقل را دیوانه می کند
و منطق را به خود سوزی وا می دارد
خِرَد به قبضه ی شمشیرت بوسه می زند
و دل در سرشک تو، زنگارِ خویش، می شوید
اما:
چون از این آمیزه ی خون و اشک
جامی به هر سیاه مست دهند،
قالب تهی خواهد کرد.
شب از چشم تو، آرامش را به وام دارد
و توفان، از خشم تو، خروش را.
کلام تو، گیاه را بارور می کند
و از نـَفـَست گل می روید
چاه، از آن زمان که تو در آن گریستی، جوشان است.
سحر از سپیده ی چشمان تو، می شکوفد
و شب در سیاهیِ آن، به نماز می ایستد.
هیچ ستاره نیست که وامدارِ نگاه تو نیست
لبخند تو، اجازه ی زندگی است
هیچ شکوفه نیست کز تبار گلخند تو نیست
زمان، در خشم تو، از بیم سِترون می شود
شمشیرت به قاطعیّتِ «سِجیّل» می شکافد
و به روانی خون، از رگها می گذرد
و به رسایی شعر، در مغز می نشیند
و چون فرود آید، جز با جان بر نخواهد خاست
چشمی که تو را دیده است، چشم خداست.
ای دیدنی تر
گیرم به چشمخانه ی عَمّار
یا در کاسه ی سر بوذر
هلا، ای رهگذاران دارالخلافه!
ای خرما فروشان کوفه!
ای ساربانان ساده ی روستا!
تمام بصیرتم برخی چشم شمایان باد
اگر به نیمروز، چون از کوچه های کوفه می گذشته اید:
از دیدگان، معبری برای علی ساخته باشید
گیرم، که هیچ او را نشناخته باشید.
چگونه شمشیری زهراگین
پیشانی بلند تو، این کتاب خداوند را، از هم می گشاید
چگونه می توان به شمشیری، دریایی را شکافت!
به پای تو می گریم
با اندوهی، والاتر از غمگزایی عشق
و دیرینگی غم
برای تو با چشمِ همه ی محرومان می گریم
با چشمانی: یتیم ِ ندیدنت
گریه ام، شعر شبانه ی غم توست…
هنگام که به همراه آفتاب
به خانه ی یتیمکان بیوه زنی تابیدی
وصَولتِ حیدری را
دستمایه ی شادی کودکانه شان کردی
و بر آن شانه، که پیامبر پای ننهاد
کودکان را نشاندی
و از آن دهان که هَرّای شیر می خروشید
کلمات کودکانه تراوید،
آیا تاریخ، به تحیّر، بر دَرِ سرای، خشک و لرزان نمانده بود؟
در اُحُد
که گلبوسه ی زخم ها، تنت را دشتِ شقایق کرده بود،
مگر از کدام باده ی مهر، مست بودی
که با تازیانه ی هشتاد زخم، برخود حدّ زدی؟
کدام وامدار ترید؟
دین به تو، یا تو بدان؟
هیچ دینی نیست که وامدار تو نیست
دری که به باغ ِ بینش ما گشوده ای
هزار بار خیبری تر است
مرحبا به بازوان اندیشه و کردار تو
شعر سپید من، رو سیاه ماند
که در فضای تو، به بی وزنی افتاد
هر چند، کلام از تو وزن می گیرد
وسعت تو را، چگونه در سخنِ تنگمایه، گنجانم؟
تو را در کدام نقطه باید بپایان برد؟
تو را که چون معنی نقطه مطلقی.
الله اکبر
آیا خدا نیز در تو به شگفتی در نمی نگرد؟
فتبارک الله، تبارک الله
تبارک الله احسن الخالقین
خجسته باد نام خداوند
که نیکوترین آفریدگاران است
و نام تو
که نیکوترین آفریدگانی
سلام استاد ، این دقیقاً بسم الله الرحمن الرحیم را اشاره میکند ، نام خداوند نیکوترین آفریدگار است یا خداوند ؟ مقام اسم الله که همان اسم اعظم است ، و الله که مسمی ست ، بحث خیلی عمیق و شیرینی ست ، در اینجا مجال آن نیست ، و تو در این جا به مقام انسان کامل اشاره دارد ،
خجسته باد نام خداوند ( که ) خداوند نیکوترین آفریدگاران هست
تا اینجا درست گفته ، خود خدا رو گفته .
سوال : مگر ما جندتا آفریننده داریم ؟
معنی آفریننده با خالق یکی هست؟
مگر میشه خدا رو کنار ، سایر آفرینندگان گذاشت؟
سلام حسن جان
متن کامل شعر رو میذارم دیگه مشخص میشه، سپاس از شما🙏
اشاره نام تو
خطاب به انسان
نیکوترین آفریده خداوند
است که البته میتونیم
خودمان را تبدیل به
پایین ترین مخلوق هم کنیم
الهی بنده ای گم کرده راهم
بده راهم که سر تا پا گناهم
الهی بی پناهان را پناهی
پناهم ده پناهم ده پناهم
تو از سوز دل زارم گواهی
که من از رحمت عامت گواهم
الهی هر چه هستم هر که هستم
توئی بخشنده و من عذر خواهم
ژولیده نیشابوری
احتمالا گوینده به شخصی اشاره داره که خلاقیت هنری یا چیزی مثل این داره ، حتی افکار هم خلاقیت نیاز دارند
تو منظور خواننده شعر هست
درود بر شما
خودمونی بگم: ایول داری