معنای واقعی ؛ازکجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود به کجا...
از بعد عرفانی و چالش های ساختاری جوامع انسانی، معنای،
ازکجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
با تاکید بر انسان و انسان ایرانی چیست؟
١ پاسخ
این بیت از مولانا یکی از بنیادیترین پرسشهای فلسفی و عرفانی دربارهٔ وجود انسان را مطرح میکند:
«از کجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا میروم آخر؟ ننمایی وطنم؟»۱. بعد عرفانی: جستجوی حقیقت و بازگشت به اصلاز نگاه عرفانی، این بیت بیانگر غربت انسان در جهان مادی و اشتیاق او برای بازگشت به حقیقتی فراتر از این دنیا است. در عرفان اسلامی، انسان از “عالم ملکوت” آمده و در این جهان، غریب و سرگردان است. این سرگردانی تا زمانی ادامه دارد که به اصل خود، یعنی حقیقت مطلق (خداوند)، بازگردد.
مولانا در آثارش تأکید دارد که انسان ایرانی و بهطورکلی انسانِ آگاه، باید از خواب غفلت بیدار شود و به حقیقت وجودی خویش پی ببرد. این بیت، نالهٔ روح انسان است که در دام جسم و دنیا گرفتار شده و از وطن اصلی خود، یعنی مقام قرب الهی، دور افتاده است.
۲. چالشهای ساختاری جوامع انسانی و ایرانیاز منظر اجتماعی، این بیت میتواند بیانگر بحران هویت در جوامع انسانی، بهویژه جامعه ایرانی باشد. در طول تاریخ، ایران با تهاجمها، تغییرات فرهنگی، و چالشهای هویتی مواجه بوده است. این بیت، میتواند پرسشی دربارهٔ سرنوشت و جایگاه انسان ایرانی در میان تحولات اجتماعی و تاریخی باشد:
• «از کجا آمدهام؟» → ریشههای فرهنگی و تمدنی ایران چیست؟
• «آمدنم بهر چه بود؟» → نقش و رسالت انسان ایرانی در جهان چیست؟
• «به کجا میروم آخر؟» → آیا جامعه ایرانی راه خود را گم کرده است؟
• «ننمایی وطنم؟» → آیا مسیر پیشرفت و حقیقت برای ما روشن است؟
در دنیای مدرن، این پرسشها هنوز هم برای انسان ایرانی مطرح است. آیا او باید به سنتهای خود پایبند بماند یا در دنیای جهانیشده، هویتی نو بسازد؟ آیا مقصد او بازگشت به ارزشهای اصیل است یا خلق آیندهای جدید؟
نتیجهگیریاین بیت هم صدای درونیِ هر انسان جویای حقیقت است و هم انعکاسی از بحرانهای هویتی و سرنوشت جامعه ایرانی. از یکسو، بیانگر رنج دوری از حقیقت مطلق است و از سوی دیگر، دعوتی است برای بازاندیشی دربارهٔ مسیر زندگی فردی و اجتماعی.
با سلام مجدد؛ این موضوعیست که قصد دارم در کتابی که فعلا، مسخ و تناسخ در جامعه ایران، با بیان تاریخی، به نوعی بر نقش منفی نخبگان وروشنفکران ودول بیگانه بر طبل نفاق قومیت ها کو یده اند، از سویی دوگانه به نقش اتحاد به عنوان یگانه توسعه. .
هیلدا جان سلام؛ کاملا بجا ودرست. البته اینجا میشه به بحران ساختاری موجود در کشور که با ورود مظاهر تمدن غرب و ایجاد دوگانگی ساختاری وسپس استمرار آن، چند نسل گذشته ایران را به زندگی در آکواریوم عادت داده وانوعی سرگشتگی وعدم آرامش درونی را برای ایران امروز ببار آورده است.