پیشنهاد واژه پارسی به جای " معادله،نامعادله"
به جایِ واژه " معادله" چه واژه ای را پیشنهاد می کنید؟
نکته:
1-در زبانِ آلمانی "Gleich.heit " به معنای " برابری" است؛
2- واژه یِ " Gleich.ung " در زبانِ آلمانی به معنای " معادله" است و " Un.gleich.ung" به معنای " نامعادله".
( پس این دو هر چند نزدیک به هم هستند ولی یکی نیستند.)
سپاس گزار خواهم بود،چنانچه من را در این باره با پیشنهادهایتان همراهی بفرمایید.
٦ پاسخ
واژهی همبَر(=مساوی،همتراز)، یک واژهی تبارمند و دارای دیرینگی است اکنون بهچم همپهلو و همضلع شده خب اگر به همین چم هم بهکار رود مایهی خشنودی خواهد بود.
لیک همبار(=برابر) چطور؟
اینکه پیشوندهای [هم،هن،اَن] را همهجا ریزبینانه یکی بدانیم گمان نمیکنم درست باشد، آیا [هنگام و همگام و انجام] یکیاند؟
در این سه واژه، از یک پسوند در سه ریخت بهرهگیری شده لیک هریک از واژهها دارای چم جداگانهای است.
آیا [انبار و هموار] یکیاند؟ یا [انباره و همواره]؟
میدانید که وار از بار گرفته شده.
جناب فرتاش اینکه شما نوواژهی همباشت را با انباشت یکی دانستید این از روی اندیشهی ناخودآگاه شماست که با شنیدن همباشت و با این پیشینهی پنداری که [هم و ان] باید یکی باشند پس واژههای ساخته از آنها هم بهناگزیر یکیست بیدرنگ به یاد انباشت افتادید وگرنه همباشت یک <<نوواژه>> است و میتواند دارای یک چم جداگانه و بیپیوند با انباشت باشد هتا اگر بدرستی [هم و ان] یک چم داشته باشند که درینباره نمونههای بالا را آوردم.
اگر ما برای یک درونمایهای مانند [همانند دوختهشده]، بهنمونه نوواژهی[همدوخت] را بسازیم آیا باید آن را بیچون وچرا با [اندوخت] یکی بدانیم و آن را پس بزنیم؟
من میپندارم نوواژهی همباشت(= همبار شده،برابر شده،همسنگ،هموزن) به خوبی و شایستگی چم واژهی معادله را میرساند لیک اگر کاربردی شود همانندیِ آوایی که میان این واژه با انباشت هست پس از چندگاهی بکارگیری، هتا از سوی شما هم دیگر نگریسته نخواهد شد.
مار؟ نه. من هوشداری دادم از انچه نباید کنیم و امیدوارم که دیده باشی چگونه ریشخندِ پارسیستیزان گشته ایم. ریشخندگشتگی ما از کژرویُ ندانمکاریهای ماست. باید پذیرفت که بسیاری از دوستان گرچه شاید پارسیدوستند پارسی را انگونه که شایسته و بایسته است نشناخته اند. شناخته اند؟ گاهی چنان واژگانِ شلخته ای برتراوند که مرغ پخته را هم گریه آید. گرچه کوششهاشان برای شناختن پارسی را میستایم، پیشنهاد واژگانشان مگر نَگویشهایم برنینگیزد. اوستاییُ پهلویُ چه دانم چهُ چه هم که کوژبالاکوژ شده(دات؟). میدانم که اینها را بارها گفته ام. خب... هوشیاری که بد نیست، هست؟
بُگزریم... من خود دلبسته ی رازمایی ام و در راستای زدودن واژگان بیگانه در این زمینه هم کوششهایی کرده ام. هنوز هم در شناختن پارسی نوآموزمُ از همین روست که خود را شایسته پیشنهاد کردن نمیدانم گرچه گهگاه ناپرهیزیهایی هم کرده ام. چون در این زمینه کوشیده ام گمان کنم این بار چندان جنجال نباشد واژه ای که، برای آن کاربرد و پنداری که در دلِ واژه ی (نا)معادله! هست، برابر نهادم را گویمت و رایت بپرسم.
(نا)برابردادبه ضلع بر گفتیم و همضلع میشود همبَر پس نمیتوانیم در معادل دوباره از همبَر سود ببریم
همبار از هم + بار آمده و بار چندین چم دارد که از باریدن و واریدن گرفته تا اشاره به سنگینی و .... پس همبار میشود هم سنگ و هم اندازه یا هم شکل و هم وار = هموار ( یکنواخت ) که میشود برای معادل از آن بهره برد ؛ همتراز میشود هم سطح یعنی سطح یا level را تراز یا رتبه نامیدند؛ همچنین برای سطوح از طبق ( طبق ایرانیست و از تپ یا برامدگی یا ضربه آمده؛ تپک بوده که طبق شده) سود میبریم پس همتراز را اگر برای معادل بکارببریم باید بدانیم در آنجا بکار رفته ؛ باش از باشد آمده و در باشندگان یعنی جایگاه باش یا حاضرین پس همباش یعنی موافق و همحاضر و نمیتوانیم برای معادل از همباش سود ببریم چون پیشتر کاربرد دیگری یافت . پیشنهاد بنده این چنین است.
عدل = دات ( هرچند امروزه داد را عدل میشناسند اما دات ریشه درست آن است )
معادل = همدات / معادل معنایی = چمدات / چمبار ( چم + بار = معنای ارزشی )
معادله = داتبرد ( یعنی آنچه شما را به عدل میبرد = function یعنی هرچه بدهی برابر انچه باید رفتار کند رفتار میکند ؛ شمارا به دات یا عدل میرساند)
متعادل = تراز
انتقال / منتقل = ترابرد / برات / شار / جارود (نقل مکان )) ( جا + رود = رود برابر route لاتین یعنی مسیر ؛ گذر / حرکت و جاری شدن => جارود = به جایی جاری شدن = نقل مکان )
درود و سپاس از کاربر عارف طاهری گرامی
نکته آغازینِ شما بسیار درست و بجا بود. ولی با بکارگیریِ واژگان " داد و عدل و. . . " بجای واژه " معادله" با شما همسو نیستم و آنها را درخور نمی دانم.
درود و دهش خدا بر پارسیدوستان
.
[همبَر، همبار، همباره، همباشته، همباشت]
.
واژهی [همبَر] یک واژهی کهن است که در سخنگان و ادب پارسی بهفراوانی همچند(مساوی) با [برابر] بهکار رفته:
همبَر= همتراز، برابر
همبری یا همبریک= همترازی،برابری، معادله.
شوربختانه با این واجدان(الفبای) نارسایی که داریم واژهی همبَر با همبُر(=تقاطع) دچار لغزش و جابجایی میشود.
از واژهی همبار نیز که همتراز با همبَر است میتوان بهره برد:
همبار: دو چیز که دارای بار همساننند= برابر
همباره یا همباری یا همباریک= برابری، معادله.
از همبار، بنواژههای همباشتن و همباریدن بهدست آید:
همباشتن و همباریدن= همبار بودن، برابر بودن، معادل بودن
همباشته= همبار شده، معادله
همباشته را میتوان بهریخت "همباشت" کوتاه کرد که واژهای دو بخشی در برابر واژهی چهار بخشی معادله است.
همباشت= معادله
ناهمباشت= نامعادله
و از همباشتن و همباریدن کارواژههایی بهدست آورد.
درود بر شما، دوست گرامی
سپاس از دیدگاهتان، من هم تا اندازه ای با دیدگاهِ کاربر بالا همسو هستم که " بَر" در واژه " همبر" کارایی هایِ دیگری می تواند داشته باشد. "همباشت" و " انباشت" یکی هستند و " انباشتن/معادله" چیزهای ناهمگونی هستند. کاربر کشاورز گرامی، به یک پیشنهاد بسنده نکنید.
من هم پیگیرِ همان کار هستم. فراموش نکردم.
به یاد ارم، سخنی بسیار کَهُن را، که هرمزد برای اسانی کار، نخست اسمان را آفرید. از این گزاره ی ساده و کوتاه، پند های بسیاری دریافت می گردد. نخست انکه واژگان پارسی رازهای هستیشناسی نیاکان را در دل دارند. دوم انکه، واژه ی اسمان از بنواژه ی اسودن و همخانواده با اسان است. من میپرسم، کدام زبان رو میشناسید که انگونه باشد که پارسی هست؟ اینکه ما بکوشیم وژدانِ الوده خود را، با بیرون راندنِ واژگانِ ناپارسی پاک کنیمُ پارسی را شناسیم گرچه از بایسته ترین بایدهاست، ایا سزاوار است که برای این کار بر این نهاد باشیم که واژگان خود را با المانی و انگلیسی هماهنگ کنیم؟ کدامین زبان هماهنگ با هستیشناسی فراموش شده نیاکان ماست؟ این نگرشِ شماها پارسی را نسزد. من چندین بار، اینجا و انجا، کوشیده ام این بنیان کژروی را وراندازم چرا که نیک میدانم این رهیافت شما ره راست نیست.
خوب است بدانیم برخی از ایرانیان هم مسلمان و هم عربزبان شده پیشتازان رایزی زمان خود بودند. خارزمی به انچه که معادلات الجبری مینامیدُ امروزه پدر ابن دانش نامندش میپرداخت. من میپرسم واژه ی الجبر(=نمادین) واژه ای بجا بوده؟ همین واژه به انگلیسی هم رفته. من میپرسم خودِ واژه ی معادله همخانواده با عدل(=داد از بنواژه ی دادن) در عربی برای انچه معادلات الجبری نامیده شده واژه ای بجا بوده؟ و باز میپرسم واژه ی Gleich.heit بجا بوده؟ گیریم که بوده باشند. خب این ما را به چه؟ مگر کاربرد بُنِ واژگان پارسی با زبان های دیگر همه جا هماهنگ است؟ کدامشان اسمان را از اسودن گرفته اند؟کدامشان ساختار واژگانیِ ای به کارامدی پارسی داشته اند که ما بهانه ای برای هماهنگ شدن با انان داشته باشیم؟ گاو جانور است یا جانور گاو؟
پیشنهاد وژه را واگذارم به پس از اونکه روشن کردی کدوم واژه ی پارسی رو شناختی که 'ع' داشته که 'معنا' دومش باشه؟فارسیزبونا آوایی برای 'ع' دارن؟ بابا ول کن این 'معنا' رو جان من. وابده.
مرغ مینا = مرگ معنا
درود بر شما،
شما گویا دنبال زیر بغل مار می گردی. من واژگانِ آلمانی را از آنرو در اینجا نیاوردم که برپایه زبانِ آلمانی واژه سازی کنیم، برکه دوستان را از ناهمسانیِ این دو واژه ( معادله و برابری ) آگاه کنم که به جای معادله واژه یِ "برابری" را پیش ننهند.
من هیچگاه برپایه ریشه واژگانِ بیگانه برایِ زبانِ خود، واژه سازی نکرده ام؛ تا آنجا که توانسته ام، برپایه کارکردِ واژگان و جهان بینیِ یک ایرانی، برابرسازی کرده ام. جایگزینِ" معنا" را در جای خود پس از روشن شدن برخی چیزها، بکار خواهم برد.
آخه چرا؟ مشکل خود معادله و نامعادله که سالهاست داره تو ریاضی استفاده میشه چیه که میخوایی براش معادل پیدا کنی؟
درود بر شما، گرامی شما هنگامیکه چیزی را نمیخواهید می پرید در فروشگاه و به آقای فروشنده می گویید: من آنچیز را نمی خواهم!!
ناگواری درست در همین آموزش و پرورش ناکارآمدی است که با گذشت این همه سال، نتوانسته هیچ برونداد و دستاوردِ شایسته ای داشته باشد و با این نگرش هیچگاه هم نخواهد توانست. و کارِ بنیادی درست از همین زبان و سره سازی آغاز می شود و به دانشهای پایه سرازیر می شود.
اگر پسوند - داد را پذیرنده نیستی، که من میگویم پسوندیست بجا، پسوند - مان و - انه، - گشت، - شو، هم گفتنی باشد. پارسی که پسوند کم نآرد : )
برابرمان - برابرانه - برابرگشت. . .
برای ان داستانی که در اندیشه میپروری پسوند چه کم دیدی؟