"چون تو سیمرغی به قاف ذوالجلال / بازگرد و جمله مرغان را مکش"
در بیت زیبای
"چون تو سیمرغی به قاف ذوالجلال / بازگرد و جمله مرغان را مکش"
مولانا از چه مفاهیمی در ادبیات عرفانی برای بیان منظور خود استفاده کرده است؟
٢ پاسخ
آنک جانش دادهای آن را مکش
ور ندادی نقش بیجان را مکش
آن دو زلف کافر خود را بگو
کای یگانه اهل ایمان را مکش
آفتابا روی خود جلوه مکن
چند روزی ماه تابان را مکش
چون تو سیمرغی به قاف ذوالجلال
بازگرد و جمله مرغان را مکش
در میان خون هر مسکین مرو
جز قباد و شاه خاقان را مکش
گر مرا دربان عشقت بار داد
از سر غیرت تو دربان را مکش
گر فضولم من که مهمان توام
شرط نبود هیچ مهمان را مکش
مست میدانم ز مِی دانم خراب
شیشه مشکن مست میدان را مکش
شمس تبریزی توی سلطان من
بازگشتم باز سلطان را مکش
جان/ مه/ قمر : بازتاب نور و آفتابِ خورشیدِ جانان
جانا : آفتابِ خورشیدِ جانان
جانان : خورشید جان / شمس الحق
قاف : مخففِ قلل انفس تا فناشدن . که در دل هست .
سیمرغ : سالکی که دائما زیر نور آفتاب خورشید است . انسان روشن ضمیر .
عنقا: سالکی که در گردش به دور شمس الحق است تا جذب شود . فنا و وصال.
مرغ : سالکی که به مشاهده دل نشسته ، اما هنوز جذب نور جان نشده .
زلف : به انوارِ نورِ جان گفته می شود که مشاهده گر در دل را دربر می گیرد تا جذب نور شود .
در ظاهر شعر ، بنظر می آید شخصی بنام شمس تبریزی خطاب است ولی در حقیقت ، حضرت مولانا در حال دعا و نیایش و درخواست از نور درون دل هستند تا پایدار بماند .
آفتابا روی خود جلوه مکن
چند روزی ماه تابان را مکش
سالک پس از سالها مشاهده گری و خلوت گزینی ، به نور دا می رسد ( ماه ) . حالا باید جذب نور شود تا وارد جانا شود ( آفتاب) . آفتاب خورشید حق ، در پسِ آخرین قله نفس یا من است .
حضرت در حال نظاره ماه / بازتاب نور جان در دل هستند . ایشان میخواهند مدت زمان بیشتری ، نورِ ماه را در دل داشته باشند تا با مشاهده آن و خیره شدن به آن در مدت زمانی بلندتر ، بتوانند انرژی بیشتری در دل جمع کنند تا زمانی که واردِ رود جانا شدند ، مدت زمان بیشتری در آنجا بمانند .
عرش نشینان ، همان سیمرغانی هستند که به مشاهده عالم نشسته اند .
1. سیمرغ: نماد حقیقت مطلق و انسان کامل
در ادبیات عرفانی، بهویژه در آثار عطار و مولانا، سیمرغ نماد ذات الهی، حقیقت مطلق، یا انسان کامل است.
در «منطقالطیر» عطار، سیمرغ (سی عدد مرغ) پس از طی راهی دشوار، درمییابند که سیمرغ در واقع خودِ آنهاست؛ یعنی خداوند یا حقیقت، درونِ خود انسانهاست.
در این بیت نیز، وقتی مولانا میگوید "تو سیمرغی"، اشاره دارد به اینکه مخاطب، خود دارای حقیقت و جوهر الهی است.
---
2. قاف ذوالجلال: جایگاه قرب و حقیقت الهی
قاف کوهی افسانهای است که در عرفان نماد نقطه اوج سلوک، عالم قدس و قرب الهی است.
ذوالجلال نیز از اسما و صفات خداوند است، پس "قاف ذوالجلال" به معنای عرصهٔ حضور حق یا جایگاه تجلی الهی است.
---
3. دعوت به بازگشت و شفاعت
در مصرع دوم، مولانا میگوید: "بازگرد و جمله مرغان را مکش"
یعنی اگر تو به حقیقت رسیدهای و از مرغان دیگر پیش افتادهای، برگرد، هدایتشان کن، نه اینکه با خودخواهی آنها را در نادانی یا فنا رها کنی.
این نوعی دعوت به شفقت، تعلیم و شفاعت عارفانه است.
این بیت گویی به عارفی خطاب میکند که به حقیقت رسیده، اما به او میگوید: "در قله نمان، به دیگران کمک کن تا آنها نیز اوج بگیرند."