'مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد'
ضربالمثل
'مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد'
چگونه به تجربههای منفی و تأثیر آنها بر رفتارهای آینده اشاره دارد؟
١ پاسخ
نقل شده است که موش ها به در خانهای حمله کرده بودند. گربه ای متوجه حضور آنها شد و به آنجا رفت تا آنها را شکار کند و تا جایی که می توانست آنها را بخورد. کشتار وحشیانه گربه باعث ترس موش ها شد و همه از ترس در سوراخ ها فرار کردند.وقتی گربه متوجه شد که موش ها پنهان شده اند، به این فکر افتاد که با یک حیله و دروغ آن ها را از سوراخ بیرون بکشد. پس به بالای دیوار رفت و خود را به میخ آویزان کرد و خود را به مردن زد. اما موشی که مخفیانه گربه را زیر نظر گرفته بود متوجه فریب آن شد و به او گفت: «این برای تو بی فایده است. «من حتی از مرده تو هم فاصله میگیرم.این ضرب المثل برای افرادی به کار می رود که یک بلایی سرشان آمده است و یا درباره یک موضوع تجربه بد و خیلی تلخی دارند و از آن زمان به بعد نسبت به آن موضوع بدگمان و محتاط تر شده اند. در واقع آدم صدمه دیده همیشه می ترسد و خیلی نسبت به چیزی که از آن ضرر دیده احتیاط می کند.چرا انسان نسبت به خاطرات تلخی که برایش پیش می آید اینقدر حساس می شود؟ زیرا برخی تلخ چنان بر روح انسان تأثیر می گذارد که به مرور زمان فراموش نمی شود. همچنین گاهی اوقات شرایطی برای انسان پیش می آید که با دیدن برخی چیزها یاد حادثه و اتفاق تلخی که برایش افتاده است می افتد. مثل اگر خانه اش آتش گرفته باشد با دیدن آتش نشانی یاد آن حادثه می افتد.وقتی انسان در مورد یک موضوع تجربه تلخی داشته باشد و از آن تجربه آسیبی ببیند، اگر دوباره همان موضوع برایش پیش بیاید باز هم احساس بدی می کند حتی اگر اینبار آن موضوع هیچ ضرری به او نرساند، در واقع این تجربه تلخ هیچ وقت تا آخر عمر از ذهن نظر او پاک نمی شود.
بقول انگلیسیها:a burnt child dreads the fireکودک سوخته از آتش می ترسد.
یعنی اگر کسی تجربه بدی از انجام کاری داشته باشد، تا مدتها در مورد همه مسائل آن زمینه بدگمان است و سعی میکند محتاطانهتر عمل کند.
۲- تلخی برخی حوادث چنان در ذهن انسان باقی میماند که حتی با گذشت زمان نیز فراموش نمیشوند. همین عامل سبب میشود که با یادآوری آن در موارد مشابه، رفتار انسان تغییر کند و با احتیاط بیشتری آن عمل را انجام دهد.
۳- کسی که از انجام کاری ضرر دیده باشد، همیشه از آن رعب و وحشت دارد.
۴- شخص صدمه دیده همیشه نگران است ومیترسد.
در واقع چنین طرز تفکری قدرت ریسک پذیری را به حق یا ناحق از انسان می گیرد. در زندگی روزمره در بزنگاه های گوناگون ضرورت ریسک پیش می آید و اگر قرار باشد ریسک پذیری کنار گذاشته شود زندگی بسیار ملال آور خواهد بود و بدون هرگونه هیجان. مثلا بر اثر یک تجربه ناخوشایند در سفر به یک مکان جدید،در مسافرت به جایی که هرگز تاکنون نبوده ایم این امر جایش را به یک مسافرت روتین می دهد. غذایی که تا کنون صرف نگرده ایم، میوه ای که تاکنون نچشیده ایم ، افرادی که همه روزه امکان آشنایی با ایشان پیش می آید بخاطر یک تجربه ناخوشایند و بقول انگلیسیها once bitten twicd shy به کلی کنار گذاشته می شود و یک زندگی کاملا پیش بینی پذیر و خسته کننده جای آن را می گیرد.