رابطه ی مولانا با "صلاح الدین زرکوب قونوی" چه بوده ؟
رابطه ی مولانا با
"صلاح الدین زرکوب قونوی"
چه بوده ؟
٢ پاسخ
صلاحالدین زرکوب، که نام اصلی او صلاحالدین فریدون قونوی بود، یکی از نزدیکترین یاران و نخستین خلیفهٔ مولانا جلالالدین رومی بود. او در سدهٔ هفتم هجری در آناتولی زندگی میکرد و به عنوان یک صوفی و زرکوب شناخته میشد.
مولانا پس از ناپدید شدن شمس تبریزی، جذبه و شخصیت شمس را در صلاحالدین زرکوب یافت و او را به عنوان یار خاص خود برگزید. این رابطه به حدی نزدیک بود که مولانا بیش از ۷۰ غزل از غزلهای خود را به نام صلاحالدین سرود. همچنین، مولانا به پیروی از صلاحالدین، برخی واژگان را به همان صورت عامیانه که او تلفظ میکرد، به کار میبرد.
صلاحالدین زرکوب ده سال در خدمت مولانا بود و در این مدت مولانا توجه و علاقهٔ خاصی به او داشت، به حدی که این توجه مایهٔ حسد برخی از مریدان میشد. پس از درگذشت صلاحالدین در سال ۶۵۷ هجری، مولانا حسامالدین چلبی را به عنوان خلیفهٔ خود برگزید.
صلاحالدین فریدون قونوی معروف به زرکوب صوفی سدهٔ هفتم و یار خاص و نخستین خلیفهٔ مولانا جلالالدین رومی (مولوی) در آناتولی بود. صلاحالدین زرکوب خود مرید و شاگرد سید برهانالدین محقق ترمذی بود. وی به مدت ۱۰ سال (۵۷–۶۴۷ ه) مولوی را شیفته خود کرد و بیش از ۷۰ غزل از غزلهای شورانگیز مولوی به نام او زیور گرفت و فرزند او فاطمه خاتون با سلطان ولد فرزند مولانا ازدواج کرده است .
زركوب، پيرى اُمّى بود چنان كه خم را خنب، قفل را قلف و مبتلا را مفتلا تلفظ مىكرد و مولانا براى ابراز نهايت ارادتش به او، به پيروى از وى اين واژگان را به همان صورت عاميانه به كار مىبرد:[۱][۲]
هم فرقی و هم زلفی، مفتاحی و هم قلفی بیرنج چه میسلفی؟ آواز چه لرزانی؟
مولوی توجهی خاص و علاقهای وافر و اعتقادی زیاد نسبت به وی ابراز میفرمود به حدی که این توجه مایه حسد مریدان میگشت. وی ده سال در خدمت مولوی بود. صلاحالدین زرکوب در ۶۵۷ ه. هنگام حیات مولانا، بیمار شد و محرم همان سال درگذشت و مولوی حسامالدین چلبی را به خلافت خود برگزید.(ویکی پدیا)
***********************************
کهنترین منابع راجع به مولانا و مولویه، بر تقوا و دینداری زرکوب تأکید کردهاند.مولانا پس از آنکه محبوبش، شمس تبریزی، قونیه را ترک کرد و او نتوانست شمس را باز یابد، جذبه و شخصیت وی را در صلاحالدین زرکوب بازیافت و او را یار خاص خود برگزید. مولانا، صلاحالدین را «خلیفه» خود نامید. صلاحالدین ده سال، تا دم مرگ، در این مقام بودمولانا که پس از شمس دیگر وعظ نمیگفت، یک بار به درخواست صلاحالدین موعظه کرد.ظاهرآ مجالس فیهمافیه هم در عهد صحبت مولانا با وی آغاز شد.گفتنی است که در خلوت شمس و مولانا، فقط صلاحالدین و اندکی از خواص راه داشتندبا این حال زرکوب، پیری اُمّی بود چنانکه خم را خنب، قفل را قلف و مبتلا را مفتلا تلفظ میکرد و مولانا برای ابراز نهایت ارادتش به او، به پیروی از وی این واژگان را به همان صورت عامیانه به کار میبرد(که علاقۀ مولانا به خرقانی را در مثنوی، انعکاس علاقۀ مولانا به صلاحالدین زرکوب دانسته است) برخی از منکران و حسودان با زرکوب دشمنی میورزیدندو او را جاهل میگفتند،ولی مولانا به سخنان آنان وقعی نمینهاد و حتی یکبار در بازار قونیه با آواز ضرب زرکوبان همراه صلاحالدین به سماع پرداخت.مولانا در مکتوبات خود صلاحالدین زرکوب را «فرزندِ جان و دلِ سید برهانالدینالمحقق و خلیفۀ او»، «شیخالمشایخ»، «ولیاللّه فیالارض»، «ابایزید الوقت» و «قطبالزمان» خوانده است
و به یاران خود میگفت: چون وجود مبارک شیخ صلاحالدین در میان ما حاضر است، نور جنید و بایزید، و حتی چیزی افزونتر با ماست.مولانا به فرزندش، بهاءالدین سلطان ولد، سفارش کرد که از حضور صلاحالدین بهره ببرد.
صلاحالدین نیز به سلطان ولد گفته بود که کسی جز او را به شیخی نپذیرد.دلبستگی مولانا به صلاحالدین به حدی بود که دختر بزرگ او، فاطمه خاتون را به عقد بهاءالدین سلطانولد در آورد و خود به فاطمه، که اهل زهد و معرفت بود، قرآن و کتابت تعلیم داد) مولانا به سلطان ولد جهت فاطمه سفارش میکرد و از فاطمه خاتون با عنوان «شاهزاده» یاد مینمود.در نامهای خطاب به فاطمه خاتون گفته است که اگر بهاءالدین فاطمه را برنجاند، مولانا از او دل بر میکند، سلام او را پاسخ نخواهد داد و اجازه نخواهد داد که سلطان ولد بر جنازهاش حاضر شود.