به چه چیزایی میگن " social changes"
به چه چیزایی میگن
"social changes"
مثال بزنید لطفا
٢ پاسخ
تغییرات اجتماعی (به انگلیسی: Social change ) عبارت است از پدیدههای قابل رؤیت و قابل بررسی در مدت زمانی کوتاه به صورتی که هر شخص معمولی نیز در طول زندگی خود یا در طول دورهٔ کوتاهی از زندگیاش میتواند یک تغییر را شخصاً تعقیب نماید، نتیجه قطعیاش را ببیند یا نتیجهٔ موقتی آن را دریابد.
تغییر اجتماعی[1] میتواند در سراسر جامعه یا در درون بخشهایی از یک جامعه، همچون گروهها، اجتماعها و مناطق رخ دهد. تغییر اجتماعی میتواند علل گوناگونی داشته باشد، ازجمله تلاشهای افراد و گروهها برای حل مسائل اجتماعی.
برای اهداف تحلیلی، تغییر اجتماعی میتواند بهصورت هر دگرگونی بنیادینی در (الف) ساختار روابط موجود در جامعه یا بخشهایی از آن، (ب) فرایندها یا اعمال مشترکی که در زندگی روزمره مورد استفاده قرار میگیرند، (پ) ترکیب جمعیتی (برای مثال، اندازة جامعه یا گروههای قومی درون اجتماع) و (ت) ارزشها، ایدهها و شیوههای اندیشیدن اساسی که در جامعه یا بخشهایی از آن مسلط هستند، درنظر گرفته شود. در عمل، وقتی دگرگونی مهمی در یکی از این جنبهها رخ میدهد، این دگرگونی با تغییر در یک یا چند جنبه دیگر همراه میشود. برای مثال، تغییرات ساختاری در روابط نژادی در ایالات متحده طی قرن بیستم، با دگرگونیهایی در اعمال تبعیضآمیز و در خود ایده نژاد همراه شد. در ژاپن، در اواخر قرن نوزدهم، همراه با اینکه ایدهها و سیاستهای جدیدی که اتحاد ملی و روابط با قدرتهای جهانی را تحت تأثیر قرار میدادند، ظاهر شدند، دگرگونیهایی نیز در مشاغل و شهرنشینی مردم ژاپن رخ داد.
انواع تغییر اجتماعی
تغییر اجتماعی را میتوان به سه نوع دستهبندی کرد: تغییر رادیکال، اصلاحطلبانه و گذرا. تغییر «رادیکال» (یا بنیادی)، از دگرگونیهایی وسیع در ویژگی یا ماهیت اساسی یک جامعه، اجتماع یا گروه تشکیل شده است. برای نمونه، انقلابهای موفق، در برخی از موارد، دگرگونیهای عمیق و گستردهای را در بسیاری از نهادهای جامعه ایجاد میکنند. انقلاب 1917 روسیه و انقلاب 1949 چین، چنین دگرگونیهایی را در دولت، دین، آموزش و زندگی اقتصادی ایجاد کردند. بعدتر در قرن بیستم، در بسیاری از جوامع، وجود توانایی مالی برای خرید رایانههای شخصی و نرمافزارهای پیچیده در دگرگونیهای عمیق در شیوههای ارتباط، سرگرمی، ذخیره اطلاعات، روندهای تحقیق، انواع شغلهای در دسترس و برنامههای درسی مدارس و دانشگاهها سهیم شد. گاهی وقتها، تغییر رادیکال یا بنیادی، زمانی رخ میدهد که افراد در پی راهحلهایی برای آنچه بهعنوان مسائل اجتماعی مهم درنظر میگیرند، هستند. حذف نظام آپارتاید در افریقای جنوبی، در اوایل دهة 1990، شامل تغییری بنیادی بود که از طرحهایی برای از بین بردن مسائل موجود ناشی میشد. در موارد دیگر، تغییرات رادیکال ممکن است بهدنبال پیامدهای غیرمنتظره اتفاقهای طبیعی یا برنامههای جدید دولتی بیایند.
تغییرات اجتماعی «اصلاحطلبانه» تعدیلاتی در جامعه، اجتماع یا گروه هستند که وسعت کمتری داشته و کمتر دگرگونکننده هستند. تغییر اجتماعی اصلاح طلبانه، بهنوعی از تلاشهای متمرکز برای حل موضوعات یا مسائل اجتماعی مشخص، ناشی میشوند. برای مثال، افراد و گروههایی در جنبش زنان که ابتکار عمل را در ایالات متحده در طول دهة 1960 بهدست گرفتند، موقعیت زنان را نارضایتبخش یافته و از طریق تلاشهایی به برخی اصلاحات در روابط جنسیتی، انواع آموزش و اشتغال در دسترس برای زنان و عقایدی که در مورد تواناییها و حقوق زنان وجود داشت، دست یافتند. افرادی که در پی اهداف عدالت اجتماعی هستند، بهطور دائم اصلاحات اجتماعی را دنبال میکنند. تلاشهایی که برای مسکن و مراقبتهای بهداشتی بهتر توسط افرادی نظیر جین آدامز[2]، مری کینگزبری سیمکویچ[3] و لیلیان والد[4]، از طرف مردم فقیر و برای آنها در امریکا در اوایل قرن بیستم صورت گرفت، متوجه ایجاد اصلاحات بود و این اصلاحات تغییرات ماندگاری را ایجاد کرد.
در حال حاضر، افراد ممکن است به «عاملان تغییری» تبدیل شوند که توسط سازمانهای دولتی و خصوصی، برای ایجاد اصلاحاتی در گروهها یا اجتماعها، آموزشدیده و حمایت مالی شوند. برای مثال، در ایالات متحده، آژانسهایی نظیر سپاه صلح[5] و آژانس توسعة بینالمللی[6]، نمایندگان میدانی آموزشدیدهای را برای ایجاد تغییرات در آموزش و کارهای کشاورزی در جوامع درحالتوسعه فراهم کردهاند. در موارد دیگر، سازمانهای غیردولتی (ان.جی.اوها)[7] ممکن است «سازماندهندگان اجتماع» آموزشدیدهای را در مکانهای محلی برای ایجاد یا تقویت حمایت عمومی برای اصلاحات اجتماعی قرار دهند. زمانی که افراد بسیاری دغدغه حل مسائل اجتماعی پیچیده را پیدا میکنند، افراد و گروههایی که متعهد به تغییرات بنیادینِ رادیکال بوده و آنهایی که بهدنبال اصلاحات هستند، ممکن است در برخی از اهداف سهیم شده و در برخی از کارها همکاری کنند. اما به هر صورت، به این دلیل که انواع و میزان تغییراتی که توسط هرکدام دنبال میشود، متفاوت است، همکاری الزاماً محدود است.
برخلاف تغییرات رادیکال و اصلاحطلبانه، تغییر اجتماعی «گذرا» تغییری است که میتوان انتظار داشت در فواصل معین رخ داده و به معنی دگرگونیها و تفاوتهای جزئی[8] است که تأثیری جزئی یا موقتی بر جامعه یا اجزایی از آن دارند. برای مثال، در جوامعی که روشهای تولید جدید با آغوش باز پذیرفته میشود، ماهیت کار میتواند بهصورتی تغییرپذیر درک شده و افراد ممکن است در طول زندگی حرفهای خود، انتظار چرخههای بازآموزی داشته باشند. جوامع همچنین میتوانند دگرگونیهای کوچکی همچون تغییرات مد[9] و مدهای زودگذر[10] را تجربه کنند که اشتیاقهایی زودگذر هستند که تأثیر پایای اندکی بر کنشها و تنظیمات اجتماعی دارند.
منابع و علل تغییر
پدیدار شدن تغییرات مهم در جامعه، فرایندی پیچیده است. در شناسایی منابع موجود، در پس تغییری در گذشته یا منابعی که میتوانند تغییری اصلاحی در آینده ایجاد کنند، مفید است بدانیم که معمولاً علل متعددی دستاندرکارند. برای مثال، جنبشهای اجتماعی (مجموعههایی از افراد و گروهها که برای ایجاد تغییر ترکیب شدهاند) عامل اصلاحات بسیاری بودهاند؛ اما فهم علل درگیر در این تغییرات اصلاحی، ممکن است مستلزم بررسی متغیرهای خاصی در درون جنبشهای اجتماعی باشد؛ برای نمونه، جنبشها چگونه بههم میآمیزند، رهبر تولید و اهداف خاص را شناسایی میکنند، منابع را سازمان و به مقامات پاسخ میدهند. فهم این امر، همچنین ممکن است مستلزم بررسی شرایط درون و بیرون جامعهای باشد که اجازه تغییر را میدهند. تجزیهوتحلیل تغییر، اغلب به شناسایی علل اولیه و ثانویه فرامیخواند؛ این تجزیهوتحلیل ممکن است مستلزم تعیین عامل یا متغیری باشد که بهصورت علت[11] بیواسطه تغییر عمل میکند.
منابع بالقوه بسیاری برای تغییر اجتماعی وجود دارند. همانگونه که پیش از این اشاره شد، فناوریهای جدید (ابزارها یا روشها) ممکن است در تغییر سهیم باشند. مورخان و دانشمندان اجتماعی، در مورد تأثیرات اجتماعی فناوریها (اگر بخواهیم تعداد اندکی از آنها را مثال بزنیم)، عبارتاند از: مطبوعات چاپی، ماشینهای بخار، قطارها، خطوط مونتاژ، لامپهای برقی، فیلمها، روشهای جنگلداری، اتومبیلها، تلویزیونها و تراشههای قابل برنامهریزی، نوشتهاند. همچنین تغییرات میتوانند ناشی از سیاستهای جدیدی باشند که توسط دولتهای ملی (برای مثال، تغییرات سیاست مهاجرت که در ایالات متحده در طول دهة 1960 ایجاد شد) یا توسط اعمال دولتها و گروههای خارجی که جامعهای را تهدید کرده یا درواقع به آن حمله کردهاند، مرسوم شدهاند. متغیرهای زیستمحیطی نیز در ایجاد تغییرات اجتماعی، حائز اهمیت بودهاند؛ خشکسالیهای طولانیمدت، سیلها، طوفانها، زلزلهها و انفجارهای آتشفشانی در دگرگونیهای جوامع، در گرداگرد جهان سهیم بودهاند. با رسیدن به آخرین دهة قرن بیستم، جهانیشدن (استقرار شبکه فراملی پیچیدهای برای امور مالی، تولید و بازاریابی)، به منبعی نیرومند برای تغییر در بسیاری از جوامع تبدیل شد.
فهم تغییر اجتماعی
تغییر اجتماعی برای مدتی طولانی، در حوزههای گوناگون، جلب توجه کرده است. ارسطو که در قرن چهارم پیش از میلاد میزیست، به تحقیق در مورد بهترین سازمان اجتماعی پرداخت که انسانها میتوانند در آن زندگی کنند (او به این نتیجه رسید که دولت-شهر بهترین سازمان اجتماعی است) و اینکه چگونه بهترین شکل از تغییرات، از شکلهای سادهتر تجمع توسعه مییابد. در طول قرون نوزده و بیست، شرایط اجتماعی در بسیاری از جوامع، الهامبخش رماننویسان، نمایشنامهنویسان و نویسندگان دیگر شد که پرسشهایی از تغییر اجتماعی را به نزد عموم مردم مطرح نمایند. در جوامع گوناگون، چنین افرادی (چارلز دیکنز[12]، جین آوستین[13]، هریت بیچر استو[14]، مارک تواین[15]، جرج برنارد شاو[16]، یعقب قیس[17]، مارسل پروست[18]، فرانس کافکا[19]، آپتون سینکلر[20]، آلن پِیتون[21]، یوکیو میشیما[22]، میشائیل هرینگتون[23]، گابریل گارسیا مارکز[24]، چینوآ آچهبه[25] و ادنا اُبرایان[26]) موضوعات مربوط به تغییر اجتماعی را بهطور صریح یا ضمنی، بخشی از کار خود ساختند.
به هر صورت، این فیلسوفان و دانشمندان اجتماعی اوایل قرن نوزدهم، نظیر هنری دو سنسیمون[27] و آگوست کنت بودند که تحت تأثیر تحولهای شگرف در طول زندگی خود و ایدههای پیشینیان خود در عصر روشنگری، اعتبار آغاز تلاشهای مدرن برای فهم تغییر اجتماعی را به خود اختصاص دادند. آنها تغییر را بهصورت پیشرفت میدیدند و میپنداشتند که پویاییهای رشدی بر تغییر در تمام جوامع حاکم است. بعدتر در قرن نوزدهم، فیلسوفان و دانشمندان اجتماعی بسیاری نظیر کارل مارکس، هربرت اسپنسر[28]، ویلیام گراهام سامنر[29] و لستر فرانک وارد[30]، پدیده تغییر اجتماعی را در مرکز توجه قرارداده و پیشفرض توسعهای مشابهی را دنبال کردند. با آغاز قرن بیستم، اسپنسر و دنبالهروهای امریکایی او، داروینیسم اجتماعی (شامل ایدههای تکامل جامعه و برتری جوامع «متمدنتر») را برجسته کرده بودند، درحالیکه فرانتس بوآز[31] انسانشناس و برخی دیگر، مطالعات و مقالههایی را بر ضد ایدههای تکاملی آغاز میکردند. در همان حدود زمانی، ایدههای مارکس در مورد تضاد طبقاتی، به مثابه منبع اصلی تغییر، صاحب نفوذ شد؛ چند سال بعد، تحلیل ماکس وبر[32] جامعهشناس، در مورد اهمیت علی عقاید و ارزشها، بهلحاظ علمی و تحقیقی آغاز به رسمیت شناختهشدن کرد. در حدود میانة قرن بیستم، دانشمندان اجتماعی بسیاری تحت تأثیر تالکوت پارسونز[33]، لوئیس کوزر[34] و «کارکردگرایان ساختاری» دیگری بودند که تغییر اجتماعی را بهصورت امری ناشی از فشارها و ناسازگاریهایی در درون سیستمهای اجتماعی تبیین میکردند. اندکی بعد، جامعهشناسانی نظیر رالف دارندرف[35]، ویلیام دامهاف[36] و پیر بوردیو[37] توجه را به اهمیت تضاد و تفاوتهای در قدرت، بهعنوان منابع تغییر، برگرداندند. در سالهای پایانی قرن بیستم، این پیشفرض که تغییر اجتماعی تحت سیطرة پویاییهای رشدی قرار دارد، به میزان وسیعی کنار گذاشته شده بود و تمرکز بر توصیف و فهم تغییر در جوامع و موقعیتهای مشخص بود.
فرانک نوتِن[38] (پژوهشگاه فرهنگ)
تغییرات اجتماعی ، مثل زمانیکه ماهواره و فضای مجازی نبود و زمانیکه اجتماع ، فرد بدون دانش و ابزار دیجیتال و فضای مجازی را وقتی همه عوض شده اند و این رایک مورد ضروری میدانند ، آن فرد را نزد میکنند ، تبلیغات در رسانه ها وقتی چشم و گوش و دل و مغز ما توسط تبلیغات بمباران میشود ، تغییرات اجتماعی پیش می آید