پرسش خود را بپرسید
معادل فارسی برای اصطلاح " in the nick of time"
٥ ماه پیش
٩٤
معادل فارسی برای اصطلاح
" in the nick of time"
چیه ؟ کجا ها باید از این اصطلاح استفاده کنیم ؟
٣,٧٤٩
٠
٢
١٨٥
٣ پاسخ
مرتب سازی بر اساس:
توضیح: این اصطلاح بدین معنا است که قبل از اینکه خیلی دیر شود، به جایی برسید یا کاری را تمام کنید یا به عبارتی در آخرین لحظه ممکن کاری را انجام دادن.
معادل:
سر بزنگاه
لحظه آخر
دقیقه نود
درست به موقع
مترادف:
On the dot
Under the wire
Eleventh hour
مثال :
She thought her husband was going to miss the birth of their first baby, but he arrived just in the nick of time.
او فکر کرد که شوهرش لحظه به دنیا امدن فرزند اول شان را از دست می دهد، اما او درست سر بزنگاه رسید.
١١,٧٢٧
٩
١٨٣
٦٨
٥ ماه پیش
درست بموقع، سربزنگاه، سروقت، درست بهنگام
٢٣٧,٣٩٠
٨٢
١,٠٩٨
١,٠٥٠
٥ ماه پیش
سربزنگاه
دقیقه نود
١٥٢
٠
٢
١
٥ ماه پیش