پرسش خود را بپرسید

Sick در جمله ی زیر به چه معنایست؟

تاریخ
١٠ ماه پیش
بازدید
٣٠٧

You look sick.

Sick به چه معناست؟

٢٦٥
طلایی
٠
نقره‌ای
١
برنزی
٥

٥ پاسخ

مرتب سازی بر اساس:

بیمار به نظر می رسید. شما بیمار به نظر می آید.

٤,٩٢٧
طلایی
٤
نقره‌ای
٩٢
برنزی
٢١
تاریخ
١٠ ماه پیش

کلمه "sick" در زبان انگلیسی معانی مختلفی دارد:

1. **صفت**:
  - **بیمار**: به معنای کسی که از نظر جسمی یا روحی بیمار است.
    - مثال: He is very sick. (او بسیار بیمار است.)
  - **احساس تهوع**: به معنای کسی که احساس تهوع دارد و می‌خواهد استفراغ کند.
    - مثال: She felt sick after eating too much. (او بعد از خوردن زیاد احساس تهوع کرد.)
  - **عصبانی یا خسته**: به معنای کسی که از چیزی بسیار خسته یا عصبانی است.
    - مثال: I'm sick of this noise. (من از این سر و صدا خسته‌ام.)
  - **عالی**: در زبان عامیانه به معنای چیزی که بسیار خوب یا عالی است.
    - مثال: That movie was sick! (آن فیلم عالی بود!)

2. **اسم**:
  - **استفراغ**: به معنای ماده‌ای که از معده به بیرون می‌آید.
    - مثال: There was sick on the floor. (روی زمین استفراغ بود.)

3. **فعل**:
  - **استفراغ کردن**: به معنای بالا آوردن چیزی از معده.
    - مثال: He sicked up his dinner. (او شامش را بالا آورد.)

این کلمه بسته به زمینه‌ای که در آن استفاده می‌شود، معانی مختلفی دارد.

٢٥,٤٣٠
طلایی
٣٩
نقره‌ای
٦١٦
برنزی
١٩٨
تاریخ
١٠ ماه پیش

بنظر مریض میای. از روی ظاهرش معلومه ناخوشه

٢١,٢٢٠
طلایی
٢٢
نقره‌ای
٣٣٨
برنزی
٣٩
تاریخ
١٠ ماه پیش

کلمه "sick" در زبان انگلیسی معانی مختلفی دارد:

1. **صفت**:
  - **بیمار**: به معنای کسی که از نظر جسمی یا روحی بیمار است.
    - مثال: He is very sick. (او بسیار بیمار است.)
  - **احساس تهوع**: به معنای کسی که احساس تهوع دارد و می‌خواهد استفراغ کند.
    - مثال: She felt sick after eating too much. (او بعد از خوردن زیاد احساس تهوع کرد.)
  - **عصبانی یا خسته**: به معنای کسی که از چیزی بسیار خسته یا عصبانی است.
    - مثال: I'm sick of this noise. (من از این سر و صدا خسته‌ام.)
  - **عالی**: در زبان عامیانه به معنای چیزی که بسیار خوب یا عالی است.
    - مثال: That movie was sick! (آن فیلم عالی بود!)

2. **اسم**:
  - **استفراغ**: به معنای ماده‌ای که از معده به بیرون می‌آید.
    - مثال: There was sick on the floor. (روی زمین استفراغ بود.)

3. **فعل**:
  - **استفراغ کردن**: به معنای بالا آوردن چیزی از معده.
    - مثال: He sicked up his dinner. (او شامش را بالا آورد.)

این کلمه بسته به زمینه‌ای که در آن استفاده می‌شود، معانی مختلفی دارد.

٢٥,٤٣٠
طلایی
٣٩
نقره‌ای
٦١٦
برنزی
١٩٨
تاریخ
١٠ ماه پیش

به نظر مریض (مریض احوال، ناخوش، حال‌ندار) میای!

٢٦,٢٩١
طلایی
١٠
نقره‌ای
٥٦٧
برنزی
٢٢٢
تاریخ
١٠ ماه پیش

پاسخ شما