پرسش خود را بپرسید

Sick در جمله ی زیر به چه معنایست؟

تاریخ
٨ ماه پیش
بازدید
٢٤٦

You look sick.

Sick به چه معناست؟

٢٦٥
طلایی
٠
نقره‌ای
١
برنزی
٥

٥ پاسخ

مرتب سازی بر اساس:

بیمار به نظر می رسید. شما بیمار به نظر می آید.

٤,٨٧٤
طلایی
٤
نقره‌ای
٩٢
برنزی
٢٠
تاریخ
٨ ماه پیش

کلمه "sick" در زبان انگلیسی معانی مختلفی دارد:

1. **صفت**:
  - **بیمار**: به معنای کسی که از نظر جسمی یا روحی بیمار است.
    - مثال: He is very sick. (او بسیار بیمار است.)
  - **احساس تهوع**: به معنای کسی که احساس تهوع دارد و می‌خواهد استفراغ کند.
    - مثال: She felt sick after eating too much. (او بعد از خوردن زیاد احساس تهوع کرد.)
  - **عصبانی یا خسته**: به معنای کسی که از چیزی بسیار خسته یا عصبانی است.
    - مثال: I'm sick of this noise. (من از این سر و صدا خسته‌ام.)
  - **عالی**: در زبان عامیانه به معنای چیزی که بسیار خوب یا عالی است.
    - مثال: That movie was sick! (آن فیلم عالی بود!)

2. **اسم**:
  - **استفراغ**: به معنای ماده‌ای که از معده به بیرون می‌آید.
    - مثال: There was sick on the floor. (روی زمین استفراغ بود.)

3. **فعل**:
  - **استفراغ کردن**: به معنای بالا آوردن چیزی از معده.
    - مثال: He sicked up his dinner. (او شامش را بالا آورد.)

این کلمه بسته به زمینه‌ای که در آن استفاده می‌شود، معانی مختلفی دارد.

٢٥,٢٥٢
طلایی
٣٩
نقره‌ای
٦١٦
برنزی
١٩٧
تاریخ
٨ ماه پیش

بنظر مریض میای. از روی ظاهرش معلومه ناخوشه

١٩,٦٣١
طلایی
٢١
نقره‌ای
٣٣٣
برنزی
٣٨
تاریخ
٨ ماه پیش

کلمه "sick" در زبان انگلیسی معانی مختلفی دارد:

1. **صفت**:
  - **بیمار**: به معنای کسی که از نظر جسمی یا روحی بیمار است.
    - مثال: He is very sick. (او بسیار بیمار است.)
  - **احساس تهوع**: به معنای کسی که احساس تهوع دارد و می‌خواهد استفراغ کند.
    - مثال: She felt sick after eating too much. (او بعد از خوردن زیاد احساس تهوع کرد.)
  - **عصبانی یا خسته**: به معنای کسی که از چیزی بسیار خسته یا عصبانی است.
    - مثال: I'm sick of this noise. (من از این سر و صدا خسته‌ام.)
  - **عالی**: در زبان عامیانه به معنای چیزی که بسیار خوب یا عالی است.
    - مثال: That movie was sick! (آن فیلم عالی بود!)

2. **اسم**:
  - **استفراغ**: به معنای ماده‌ای که از معده به بیرون می‌آید.
    - مثال: There was sick on the floor. (روی زمین استفراغ بود.)

3. **فعل**:
  - **استفراغ کردن**: به معنای بالا آوردن چیزی از معده.
    - مثال: He sicked up his dinner. (او شامش را بالا آورد.)

این کلمه بسته به زمینه‌ای که در آن استفاده می‌شود، معانی مختلفی دارد.

٢٥,٢٥٢
طلایی
٣٩
نقره‌ای
٦١٦
برنزی
١٩٧
تاریخ
٨ ماه پیش

به نظر مریض (مریض احوال، ناخوش، حال‌ندار) میای!

٢٥,٩٧٥
طلایی
١٠
نقره‌ای
٥٦٥
برنزی
٢١٩
تاریخ
٨ ماه پیش

پاسخ شما