پرسش خود را بپرسید

Sick در جمله ی زیر به چه معنایست؟

تاریخ
٢ هفته پیش
بازدید
٤٧

You look sick.

Sick به چه معناست؟

١٨٩
طلایی
٠
نقره‌ای
٠
برنزی
٣

٥ پاسخ

مرتب سازی بر اساس:

بیمار به نظر می رسید. شما بیمار به نظر می آید.

٢,٣٤٤
طلایی
١
نقره‌ای
٣٨
برنزی
١٠
تاریخ
٢ هفته پیش

کلمه "sick" در زبان انگلیسی معانی مختلفی دارد:

1. **صفت**:
  - **بیمار**: به معنای کسی که از نظر جسمی یا روحی بیمار است.
    - مثال: He is very sick. (او بسیار بیمار است.)
  - **احساس تهوع**: به معنای کسی که احساس تهوع دارد و می‌خواهد استفراغ کند.
    - مثال: She felt sick after eating too much. (او بعد از خوردن زیاد احساس تهوع کرد.)
  - **عصبانی یا خسته**: به معنای کسی که از چیزی بسیار خسته یا عصبانی است.
    - مثال: I'm sick of this noise. (من از این سر و صدا خسته‌ام.)
  - **عالی**: در زبان عامیانه به معنای چیزی که بسیار خوب یا عالی است.
    - مثال: That movie was sick! (آن فیلم عالی بود!)

2. **اسم**:
  - **استفراغ**: به معنای ماده‌ای که از معده به بیرون می‌آید.
    - مثال: There was sick on the floor. (روی زمین استفراغ بود.)

3. **فعل**:
  - **استفراغ کردن**: به معنای بالا آوردن چیزی از معده.
    - مثال: He sicked up his dinner. (او شامش را بالا آورد.)

این کلمه بسته به زمینه‌ای که در آن استفاده می‌شود، معانی مختلفی دارد.

١٧,٩٤٣
طلایی
٢٣
نقره‌ای
٣٧١
برنزی
١٧١
تاریخ
٢ هفته پیش

بنظر مریض میای. از روی ظاهرش معلومه ناخوشه

٩,٤٢٩
طلایی
٧
نقره‌ای
١٢٨
برنزی
٢٥
تاریخ
٢ هفته پیش

کلمه "sick" در زبان انگلیسی معانی مختلفی دارد:

1. **صفت**:
  - **بیمار**: به معنای کسی که از نظر جسمی یا روحی بیمار است.
    - مثال: He is very sick. (او بسیار بیمار است.)
  - **احساس تهوع**: به معنای کسی که احساس تهوع دارد و می‌خواهد استفراغ کند.
    - مثال: She felt sick after eating too much. (او بعد از خوردن زیاد احساس تهوع کرد.)
  - **عصبانی یا خسته**: به معنای کسی که از چیزی بسیار خسته یا عصبانی است.
    - مثال: I'm sick of this noise. (من از این سر و صدا خسته‌ام.)
  - **عالی**: در زبان عامیانه به معنای چیزی که بسیار خوب یا عالی است.
    - مثال: That movie was sick! (آن فیلم عالی بود!)

2. **اسم**:
  - **استفراغ**: به معنای ماده‌ای که از معده به بیرون می‌آید.
    - مثال: There was sick on the floor. (روی زمین استفراغ بود.)

3. **فعل**:
  - **استفراغ کردن**: به معنای بالا آوردن چیزی از معده.
    - مثال: He sicked up his dinner. (او شامش را بالا آورد.)

این کلمه بسته به زمینه‌ای که در آن استفاده می‌شود، معانی مختلفی دارد.

١٧,٩٤٣
طلایی
٢٣
نقره‌ای
٣٧١
برنزی
١٧١
تاریخ
٢ هفته پیش

به نظر مریض (مریض احوال، ناخوش، حال‌ندار) میای!

٢٣,٥٦٦
طلایی
٩
نقره‌ای
٤٨٩
برنزی
٢٠٢
تاریخ
٢ هفته پیش

پاسخ شما