پرسش خود را بپرسید

تفسیر "چشاندن می به منکران"

تاریخ
٦ ماه پیش
بازدید
٩٥

تفسیر "چشاندن می به منکران" چیه 

منکران را هم از این مِی دو سه ساغر بچشان

وگر ایشان نَستانند روانی به من آر

٢,٥٨٢
طلایی
١
نقره‌ای
١
برنزی
١٤٧

١ پاسخ

مرتب سازی بر اساس:

بیت قبلیچون اشاره میشه بهش میارم

در غریبی و فِراق و غمِ دل پیر شدم

ساغرِ مِی ز کفِ تازه جوانی به من آر

حالا تفاسیر بیت شما

تفسیر اول :

حافظ درزمان خویش موردسرزنش وملامت زاهدان ودینداران متعصب وخشک مذهب بود تا آنجاکه مورد تکفیر قرارگرفت وحکم ارتداد وکفر نیزبرای ایشان صادر گردید وبنا به روایتی به سبب همین اتهام نیز به شهادت رسید . چرا که حافظ معتقد به عشقبازی باخدابوده وزاهدان این ایده راکفرورزی قلمدادمی نمودند.

منکران همان کسانی هستندکه عشقبازی حافظ را نهی وانکارمی کردند

روانی یعنی به تندی ،با چالاکی ،

خطاب به صبا : از این شرابی که (بشرح بیت پیشین) می آوری ،دو سه ساغر هم به انکار کنندگان عشق بـده

تاآنهانیز سر مست شوند و ازموهبت عشق بهره مندگردند ،وچنانچه از پذیرفتن ونوشیدن آن پرهیز کردند بدون درنگ وبدون فوت وقت آن دو سه ساغر را هم برای خودم بیاور.

اینکه : "آن دو سه ساغر را هم برای خودم بیاور" یک نوع

تأکید برعقیده ی خویش است که هنوزبرسر همان عقیده ام هستم.

تفسیر دوم:

در غریبی و فراق و غمِ دل پیر شدم

ساغرِ مِی ز کفِ تازه جوانی به من آر

انسان در این جهان در غربت بسر می برد چرا که از حقیقت و فطرتِ خود که همانا خداوند است جدا افتاده و در غمِ فراقِ اوست و در این حال با غمی دیگر نیز دست و پنجه نرم می کند و آن غمِ چیزهایِ این جهانی می باشد که در دل و مرکزِ خود قرار داده است، چیزهایی که عدمِ دستیابی به آنها و یا از دست دادنشان موجبِ غم و خونِ دل خوردنِ انسان می گردد، حافظ می‌فرماید تجمیعِ این سه غم موجبِ پیر شدنِ دلِ انسان می گردد و تنها علاجش ساغری از شرابِ عشق است که انسان باید از دستِ تازه جوانی بنوشد، تازه جوان استعاره از اصل و فطرتِ حقیقیِ انسان است که همواره جوان است و هرگز پیری و بُعدِ زمان در او تاثیری ندارد، او از ازل جوان بوده و تا ابدیت که وجود ندارد نیر تازه جوان می ماند و حافظ از صبا می خواهد تا ساغرِ می را از کَفَش به ارمغان بیاورد تا نوشیده و به اصلِ خود که عشق است جوان، زنده و جاودانه شود.

منکران را هم از این مِی دو سه ساغر بچشان وگر ایشان نستانند روانی به من آر

اما همگان خود را نیازمندِ شراب از کفِ تازه جوان نمی دانند چرا که اصولاََ منکرِ غربت و فراقِ انسان از اصلِ خود هستند و همچنین غمهایِ مربوط به چیزهایِ این جهانی در دل را امری طبیعی می دانند، پس حافظ خطاب به صبا یا ساقیِ الست ادامه می دهد دو سه ساغری هم از آن شرابِ ناب را به این خواب زدگانِ دردمند بچشان شاید که آنان نیز به راحتِ جان و آرامش دست یافته و دلهاشان به عشق زنده و جوان شود و راحتِ جان یابند، در مصراع دوم می‌فرماید البته که آن تازه جوان هر لحظه ساغر و پیمانه ها را از مِی لبریز کرده و به انسان پیشنهاد می دهد اما بسیاری و چه بسا اکثریتِ انسان‌ها آن را نمی ستانند و منکرِ شفابخش بودنِ آن شده دستِ رد به آن می زنند، پس حافظ از صبا یا زندگی درخواست می کند تا در صورتِ امتناعِ آنها از پذیرش، آن شرابِ نابِ عشق و معرفت را که روان است و لطیف روانه این سوی کند زیرا این حافظ است که قدر و قیمتِ آن را می داند.

٢٣٣
طلایی
٠
نقره‌ای
٣
برنزی
٣
تاریخ
٦ ماه پیش

پاسخ شما