پرسش خود را بپرسید

معادل حرفه ای برای کلمه ی "show"

تاریخ
٢ ماه پیش
بازدید
٧١

معادل حرفه ای برای کلمه ی

"show"

١,٣٢٦
طلایی
٠
نقره‌ای
٠
برنزی
١٠

٢ پاسخ

مرتب سازی بر اساس:
  • مُختَصَر و مفید


  • 🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
    ✅ فعل ( verb ) : show
    ✅️ اسم ( noun ) : show / showiness / showing
    ✅️ صفت ( adjective ) : showy
    ✅️ قید ( adverb ) : showily

    📍[فوتبال]⚽ نشان دادن
    📍[حقوق]⚖️ اثبات کردن، مدلل کردن، ارائه دلیل

    📍[ریاضیات]📝 نشان دادن، نمایاندن، صریح کردن، نمایش دادن


  • مترادف ها

  • 1 . اثبات (اسم)

    affirmation, assertion, proof, show, demonstration, proving, substantiation, argument, ascertainment, positivity, predication


    2 . نشان (اسم)

    trace, attribute, tally, score, slur, benchmark, indication, token, aim, show, sign, seal, stamp, target, mark, marking, insignia, signal, emblem, symptom, brand, presage, track, banner, badge, clue, standard, ensign, vexillum, impress, hallmark, plaque, caret, chalk, cicatrix, symbol, vestige, medal, memento


    3 . نمایش (اسم)

    amusement, performance, play, display, show, appearance, demonstration, ostentation, histrionics, representation, presentation, exhibition, portrayal, parade, presentment, staging, showing, exposure, drama, flare, spectacle


    4 . جلوه (اسم)

    display, sight, show, seeming, parade, flourish, luster, flaunt, bravery, flash, showing, resplendence, resplendency


    5 . نشان دادن (اسم)

    adumbration, show


    6 . ارائه (اسم)

    show, offer, representation, presentation, exhibition, presentment, showing, exposure, offering


    7 . مظهر (اسم)

    show, symbol


    8 . نمودن (فعل)

    show, seem


    9 . نشان دادن (فعل)

    introduce, point, display, represent, run, illustrate, show, index, demonstrate, evince, exert, register, indicate


    10. فهماندن (فعل)

    show, explain, cause to understand, give to understand, inculcate


    11. نمایاندن (فعل)

    display, represent, show


    12. ابراز کردن (فعل)

    express, display, exhibit, show


  • بررسی کلمه


  • 1 . فعل گذرا ( transitive verb )

    حالات: shows, showing, showed, shown

    2 . فعل ناگذر ( intransitive verb )

    عبارات: show off, show up

    3  . اسم ( noun )

    عبارات: get the show on the road

    •  تعریف: a performance, display, or demonstration, usu. public.
    مترادف: display, exhibition, presentation
    مشابه: act, fair, flash, performance, program


  • جملات کوتاه و زیبا 


  • 1. show biz

    کار نمایش و فیلم

    2. show me your hand

    دستت را به من نشان بده.

    3. show me your tickets!

    بلیط های خود را به من نشان بدهید!

    4. show respect for your parents

    نسبت به والدین خود احترام بگذار.

    5. show your support by deeds, not words!

    پشتیبانی خود را با عمل نشان بدهید نه با حرف

    6. show (somebody) a clean pair of heel

    (خودمانی) فرار کردن (از گیر کسی)،زدن به چاک

    7. show a leg

    (انگلیسی - خودمانی) از بستر خواب برخاستن

    8. show enthusiasm for something

    شورنمایی کردن برای چیزی،ذوق و شوق نشان دادن برای چیزی،اشتیاق نشان دادن

    9. show in (or out)

    به داخل (یا خارج از محلی) راهنمایی کردن

    10. show off

    به رخ کشیدن،پز دادن،(به چیزی) نازیدن،خودنمایی کردن،بالیدن،جولان دادن،شکوهیدن

    11. show one's (or clean pair of) heels

    پا به فرار گذاشتن،فلنگ را بستن

    12. show one's (true) colors

    ماهیت (یا طینت یا نهاد) خود را آشکار کردن

    13. show one's face

    ظاهر شدن (در میان جمع)،رخ نمایی کردن

    14. show one's face

    درملا عام ظاهر شدن،در میان جمع آمدن

    15. show one's hand

    1- (بازی ورق) دست خود را رو کردن 2- منظور خود را آشکار کردن

    16. show one's teeth

    دندان قروچه رفتن،تهدید کردن،نیش نشان دادن

    17. show pity (for)

    ترحم کردن،رحم نشان دادن

    18. show somebody the door

    کسی را بیرون کردن (از اتاق یا خانه و غیره)،عذر کسی را خواستن

    19. show somebody the way

    کسی را (دریافتن راه یا آدرس) راهنمایی کردن

    20. show somebody up

    ماهیت کسی را نشان دادن،آشکار کردن کسی،فاش کردن

    21. show someone the door

    کسی را (از جایی) بیرون کردن،مرخص کردن

    22. show the white feather

    (انگلیس - عامیانه) ترس از خود نشان دادن

    23. show the white feather

    ترس از خود بروز دادن،بزدلی خود را ظاهر کردن

    24. show up

    (عامیانه) 1- وارد شدن،آمدن،(سروکله ی کسی) پیدا شدن 2- چشمگیر شدن،نمایان شدن

    25. show willing

    (انگلیس - عامیانه) علاقه نشان دادن،خود را علاقه مند نشان دادن

    26. a show of friendship

    تظاهر به دوستی

    27. a show of his sincere love

    تجلی عشق صادقانه ی او

    28. a show of sympathy

    ابراز همدردی

    29. a show that lacked sparkle

    نمایشی که حرارت نداشت

    30. friends show their true nature at a time of crisis

    هنگام سختی دوستان ماهیت واقعی خود را نشان می دهند.

    31. his show of grief was nothing but a farce

    تظاهر او به اندوه،چیزی جز مسخره بازی نبود.

    32. please show this gentleman out

    لطفا این آقا را به خارج راهنمایی کنید.

    33. that show was a box-office smash

    آن نمایش از نظر فروش بلیط بسیار موفق بود.

    34. that show was a scream from start to finish

    آن نمایش از اول تا آخر آدم را روده بر می کرد.

    35. the show carried audiences everywhere

    نمایش همه جا حضار را خشنود کرد.

    36. the show drew many viewers

    نمایش تماشاگران فراوانی را جلب کرد.

    37. the show flopped

    نمایش با شکست روبرو شد.

    38. the show lasted four mortal hours

    نمایش چهار ساعت طاقت فرسا ادامه داشت.

    39. the show stars two young actors

    دو بازیگر جوان ستاره های این نمایش هستند.

    40. the show was a box office smash

    نمایش از نظر فروش بلیط خیلی موفق بود.

    41. the show was a killer

    نمایش معرکه بود.

    42. the show was a sellout

    بلیط های نمایش تماما به فروش رفته بود.

    43. the show was very hilarious

    نمایش بسیار فکاهی بود.

    44. the show went on without a hitch

    نمایش بدون اشکال اجرا شد.

    45. this show spoofs gangster movies

    این نمایش فیلم های گانگستری را مورد طنز قرار می دهد.

    46. to show consideration for others

    ملاحظه ی دیگران را کردن

    47. to show off, he had framed his doctorate diploma

    برای پز دادن دانش نامه ی دکتری خود را قاب کرده بود.

    48. to show one's frank distaste

    انزجار آشکار خود را بروز دادن

    49. to show that something is right

    صحت چیزی را اثبات کردن

    50. to show the effect of the window light, he highlighted half of the face

    برای نشان دادن اثر نور پنجره،نیمی از چهره را روشن تر کشید.

    51. a show of hands

    (رای دادن) بلند کردن دست،دست بالا کردن

    52. for show

    به منظور تظاهر،برای نمایش

    53. the show must go on

    (علیرغم مشکلات و غیره) کار را باید ادامه داد

    54. a flower show

    نمایشگاه گل

    55. a musical show

    نمایش دارای موسیقی (خنیایی)

    56. a musical show

    یک نمایش موزیکال

    57. a nifty show

    نمایش خوب

    58. a sidesplitting show

    نمایش که آدم را از خنده روده بر می کند

    59. a spectacular show of military might

    نمایش شکوهمندی از قدرت نظامی

    60. a t. v. show

    نمایش تلویزیونی

    61. an agricultural show

    نمایشگاه کشاورزی

    62. an entertaining show

    نمایشی سرگرم کننده

    63. an external show of politeness

    اظهار ادب ظاهری

    64. an hour-long show that dramatizes the dissolution of a family

    برنامه ی یک ساعته ای که فروپاشی خانواده ای را به تصویر می کشد.

    65. an installment show

    نمایش سریالی

    66. his stories show a surprising poverty of imagination and inventiveness

    داستان هایش حاکی از این است که او به طور تعجب آوری فاقد قوه تخیل و ابتکار است.

    67. our investigations show that . . .

    بررسی های ما نشان می دهد که . . .

    68. she didn't show an iota of compassion!

    ذره ای مروت نشان نداد!

    69. these phenomena show the existence of a single god

    این پدیده ها وجود خدایی یگانه را ثابت می کند.

    70. this television show has a large following

    این نمایش تلویزیونی بسیار خواهان دارد

    ٥٢
    طلایی
    ٠
    نقره‌ای
    ٢
    برنزی
    ٢
    تاریخ
    ٢ ماه پیش

    سلام و نور✨

    مجددا معنی کلمه چیه؟

    اگه فعل show به معنی نشون دادن میگین​

    demonstrate/display/illustrate/represent/indicate 

    اگه اسم  باشه به معنی نمایش  ​

    display/presentation/Exhibition/representation/demonstration

    ٦٤٢
    طلایی
    ٠
    نقره‌ای
    ١٣
    برنزی
    ٧
    تاریخ
    ٢ ماه پیش

    پاسخ شما