معادل حرفه ای برای کلمه ی "show"
٢ پاسخ
مُختَصَر و مفید
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : show
✅️ اسم ( noun ) : show / showiness / showing
✅️ صفت ( adjective ) : showy
✅️ قید ( adverb ) : showily
📍[فوتبال]⚽ نشان دادن
📍[حقوق]⚖️ اثبات کردن، مدلل کردن، ارائه دلیل📍[ریاضیات]📝 نشان دادن، نمایاندن، صریح کردن، نمایش دادن
1 . اثبات (اسم)
affirmation, assertion, proof, show, demonstration, proving, substantiation, argument, ascertainment, positivity, predication
2 . نشان (اسم)
trace, attribute, tally, score, slur, benchmark, indication, token, aim, show, sign, seal, stamp, target, mark, marking, insignia, signal, emblem, symptom, brand, presage, track, banner, badge, clue, standard, ensign, vexillum, impress, hallmark, plaque, caret, chalk, cicatrix, symbol, vestige, medal, memento
3 . نمایش (اسم)
amusement, performance, play, display, show, appearance, demonstration, ostentation, histrionics, representation, presentation, exhibition, portrayal, parade, presentment, staging, showing, exposure, drama, flare, spectacle
4 . جلوه (اسم)
display, sight, show, seeming, parade, flourish, luster, flaunt, bravery, flash, showing, resplendence, resplendency
5 . نشان دادن (اسم)
adumbration, show
6 . ارائه (اسم)
show, offer, representation, presentation, exhibition, presentment, showing, exposure, offering
7 . مظهر (اسم)
show, symbol
8 . نمودن (فعل)
show, seem
9 . نشان دادن (فعل)
introduce, point, display, represent, run, illustrate, show, index, demonstrate, evince, exert, register, indicate
10. فهماندن (فعل)
show, explain, cause to understand, give to understand, inculcate
11. نمایاندن (فعل)
display, represent, show
12. ابراز کردن (فعل)
express, display, exhibit, show
بررسی کلمه
1 . فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: shows, showing, showed, shown
2 . فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: show off, show up
3 . اسم ( noun )
عبارات: get the show on the road
• تعریف: a performance, display, or demonstration, usu. public.
• مترادف: display, exhibition, presentation
• مشابه: act, fair, flash, performance, program
جملات کوتاه و زیبا
1. show biz
کار نمایش و فیلم
2. show me your hand
دستت را به من نشان بده.
3. show me your tickets!
بلیط های خود را به من نشان بدهید!
4. show respect for your parents
نسبت به والدین خود احترام بگذار.
5. show your support by deeds, not words!
پشتیبانی خود را با عمل نشان بدهید نه با حرف
6. show (somebody) a clean pair of heel
(خودمانی) فرار کردن (از گیر کسی)،زدن به چاک
7. show a leg
(انگلیسی - خودمانی) از بستر خواب برخاستن
8. show enthusiasm for something
شورنمایی کردن برای چیزی،ذوق و شوق نشان دادن برای چیزی،اشتیاق نشان دادن
9. show in (or out)
به داخل (یا خارج از محلی) راهنمایی کردن
10. show off
به رخ کشیدن،پز دادن،(به چیزی) نازیدن،خودنمایی کردن،بالیدن،جولان دادن،شکوهیدن
11. show one's (or clean pair of) heels
پا به فرار گذاشتن،فلنگ را بستن
12. show one's (true) colors
ماهیت (یا طینت یا نهاد) خود را آشکار کردن
13. show one's face
ظاهر شدن (در میان جمع)،رخ نمایی کردن
14. show one's face
درملا عام ظاهر شدن،در میان جمع آمدن
15. show one's hand
1- (بازی ورق) دست خود را رو کردن 2- منظور خود را آشکار کردن
16. show one's teeth
دندان قروچه رفتن،تهدید کردن،نیش نشان دادن
17. show pity (for)
ترحم کردن،رحم نشان دادن
18. show somebody the door
کسی را بیرون کردن (از اتاق یا خانه و غیره)،عذر کسی را خواستن
19. show somebody the way
کسی را (دریافتن راه یا آدرس) راهنمایی کردن
20. show somebody up
ماهیت کسی را نشان دادن،آشکار کردن کسی،فاش کردن
21. show someone the door
کسی را (از جایی) بیرون کردن،مرخص کردن
22. show the white feather
(انگلیس - عامیانه) ترس از خود نشان دادن
23. show the white feather
ترس از خود بروز دادن،بزدلی خود را ظاهر کردن
24. show up
(عامیانه) 1- وارد شدن،آمدن،(سروکله ی کسی) پیدا شدن 2- چشمگیر شدن،نمایان شدن
25. show willing
(انگلیس - عامیانه) علاقه نشان دادن،خود را علاقه مند نشان دادن
26. a show of friendship
تظاهر به دوستی
27. a show of his sincere love
تجلی عشق صادقانه ی او
28. a show of sympathy
ابراز همدردی
29. a show that lacked sparkle
نمایشی که حرارت نداشت
30. friends show their true nature at a time of crisis
هنگام سختی دوستان ماهیت واقعی خود را نشان می دهند.
31. his show of grief was nothing but a farce
تظاهر او به اندوه،چیزی جز مسخره بازی نبود.
32. please show this gentleman out
لطفا این آقا را به خارج راهنمایی کنید.
33. that show was a box-office smash
آن نمایش از نظر فروش بلیط بسیار موفق بود.
34. that show was a scream from start to finish
آن نمایش از اول تا آخر آدم را روده بر می کرد.
35. the show carried audiences everywhere
نمایش همه جا حضار را خشنود کرد.
36. the show drew many viewers
نمایش تماشاگران فراوانی را جلب کرد.
37. the show flopped
نمایش با شکست روبرو شد.
38. the show lasted four mortal hours
نمایش چهار ساعت طاقت فرسا ادامه داشت.
39. the show stars two young actors
دو بازیگر جوان ستاره های این نمایش هستند.
40. the show was a box office smash
نمایش از نظر فروش بلیط خیلی موفق بود.
41. the show was a killer
نمایش معرکه بود.
42. the show was a sellout
بلیط های نمایش تماما به فروش رفته بود.
43. the show was very hilarious
نمایش بسیار فکاهی بود.
44. the show went on without a hitch
نمایش بدون اشکال اجرا شد.
45. this show spoofs gangster movies
این نمایش فیلم های گانگستری را مورد طنز قرار می دهد.
46. to show consideration for others
ملاحظه ی دیگران را کردن
47. to show off, he had framed his doctorate diploma
برای پز دادن دانش نامه ی دکتری خود را قاب کرده بود.
48. to show one's frank distaste
انزجار آشکار خود را بروز دادن
49. to show that something is right
صحت چیزی را اثبات کردن
50. to show the effect of the window light, he highlighted half of the face
برای نشان دادن اثر نور پنجره،نیمی از چهره را روشن تر کشید.
51. a show of hands
(رای دادن) بلند کردن دست،دست بالا کردن
52. for show
به منظور تظاهر،برای نمایش
53. the show must go on
(علیرغم مشکلات و غیره) کار را باید ادامه داد
54. a flower show
نمایشگاه گل
55. a musical show
نمایش دارای موسیقی (خنیایی)
56. a musical show
یک نمایش موزیکال
57. a nifty show
نمایش خوب
58. a sidesplitting show
نمایش که آدم را از خنده روده بر می کند
59. a spectacular show of military might
نمایش شکوهمندی از قدرت نظامی
60. a t. v. show
نمایش تلویزیونی
61. an agricultural show
نمایشگاه کشاورزی
62. an entertaining show
نمایشی سرگرم کننده
63. an external show of politeness
اظهار ادب ظاهری
64. an hour-long show that dramatizes the dissolution of a family
برنامه ی یک ساعته ای که فروپاشی خانواده ای را به تصویر می کشد.
65. an installment show
نمایش سریالی
66. his stories show a surprising poverty of imagination and inventiveness
داستان هایش حاکی از این است که او به طور تعجب آوری فاقد قوه تخیل و ابتکار است.
67. our investigations show that . . .
بررسی های ما نشان می دهد که . . .
68. she didn't show an iota of compassion!
ذره ای مروت نشان نداد!
69. these phenomena show the existence of a single god
این پدیده ها وجود خدایی یگانه را ثابت می کند.
70. this television show has a large following
این نمایش تلویزیونی بسیار خواهان دارد
سلام و نور✨
مجددا معنی کلمه چیه؟
اگه فعل show به معنی نشون دادن میگین
demonstrate/display/illustrate/represent/indicate
اگه اسم باشه به معنی نمایش
display/presentation/Exhibition/representation/demonstration