پرسش خود را بپرسید

سلام من مدتی هست که نمیتونم ترجمه قابل قبولی برای این متن پیدا کنم. خودم نمیتونم عمق این "هیچی" رو توی متن نشون بدم. و گاها بی معنی و فهمش سخت میشه.

تاریخ
١ ماه پیش
بازدید
١٧٢

What did he fear? It was not a fear or dread. It was a nothing that he knew too well. It was all a nothing and a man was a nothing too. It was only that and light was all it needed and a certain cleanness and order. Some lived in it and never felt it but he knew it all was nada y pues nada y nada y pues nada. Our nada who art in nada, nada be thy name thy kingdom nada thy will be nada in nada as it is in nada. Give us this nada our daily nada and nada us our nada as we nada our nadas and nada us not into nada but deliver us from nada; pues nada. Hail nothing full of nothing, nothing is with thee. He smiled and stood before a bar with a shining steam pressure coffee machine.

٣ پاسخ

مرتب سازی بر اساس:

سلام،

من در ترجمه‌ی این‌گونه متن‌ها تجربه و مهارتی ندارم. صرفاً به‌عنوان دست‌گرمی تلاشی کردم که متن زیر از آب درآمد. البته اگر بافتار داستان همینگوی را درک کرده باشید،‌  به مفهوم این«هیچ‌اندر» یا «پوچ» یا «کَسِ ناکَس» نزدیک‌تر خواهید شد. این جملات پایانی داستان «مکانی پاک و منور»  شاید گویای این باشد که از دیدگاه اگزیستانسیالیستی نویسنده و مفهوم (پوچ) زنده‌گی در نزد او، مستی مدام در این کافه (مکان  پاک و منور) راهی برای گریز از این پوچی مکرر (پوچ‌اندرپوچ) است.

او از چه ترسید؟ این ترس یا وحشت نبود. این پوچی‌ای بود که خوب می‌شناختش. همه‌ی وجودش پوچی بود و وجودی بود همه‌پوچ. همه‌اش همین بود و نور همه‌ی آن چیزی بود که نیاز داشت با اندکی پاکی و سامان. اندک‌زمانی در درون آن زیسته و حسش کرده بود هیچ اندر هیچ اندر هیچ بود. این هیچ‌اندرِ ما که در هیچ بود، نامش هیچ بود و ملکوتش هیچ بود و چون هیچ است، در هیچ‌اندرهیچ خواهد بود. این هیچ‌اندر را هیچ‌اندرِ هر روز ما قرار ده زیرا ما هیچ‌اندرهای خود را هیچ می‌کنیم و ما را در هیچ‌اندر قرار نده بلکه ما را از هیچ بزای؛ هیچ‌اندرهیچ. هی ...، هیچ‌اندرهیچ، هیچت نیست. او لب‌خندی زد و جلویِ پیش‌خانی ایستاد که قهوه‌ساز بخار برق‌انداخته‌ای روی آن بود.

٢٨,٣٩٣
طلایی
٥
نقره‌ای
٨٢
برنزی
١٩٥
تاریخ
١ ماه پیش

سپاس فراوان بزرگوار.
به نظرم بهتر از این نمیشد ترجمه اش کرد.

سلام. لذت بردم از ترجمه تون. چقدر بی نقص و کامل بود به قول معروف رنگ و بویی از ترجمه نداشت جوری که انگار متن از اول فارسی بوده .
ممنون ازتون 🙏🏻🙏🏻🙏🏻.

-
١ ماه پیش

ز چی می‌ترسید؟ ترس یا وحشت نبود. هیچ بود. هیچی که خیلی خوب می‌شناختش. همه چیز هیچ بود و آدم هم هیچ بود. فقط همین بود و تنها چیزی که نیاز داشت نور بود و کمی تمیزی و نظم. بعضی‌ها تو اون زندگی می‌کردن و هیچوقت حسش نمی‌کردن ولی اون همه چی رو می‌دونست، هیچ و بعد هیچ و باز هم هیچ و بعد هیچ. هیچ ما که در هیچ هستی، هیچ باد نام تو، هیچ باد پادشاهی تو، هیچ اراده تو چنان که در هیچ است در هیچ نیز باشد. به ما امروز هیچ روزانه ما را بده و هیچ‌های ما را ببخش چنانچه ما هم هیچ‌های دیگران را می‌بخشیم و ما را به هیچ مرسان بلکه از هیچ رهایی بخش؛ پس هیچ. درود بر هیچ پر از هیچ، هیچ با توست. لبخند زد و جلوی باری ایستاد که دستگاه قهوه‌ساز پر فشار درخشانی داشت.

٥٧٧
طلایی
٠
نقره‌ای
٣
برنزی
٧
تاریخ
١ ماه پیش

سلام. ترجمه تون عالیه.
با عرض پوزش، سطر های ششم، هفتم و هشتم از لحاظ سبک با بقیه ی متن سازگار نیست. کل متنتون ساختار ادبی داره و استفاده از زبان عامیانه به متن لطمه زده.

-
١ ماه پیش

متن اش یه جوریه. . . انگار دیوونه بوده نویسنده یا من دیوونه ام!! و اگر بخوام خیلی بهش گیر ندم باید اینجوری ترجمه کنم: اون از چی میترسید؟ ترس و وحشتی در کار نبود. هیچی نبود. اون خودش اینو خوب میدونست. هیچی نبود، هیچ. . . و اون مرد؟ هم هیچی نبود ( دیوونگی نویسنده از این جمله شروع میشه به نظرم )

٥٣٧
طلایی
٠
نقره‌ای
٦
برنزی
٨
تاریخ
١ ماه پیش

ترجمه ی شما به مراتب حرفه ای تر است.

با توجه به بافتار، انتظار جملات روزمره ی واقع گرایانه از این متن نداشته باشید. شخصیت داستان، در میانه ی بحرانی فکری درباره ی بودو نبود ( وجود و عدم ) ( پوچ یا پُر ) و چیستی آن بود یا نبود می خواهد آن بود یا نبود را تأویل کند اما حتی واژه ها نیز تهی از معنی هستند و دنیای بیرون از ذهن نیز «هیچ اندر» است و ازاین روست که توالی واژه های هیچ و . . . گیج کننده می شود:

-
١ ماه پیش

پاسخ شما